غزل شماره 166 دیوان غزلیات سعدی شیرازی

شرح و تفسیر غزل شماره 166 دیوان غزلیات سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر غزل شماره 166 دیوان غزلیات سعدی شیرازی

شاعر : ابو محمد مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی

کتاب : دیوان اشعار

قالب شعر : غزل

آدرس شعر : غزل شماره 166 دیوان غزلیات سعدی شیرازی

غزلیات سعدی
متن کامل ابیات 1 الی 9

1) هر که چیزی دوست دارد ، جان و دل بر وی گمارد / هر که محرابش تو باشی ، سر ز خلوت برنیارد

2) روزی اندر خاکت افتم ، ور به بادم می رود سر / کآن که در پای تو میرد ، جان به شیرینی سپارد

3) من نه آن صورت پرستم کز تمنّای تو مستم / هوشِ من دانی که بُرده ست ؟ آن که صورت می نگارد

4) عمر گویندم که ضایع می کنی با خوب رویان / و آن که منظوری ندارد ، عمر ضایع می گذارد

5) هر که می ورزد درختی در سرابستانِ معنی / بیخش اندر دل نِشانَد ، تخمش اندر جان بکارد

6) عشق و مستوری نباشد ، پای گو در دامن آور / کز گریبان ملامت سر بر آوردن نیارد

7) گر من از عهدت بگردم ، ناجوانمردم ، نه مَردَم / عاشق صادق نباشد کز ملامت سر بخارد

8) باغ می خواهم که روزی سرو بالایت ببیند / تا گُلت در پا بریزد ، وَارغوان بر سر ببارد

9) آن چه رفتار است و قامت ؟ و آن چه گفتار و قیامت ؟ / چند خواهی گفت سعدی ؟ طیبّات آخر ندارد

شرح و تفسیر غزل شماره 166 دیوان غزلیات سعدی شیرازی

هر که چیزی دوست دارد ، جان و دل بر وی گمارد / هر که محرابش تو باشی ، سر ز خلوت برنیارد


هر کس چیزی را دوست دارد ، جان و دل خویش را بر آن متمرکز می سازد . هر کس در برابر محراب تو سر بر سجده نهد ، راضی نمی شود که از آن خلوت سر بردارد . [ محراب = جایی در مسجد که امام در آنجا نماز می گزارد ، قبله / خلوت = عزلت و گوشه نشینی / گماشتن = سپردن / سر برآوردن از چیزی = کنایه از روی برگرداندن و ترک کردن چیزی ]

روزی اندر خاکت افتم ، ور به بادم می رود سر / کآن که در پای تو میرد ، جان به شیرینی سپارد


اگر روزی سرم به باد رود ، در خاکت می افتم ، زیرا کسی که در زیر گام های تو می میرد ، با شادمانی و خوشی جان می سپارد . [ در خاک افتادن و به باد رفتن سر = کنایه از نابود و تباه شدن ، فدا گشتن ]

من نه آن صورت پرستم کز تمنّای تو مستم / هوشِ من دانی که بُرده ست ؟ آن که صورت می نگارد


من آن صورت پرستی که از تمنّای تو مست شود نیستم . می دانی چه کسی مرا از خود بی خود کرده است ؟ آن نقّاش ازلی که صورت ها را نقش می زند . [ تمنّا = امید و آرزو / هوش بردن = مست و مدهوش / آن که صورت می نگارد = کنایه از خداوند است که همۀ صورت ها را می نگارد و نقش می زند ]

عمر گویندم که ضایع می کنی با خوب رویان / و آن که منظوری ندارد ، عمر ضایع می گذارد


به من می گویند که در راه زیبارویان عمر خویش را تباه می کنی . امّا بر عکس کسانی که دلداری ندارند ، عمر خویش را تباه می سازند . [ خوب رویان = جمع خوب روی به معنی زیبارویان / منظور = مجازاََ به معنی معشوق ]

هر که می ورزد درختی در سرابستانِ معنی / بیخش اندر دل نِشانَد ، تخمش اندر جان بکارد


آن کسی که در بستان سرای حقیقت درختی را پرورش می دهد ، دانۀ آن را در جان کاشته و ریشۀ آن را در جان خویش استوار ساخته است . [ ورزیدن = کاشتن / معنی = حقیقت / بیخ = ریشه ]

عشق و مستوری نباشد ، پای گو در دامن آور / کز گریبان ملامت سر بر آوردن نیارد


عشق و پرهیزگاری ناسازند . به آن کس که نمی تواند سر از ملامت شنیدن در راه عشق بلند کند . بگو که ترک عشق کند و کنار رود . [ مستوری  = تقوا و پاکدامنی ، نجابت و پارسایی / ملامت = عتاب و سرزنس / یارستن = توانستن / پای در دامن آوردن = کنایه از گوشه گرفتن و کناره گیری کردن / سر بر آوردن = کنایه از ظاهر و آشکار شدن ]

گر من از عهدت بگردم ، ناجوانمردم ، نه مَردَم / عاشق صادق نباشد کز ملامت سر بخارد


اگر من از پیمانی که با تو بسته ام برگردم ، آدمی نه ، بلکه ناجوانمرد هستم  . زیرا کسی که از ملامت شدن در راه عشق شرمنده شود و به خود تردید راه دهد ، عاشق راستین نیست . [ عهد = پیمان / سر خاریدن = کنایه از تعلّل و اهمال کردن ]

باغ می خواهم که روزی سرو بالایت ببیند / تا گُلت در پا بریزد ، وَارغوان بر سر ببارد


آرزو می کنم که باغ بالای چو سروت را ببیند ، تا گل به پایت بریزد و ارغوان بر سرت نثار کند . [ بالا = قد و قامت / ارغوان = درختی است دارای گلهای قرمز ارغوانی که قبل از ظاهر شدن برگ های درخت می شکفد و در موسم بهار سراپا گل می شود (گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی) ]

آن چه رفتار است و قامت ؟ و آن چه گفتار و قیامت ؟ / چند خواهی گفت سعدی ؟ طیبّات آخر ندارد


آن چه بالا و چه رفتار موزونی است ؟ و آن چه سخن گفتنی است که با آن قیامت به پا می کنی ؟ ای سعدی ، چه قدر می خواهی از این اوصاف زیبا سخن بگویی ؟ این نیکویی های رفتاری و گفتاری او پایان پذیر نیست . [ طیّبات = منظور پاکی ها و نیکویی ها ، سخنان دلپسند و نیکو ]

شرح و تفسیر غزل 165                     شرح و تفسیر غزل 167

بخش خالی. برای افزودن محتوا صفحه را ویرایش کنید.

دکلمه غزل شماره 166 دیوان غزلیات سعدی شیرازی

زندگینامه سعدی شیرازی

افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …

متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی

در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .

این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …

متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح غزلهای سعدی – جلد اول و دوم – نوشته دکتر محمدرضا برزگر خالقی و دکتر تورج عقدایی – انتشارات زوّار

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟