شرح و تفسیر کشتن مرد زرگر به اشارت الهی بود در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر کشتن مرد زرگر به اشارت الهی بود
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر اول ابیات 222 تا 246
نام حکایت : عاشق شدن پادشاهی بر کنیزکی و خریدن پادشاه ، کنیزک را
بخش : 9 از 9
پادشاهی به قصد شکار به همراه خدمتکارانش به بیرون شهر رفت . درمیانه راه کنیزکی زیبارو دید و دل بدو باخت و بر آن شد که او را به دست آرد و همراه خود به کاخ ببرد ، او با بذل مالی فراوان بر این مهم دست یافت . اما دیری نپائید که کنیزک بیمار شد و شاه طبیبان حاذق را از هر سو نزد خود فراخواند تا کنیزکش را درمان کنند . طبیبان هر کدام مدعی شدند که با …
متن کامل ” حکایت عاشق شدن پادشاهی بر کنیزکی و خریدن پادشاه ، کنیزک را “را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
222) کشتن این مرد بر دست حکیم / نی پی امید بود و نی ز بیم
223) او نکشتش از برای طبع شاه / تا نیامد امر و الهام اله
224) آن پسر را کش خضر ببرید حلق/ سر آنرا بر نیابد عام خلق
225) آنکه از حق یابد او وحی و جواب / هرچه فرماید ، بود عین صواب
226) آنکه جان بخشد ، اگر بکشد رواست / نایب است و دست او، دست خداست
227) همچو اسماعیل ، پیشش سر بنه / شاد و خندان پیش تیغش جان بده
228) تا بماند جانت خندان تا ابد / همچو جان پاک احمد با احد
229) عاشقان ، جام فرح آنگه کشند / که به دست خویش ، خوبانشان کشند
230) شام ، آن خون از پی شهوت نکرد / تو رها کن بد گمانی و نبرد
231) تو گمان بردی که کرد آلودگی / در صفا ، غش کی بود پالودگی ؟
232) بهر آن است این ریاضت وین جفا / تا برآرد کوره از نقره ، جفا
233) بهر آن است امتحان نیک و بد/ تا بجوشد ، بر سر آرد زر ، زبد
234) گر نبودی کارش الهام اله / او سگی بودی دراننده ، نه شاه
235) پاک بود از شهوت و حرص و هوا / نیک کرد او ، لیک نیک بد نما
236) گر خضر در بحر کشتی را شکست / صد درستی در شکست خضر هست
237) وهم موسی با همه نور و هنر / شد از آن محجوب ، تو بی پر ، مپر
238) آن گل سرخ است تو خونش مخوان / مست عقل است او ، تو مجنونش مخوان
239) گر بدی خون مسلمان کام او / کافرم گر بردمی من ، نام او
240) می بلرزد عرش از مدح شقی / بد گمان گردد ز مدحش ، متقی
241) شاه بود و ، شاه بس آگاه بود / خاص بود و ، خاصه الله بود
242) آن کسی را کش چنین شاهی کشد / سوی بخت و بهترین جاهی کشد
243) گر ندیدی سود او در قهر او / کی شدی آن لطف مطلق ، قهرجو
244) بچه می لرزد از آن نیش حجام / مادر مشفق در آن غم ، شادکام
245) نیم جان بستاند و صد جان دهد / آنکه در وهمت نیاید ، آن دهد
246) تو قیاس از خویش می گیری ولیک / دور دور افتاده ای ، بنگر تو نیک
کشتن این مرد بر دست حکیم / نی پی امید بود و نی ز بیم
کشته شدن مرد زرگر به دست آن حکیم الهی ، نه بدین خاطر بود که حکیم امید و نظری به عطای شاه داشت و نه از اینرو که حکیم از عقاب شاه می ترسید .
او نکشتش از برای طبع شاه / تا نیامد امر و الهام اله
حکیم الهی آن زرگر را برای خوشایند شاه نکشت بلکه تا وقتی که امر و الهام خداوند به حکیم نرسید او بدان کار اقدام نکرد .
آن پسر را کش خضر ببرید حلق / سر آن را در نیابد عام خلق
برای مثال سر و حکمت بریده شدن گلوی آن پسرک بدست حضرت خضر در فهم عوام الناس نیست . [ حکایت حضرت خضر و حضرت موسی (ع) در سوره کهف ، آیات 65 تا 82 آمده است . در قرآن کریم نامی از خضر نیامده است بلکه او را با عنوان کُلّی «عبداََ مِن عبادِنا» یاد می کند . لیکن در روایات و قصص و اقوال مفسران ، شخصیت او با نام خضر معرفی شده است . ظاهراََ نام اصلی او بلیابن ملکان بوده و خضر ، لقب عربی اوست . زیرا هر جا که گام می نهاد . زمین از برکت گام های او سرسبز می شد . طبق روایات سبب جاودانگی او این است که آب حیات نوشیده است . ( تفسیر المیزان ، ج 13 ، ص 597 تا 600 ) . ]
طبق روایت قرآن کریم : حضرت موسی (ع) از خضر می خواهد که او را به تعالیم معنوی رساند . لیکن خضر به او صراحتاََ می گوید که تو توان آن نداری که در طریق تعلیم ، رفتارهای مرا تحمل کنی . اما موسی (ع) به او می گوید که بر کارهای تو صبر توانم آورد . تا اینکه در کشتی سوار می شوند و خضر ناگاه به سوراخ کردن کشتی می پردازد و موسی آشفته می شود و بدین کار اعتراض می کند . این واقعه گذشت تا اینکه آن دو بر راهی رفتند . همینکه خضر نوجوانی دید او را کشت و موسی دوباره معترض شد و سرانجام به دهکده ای رسیدند و از ساکنان آن روستا طعام خواستند ولی پاسخ منفی شنیدند . در آنجا دیواری یافتند که رو به ویرانی بود . خضر آن را تعمیر کرد و موسی به طریق سوال بر کار او اعتراض آورد که چرا برای این کار مزد نخواستی ؟ پس از این سه واقعه که موسی بر آن صبر نیاورد . خضر بدو گفت که دیگر وقت جدایی من و تو فرا رسیده است . اما هر سه کار من حکمتی داشت . کشتی را سوراخ کردم از آنرو که متعلق به جمعی مستمندان بود که با آن در دریا کار می کردند و لقمه نانی بدست می آوردند و پادشاه ظالم آن دیار هر کشتی را غصب می کرد و بیم آن بود که کشتی آنان نیز غصب شود و من با سوراخ کردن و معیوب ساختن آن باعث شدم که شاه بدان کشتی معیوب چشم طمع ندوزد . و اما آن جوانک را کشتم از آنرو که او در آینده به راه کفر و عصیان می رفت و پدر و مادر مومنش را نیز به کفر و طغیان می کشاند . پس به امر حق او را کشتم تا فرزندی دیگر که صالح باشد نصیب آنان شود . اما اینکه دیوار را بدون مزد تعمیر کردم بدان خاطر بود که گنجی از آنِ دو یتیم بود که در زیر دیوار قرار داشت که اگر فرو می ریخت جای گنج هویدا می شد پس تقدیر الهی اقتضا می کرد که آن گنج به آن دو رسد نه دیگران . مولانا با استناد به کشته شدن جوانک به دست خضر ، مقتول شدن زرگر به دست حکیم الهی را مدلّل می سازد .
آنکه از حق یابد او وحی و جواب / هرچه فرماید بود عین صواب
آن پیر راهدانی که از بارگاه الهی بدو وحی رسد و از جانب خدا جواب سوالاتش را میگیرد هر چه گوید و امر کند عین صواب است و خطائی در کارش نیست .
آنکه جان بخشد اگر بکشد رواست / نایب است و دست او دست خداست
آن کسی که به آدمیان جان می بخشد اگر جان آنان را بستاند جایز و رواست زیرا که او ولی و نایب خداوند است و هر چه انجام دهد درست است .
همچو اسماعیل پیشش سر بنه/ شاد و خندان پیش تیغش جان بده
همانگونه که حضرت اسماعیل (ع) در برابر حضرت ابراهیم (ع) سر بر زمین نهاد و تسلیم او شد تو نیز در برابر هادی و مرشد سر اطاعت فرود آور و در برابر تیغ امرش راضی و خشنود باش .
– مولانا با اشاره به واقعه ذبح اسماعیل به فرمان خداوند به دست ابراهیم خلیل الله در صدد بیان این مطلب است که انسان ناقص باید در برابر حکم انسان کامل تسلیم باشد .
تا بماند جانت خندان تا ابد / همچو جان پاک احمد با احد
تا جانت هماره خندان و شادان بماند چنانکه جان پاک حضرت احمد ( ص ) در پیشگاه حضرت احدیت شادان بود .
عاشقان جام فرح آنگه کشند / که به دست خویش خوبانشان کشند
عاشقان زمانی جام شادمانی سرمی کشند که معشوقان آنان ، ایشان را به دست خود بکشند یعنی آنان را از خویشتن موهوم و هستی مجازی برهانند .
– اگر :به دست خویش” را به “عاشقان” اسناد دهیم همان مفهوم مرگ اختیاری و فنای عارفانه است .
شاه آن خون از پی شهوت نکرد / تو رها کن بدگمانی و نبرد
شاه آن خونی که ریخت از روی هواهای نفسانی نبود پس تو نیز در باره وی گمان بد به خود راه مده و دست از مجادله و مناقشه بردار .
تو گمان بردی که کرد آلودگی / در صفا ، غش کی هلد پالودگی
تو چنین گمان کردی که آن شاه با اغراض نفسانی ، خود را آلوده کرد . حال آنکه آن نفسی که از آلودگیهای نفسانی پاک باشد چگونه ممکن است در کار خالص خود ناخالصی بکار برد .
بهر آن است این ریاضت وین جفا / تا برآرد کوره از نقره جفا
این ریاضت و مشقت برای تصفیه نفس است تا کوره گدازان ریاضت ، خس و خاشاک را از نقره جدا کند .
– ریاضت اهل سلوک نیز بدین خاطر است که روح از تیرگی ها و زنگار جسمانی پاک گردد .
بهر آن است امتحان نیک و بد / تا بجوشد ، بر سر آرد زر ، زبد
آزمایش سره و ناسره نیز برای آن است که طلا به جوش و غلیان آید و ناخالصی را بر سرش جمع کند تا طلا عیارش کامل شود .
– زبد به معنی “کف مایعات” است .
تا نبودی امر و الهام اله / او سگی بودی دراننده ، نه شاه
اگر این کار شاه الهام الهی نبود قطعا او سگی بود هار و درنده .
پاک بود از شهوت و حرص و هوا / نیک کرد او ، لیک نیک بدنما
اما آن شاه از حرص و هوای نفس و شهوات پاک بود و در واقع کار خوبی انجام داد ولی ظاهرا آن کار بد می نمود .
گر خضر در بحر کشتی را شکست / صد درستی در شکست خضر هست
برای مثال اگر خضر در دریا کشتی سالم آن مستمندان را شکست ، در آن شکستن بسی درستی ها وجود داشت .
وهم موسی با همه نور و هنر / شد از آن محجوب ، تو بی پر ، مپر
حتی حضرت موسی با آن همه عقل و ادراک و مرتبه نورانی اش نتوانست از اسرار کار خضر آگاه شود پس تو نباید بدون بال و پر عشق و همت و ارشاد مشایخ و هادیان در آسمان معانی پرواز کنی .
– این بیت نیز بر ضرورت داشتن مرشد و هادی در سلوک اشارت دارد .
آن گل سرخ است تو خونش مخوان / مست عقل است او ، تو مجنونش مخوان
خون آن زرگر در واقع خون نبود بلکه گل سرخ بود پس در واقع شاه خونی نریخت . گل سرخی را از ساقه اش جدا کرد . پس بر زرگر ستمی نرفت چرا که آن شاه مست عقل است و تو نباید او را دیوانه محسوب داری .
– مصراع دوم احتمالاََ اشارت است به مجذوبان و شوریدگان حق ، دسته ای در صوفیه هستند به نام بَهالیل که مردمی به ظاهر دیوانه و فاقد شعور تصور می شوند ولی سراپا هوش و ادراک اند و به سبب انصراف از عالم خلق و امور دنیا ، مردم کوتاه نظر ، آنان را ابله و دیوانه پندارند .
گر بدی خون مسلمان ، کام او / کافرم گر بردمی من ، نام او
اگر منظور آن شاه آن بود که خون مسلمانی را مباح کند و آنرا به ناحق بریزد کافر هستم اگر نام او را بر زبان آورم .
می بلرزد عرش از مدح شقی/ بد گمان گردد ز مدحش ، متقی
زیرا عرش جهان هستی از اینکه شخصی تبه کار مورد ستایش قرار گیرد بر خود می لرزد چرا که مدح اشقیا مذموم و منفور است .
– در این بیت بدین حدیث اشارت رفته است که “هرگاه شخص تبه کار مورد ستایش قرار گیرد ، خداوند خشم آرد و از خشم او عرش بلرزد .
شاه بود و ، شاه بس آگاه بود / خاص بود و ، خاصه الله بود
او شاه بود اما شاهی آگاه و دانا بود و از دوستان و خواص خداوند به شمار می آمد .
آن کس را کش چنین شاهی کشد / سوی بخت و بهترین جاهی کشد
آن کس را که چنین شاه دانائی بکشد در حقیقت مقتول را به سوی نیک بختی و مقام رفیع می برد .
گر ندیدی سود او در قهر او / کی شدی آن لطف مطلق ، قهرجو
اگر شاه در کشتن او زرگر خیر و صلاح او را نمی دید ، آن لطف مطلق الهی کی جویای قتل و قهر او می شد ؟ ( قهر حق تعالی خالی از لطف و مصلحت نیست ) .
– از آنجا که خداوند لطف محض است پس قهرش نیز خالی از لطف نیست و انسان کامل نیز که مجلای الهی است همینطور است . پس نیش و قهر آن حکیم نیز خالی از خیر و مصلحت نبود .
بچه می لرزد از آن نیش حجام / مادر مشفق در آن غم ، شادکام
مثلا کودک از نیش حجامتگر بر خود می لرزد ولی مادر مهربان او در همان لحظه که کودکش هراسان و گریان است شادمان و خرسند است . زیرا می داند که نیش حجامت برای سلامتی فرزندش خوب است . همینطور قهر الهی نیز خالی از لطف و مصلحت بندگان نیست .
نیم جان بستاند و صد جان دهد / آنکه در وهمت نیاید ، آن دهد
حق تعالی جان ضعیف ترا می گیرد و به عوض آن صد جان به تو می دهد و پاداشی که در وهم و گمانت نمی گنجد به تو عطا می کند .
– مصراع دوم ماخوذ است از این حدیث “خداوند تعالی فرماید : برای بندگان شایسته ام چنان پاداشی فراهم آرم که نه چشمی آنرا دیده و نه گوشی آنرا شنیده و نه بر قلب احدی از آدمیان خطور کرده است “
تو قیاس از خویش می گیری ولیک / دور دور افتاده ای ، بنگر تو نیک
تو کار خداوند و اسرار اولیاءالله را با خود قیاس می کنی در حالی که از حقیقت خیلی دور افتاده ای .
دکلمه کشتن مرد زرگر به اشارت الهی بود
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر اول – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات
صفحه ای بسیاااااار عالی با ترجمه ای بسیاااار روان واقعا لذت بردم از این اثر و همچنین از اینکه چنین صفحه هایی وجود دارد و تبلیغی از آن ها نمیشود ناراحت شدم
من لذت بردم و مشتریتون شدم و امیدوارم به اجر مادی و معنوی بالایی برسید چون زیباترین ترویج ممکن رو انجام میدید.و لکن نقد من شیوه ی دکلمه اشعار هست که اصلا خوب نبود زیرا که شعرهای این چنینی با لحن حماسی نباید خوانده شوند امیدوارم جسارت بنده رو نیز بپذیرید.
سلام . از اینکه به مطالب عرفانی علاقه مند هستید خوشحالم . در مورد دکلمه دفتر اول مثنوی من نیز با شما هم عقیده هستم . دکلمه دفتر دوم به بعد از آرامش خاصی برخوردار است .
سلام بر صاحب سایت واقعا ترجمه بسیار زیبا و روان و قابل فهمی است خداوند به شما عزت دنیا و آخرت عطا فرماید من لذت می برم از خواندن دریای حکمت مثنوی مولانا و بی اندازه کار شما به بنده در مطالعه مثنوی کمک می کند و حقیقتا بدون این ترجمه زیبا بنده نمی توانستم کتاب ارزشمند بدیع الزمان فروزانفر در تفسیر مثنوی معنوی مولانا را بفهمم
سایت فوق العاده ای دارید به خصوص که شرح ابیات متعلق به شرح مثنوی آقای زمانی هستش.
لطفا ابیاتی که به حدیثی تلمیح داره ،راوی حدیث رو بنویسید
سپاس فراوان
وای مگه میشه ی سایت اینهمه خوب ؟؟؟ تا بحال سایت به این عظمت ندیده بودم من پزشک هستم و از خیلی از ابیات سر در نمی آوردم اما حالا میفهمم و خیلی خوشحالم خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییی
هر روز براتون دعا میکنم بخاطر این سایت بی نظیری که درست کردید
واقعاااا ممنونم ازتون
خیلی خیلی ممنونم از شما♥️
من خیلی تفسیر شعر بلد نبودم و اینکه دیدم یک سایتی زحمت تفسیر این اشعاررو کشیده بی نهااایت خوشحال شدم و لذت بردم.
خواندن اشعار مولانا وقتی که بفهمی در هر بیت چه منظوری داره خیلی لذت بخشه خیلیییی