شرح و تفسیر غزل شماره 62 دیوان حافظ شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر غزل شماره 62 دیوان حافظ شیرازی
شاعر : شمس الدین محمد حافظ شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : شرح و تفسیر غزل شماره 62 دیوان حافظ شیرازی
1) مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغامِ دوست / تا کنم جان از سرِ رغبت فدای نامِ دوست
۲) واله و شیداست دائم همچو بلبل در قفس / طوطیِ طبعم ز عشقِ شکّر و بادامِ دوست
۳) زلفِ او دامست و خالش دانۀ آن دام و من / بر امیدِ دانه ای افتاده ام در دامِ دوست
4) سر ز مستی بر نگیرد تا به صبحِ روزِ حشر / هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جامِ دوست
۵) بس نگویم شمه ای از شرحِ شوقِ خود از آنک / دردِ سر باشد نمودن بیش از این ابرامِ دوست
۶) گر دهد دستم کشم در دیده همچون توتیا / خاکِ راهی کآن مشرف گردد از اقدام دوست
7) میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق / ترکِ کامِ خود گرفتم تا برآید کامِ دوست
8) حافظ اندر دردِ میسوز و بی درمان بساز / زآنکه درمانی ندارد دردِ بی آرامِ دوست
مرحبا ای پیک مشتاقان بده پیغامِ دوست / تا کنم جان از سرِ رغبت فدای نامِ دوست
ای پیک عاشقان مشتاق ، مرحبا ، خبر دوست را بده تا از سرِ علاقه جانم را فدای نامِ دوست نمایم . یعنی به محضِ شنیدن نامِ مبارکش ، بی اختیار جان و دل را نثارِ نامِ شریفِ جانان نمایم . [ پیک مشتاقان = ممکن است مراد «صبا» یا خودِ «پیک جانان» باشد / رغبت = میل ]
واله و شیداست دائم همچو بلبل در قفس / طوطیِ طبعم ز عشقِ شکّر و بادامِ دوست
طوطیِ طبع من مانند بلبل در قفس واله و شیدا است از شکر و بادام دوست . یعنی از لب و دهان و چشم دوست ، جون غذای طوطی شکر و بادام می باشد . به همین مناسبت اینها را با طوطی جمع کرده . [ واله = حیران ، شیدا ، دیوانه / قفس = محل حبسِ پرنده / معمولا شعرا بادام را به چشم تشبیه می کنند ]
زلفِ او دامست و خالش دانۀ آن دام و من / بر امیدِ دانه ای افتاده ام در دامِ دوست
زلف آن جانان دام است و خالش دانۀ دام و من به امید یک دانه به دام دوست افتاده ام .
سر ز مستی بر نگیرد تا به صبحِ روزِ حشر / هر که چون من در ازل یک جرعه خورد از جامِ دوست
هر کس چون من در ازل از جام دوست یک جرعه نوشید ، از مستی تا صبح قیامت سر بلند نکند . یعنی آنکه وجودش در ازل با شراب عشق و محبت سرشته شد . تا صبح روزِ حشر مستِ شراب عشق است . [ بر نگیرد = بلند نکند / جرعه = آن مقدار شراب و یا شربتی که بعد از خوردن در تهِ ظرف یا قدح می ماند ]
بس نگویم شمه ای از شرحِ شوقِ خود از آنک / دردِ سر باشد نمودن بیش از این ابرامِ دوست
من از شرح شوق خود به جانان شمه ای گفتم ، زیرا شرح بیش از یک شمه باعث ابرام و دردسر دوست است . یعنی اظهار محبت برای نمودن شوق و اشتیاق خود نسبت به جانان کافی است زیرا محابیب از این نوع کارها خیلی زود متأثر می شوند . حاصل کلام : در شرح شوق و اشتیاق نوعاََ مدح لازم می شود و این هم ناخوشایند است از هر کسی که دیده شود . خصوصاََ از عاشق نسبت به معشوق خود . [ شمه = در لغت به معنی بو است ولی در اینجا مراد یک جزء می باشد / ابرام = در لغت به معنی محکم کردن است ولی در اینجا مراد تکلیف است ]
گر دهد دستم کشم در دیده همچون توتیا / خاکِ راهی کآن مشرف گردد از اقدام دوست
اگر دستم دهد چون توتیا به چشم می کشم آن خاکی را که زیر پاشنه های دوست مشرف شده است . یعنی اگر خاک زیر پای دوست برایم میسر شود و به دستم رسد چون توتیا آن را به چشمم می کشم . [ توتیا = از مواد معدنی است که چون سُرمه به چشم می کشند / قدم = در لغت به معنی پاشنه است اما مردم آن را به معنای پا استعمال می کنند ]
میل من سوی وصال و قصد او سوی فراق / ترکِ کامِ خود گرفتم تا برآید کامِ دوست
من مرادم وصال جانان است اما جانان قصدِ فراق دارد . با این وصف من ، مراد خود را ترک کردم تا مراد دوست حاصل شود . یعنی مقصود او که فراق و هجران است . من هم دلخواه او را اختیار کردم .
حافظ اندر دردِ میسوز و بی درمان بساز / زآنکه درمانی ندارد دردِ بی آرامِ دوست
ای حافظ ، در درد و الم جانان بسوز و با بی درمانی در دردت بساز . و از این وضع که دردت درمان ندارد راضی و قانع باش ، زیرا دردِ بی آرامِ دوست درمان ندارد . بساز = قانع و راضی باش / بی آرام = چیزی که لحظه ای راحتی ندهد ]
دکلمه غزل شماره 62 دیوان حافظ شیرازی
به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :
به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد
نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .
پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .
بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .
یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت
تخلص خواجه ، حافظ است . و …
متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح سودی بر حافظ – جلد اول – ترجمۀ عصمت ستارزاده – انتشارات نگاه