شرح و تفسیر غزل شماره 49 دیوان حافظ شیرازی

شرح و تفسیر غزل شماره 49 دیوان حافظ شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر غزل شماره 49 دیوان حافظ شیرازی

شاعر : شمس الدین محمد حافظ شیرازی

کتاب : دیوان اشعار

قالب شعر : غزل

آدرس شعر : شرح و تفسیر غزل شماره 49 دیوان حافظ شیرازی

دیوان حافظ شیرازی
متن کامل ابیات 1 الی 13

1) روضۀ خلدِ برین خلوتِ درویشان است / مایۀ محتشمی خدمتِ درویشان است

۲) کنجِ عزلت که طلسماتِ عجایب دارد/ فتحِ آن در نظرِ رحمتِ درویشان است

۳) قصرِ فردوس که رضوانش به دربانی رفت / منظری از چمنِ نُزهتِ درویشان است

4) آنچه زر می شود از پرتوِ آن قلبِ سیاه / کیمیائیست که در صحبتِ درویشان است

۵) آنکه پیشش بنهد تاجِ تکبّر خورشید / کبریائیست که در حشمتِ درویشان است

۶) دولتی را که نباشد غم از آسیبِ زوال / بی تکلّف بشنو دولت درویشان است

۷) خسروان قبلۀ حاجاتِ جهانند ولی / سببش بندگی حضرتِ درویشان است

8) رویِ مقصود که شاهان به دُعا می طلبند / مظهرش آینۀ طلعتِ درویشان است

9) از کران تا به کران لشکرِ ظلم است ولی / از ازل تا به ابد فرصتِ درویشان است

10) ای توانگر مفروش این همه نخوت که تو را / سر و زر در کنفِ همّتِ درویشان است

11) گنجِ قارون که فرو می شود از قهر هنوز / خوانده باشی که هم از غیرتِ درویشان است

12) حافظ ار آبِ حیاتِ ازلی می خواهی / منبعش خاکِ درِ خلوتِ درویشان است

13) من غلامِ نظرِ آصفِ عهدم کُو را / صورتِ خواجگی و سیرتِ درویشان است

شرح و تفسیر غزل شماره 49 دیوان حافظ شیرازی

روضۀ خلدِ برین خلوتِ درویشان است / مایۀ محتشمی خدمتِ درویشان است


باغ فردس برین همان خلوت درویشان است و خدمت به درویشان سرمایۀ عظمت و شکوه می باشد . و بالعکس یعنی خلوت درویشان از لحاظ ذوق و صفایی که دارد همان خلد برین است و کسی که خلوت درویشان را دریابد و ذوق و صفای آن را درک نماید همان جنت را به دست آورده و خدمت به درویشان سرمایۀ عزت و سعادت است . [ خلد = جنت / برین = اعلا / خلد برین = جنت اعلا / محتشمی = سروری / درویشان = در بیت مراد اهل الله است ]

کنجِ عزلت که طلسماتِ عجایب دارد/ فتحِ آن در نظرِ رحمتِ درویشان است


کنج انزوا که طلسم های عجیب دارد . فتح آن در نظر درویشان است یعنی واصلین اگر به کسی با نظر رحمت بنگرند اختیار عزلت برای آن شخص ضروری است . زیرا تا انزوا نگزیند به مرادش واصل نخواهد شد . [ کنج عزلت = انزوا در یک گوشه ]

قصرِ فردوس که رضوانش به دربانی رفت / منظری از چمنِ نُزهتِ درویشان است


کوشک جنت که رضان دربانی آن را دارد . در چمن نزهت درویشان یک نظرگاه است یعنی فردوس از سرور و حبور و ذوق و صفای درویشان یک نمونه است . [ قصر = کوشک / فردوس = جنت / رضوان = دربان بهشت است / دربان = نگهبان ]

آنچه زر می شود از پرتوِ آن قلبِ سیاه / کیمیائیست که در صحبتِ درویشان است


آن چیزی که قلب سیاهی چون قیر و قلب سختی چون سرب ، از اثر و ضیاء آن صاف گشته و چون طلای خالص پاک می شود . کیمیایی است که در اثر ملازمت و مصاحبت درویشان بدست می آید . یعنی هر آنکه با اهل الله مصاحب شود هر قدر ناقص و ابتر هم باشد در اثر مصاحبت آنان فاضل و کامل می گردد . [ قلب سیاه = به دو معنا آمده . یکی سکۀ نادرست و دوم به معنی دل تیره / صحبت = ملازمت و مصاحبت ]

آنکه پیشش بنهد تاجِ تکبّر خورشید / کبریائیست که در حشمتِ درویشان است


آن کس که در برابرش خورشید تاج تکبر را ترک کند آن عظمتی است که در حشمت درویشان است . یعنی خورشید با این همه تکبر و ترفع در برابر حیا و کبریای درویشان ترک تکبر می کند . حاصل کلام : این که در برابر کبریا و حشمت درویشان و از اینکه درویشان شرایط آداب و ارکان را به جا می آورند یعنی ادب را رعایت می کنند ، خورشید شرمنده است . [ تکبر = خود را بهتر و بالاتر از همه دانستن / کبریا = عظمت و بزرگی / حشمت = عظمت ]

دولتی را که نباشد غم از آسیبِ زوال / بی تکلّف بشنو دولت درویشان است


دولتی که رنج و زوال نیستی نداشته باشد . یعنی از زوال و نیستی مصون و محفوظ باشد . بی زحمت بشنو که این دولت ، دولت درویشان است .

خسروان قبلۀ حاجاتِ جهانند ولی / سببش بندگی حضرتِ درویشان است


پادشاهان قبلۀ حاجات دعا هستند . چون همۀ مردم به آنها عرض حاجت نموده و به درگاهشان دعا می کنند و سبب این یعنی این که پادشاهان کعبۀ آمال مردم می باشند . همان بندگی است که در حضور درویشان دارند .

رویِ مقصود که شاهان به دُعا می طلبند / مظهرش آینۀ طلعتِ درویشان است


روی مقصود که پادشاهان آن را با دعا طلب می کنند . مظهر آن آیینۀ روی فقرا است . یعنی دیدن روی مبارک اهل الله ، همان دیدن روی مقصود می باشد . [ مظهرش = محل ظهور / مراد از طلعت در اینجا صورت است ]

از کران تا به کران لشکرِ ظلم است ولی / از ازل تا به ابد فرصتِ درویشان است


از ابتدا تا انتهای عالم لشکر ظلم است . یعنی همه جا را ظلم فرا گرفته . یا سراسر عالم را ظلم فرا گرفته و از ازل تا به ابد همین طور بوده ، اما نصرت و فرصت از آنِ درویشان است . یعنی به هر کجا نظر کنند آن جا را فتح می کنند .

ای توانگر مفروش این همه نخوت که تو را / سر و زر در کنفِ همّتِ درویشان است


ای شخص غنی و مالدار ، این همه تکبر و تعظم مفروش . زیرا سر و مال و مایملکِ تو در سایه همّتِ درویشان حاصل شده یعنی از برکت همّتِ آنهاست که تو دارای مال و ملک و ثروت شده ای . چنان که اگر آنها را از توجه به تو باز دارند و همّت شان را از تو منقطع نمایند . تمام مایملک تو از بین می رود . [ توانگر = صاحب قدرت و در اینجا یعنی مالدار و غنی / نخوت = تکبر / کنف = پناه ]

گنجِ قارون که فرو می شود از قهر هنوز / خوانده باشی که هم از غیرتِ درویشان است


شاید در تفاسیر و تواریخ خوانده ای که گنج قارون که هنوز هم از قهر خدا فرو می رود . سبب فرو رفتن آن از غیرت درویشان است . در اینجا مراد از درویشان فقرا است . [ گنج = مال و ثروت / فرو می رود = غرق می شود ولی در اینجا یعنی به طرف پایین می رود ]

حافظ ار آبِ حیاتِ ازلی می خواهی / منبعش خاکِ درِ خلوتِ درویشان است


ای حافظ در آستانۀ درویشان ادب را رعایت کن که پادشاهی مملکت تماماََ از بندگی حضور درویشان است . یعنی سلطنت دنیا در اثر مودت و محبت به فقرا است . حاصل کلام : پادشاهان به دعای اهل الله محتاج اند و یا پادشاهان محتاجانِ دعای اهل الله هستند .

من غلامِ نظرِ آصفِ عهدم کُو را / صورتِ خواجگی و سیرتِ درویشان است


من غلام و بندۀ وزیر اعظم وقتم که صورتش ، صورت خواجگان و سیرتش درویشانه است . یعنی ظاهرش اکابرانه و باطنش فقیرانه می باشد . [ سیرت = خلق و خوی / مراد از آصف عهد ، وزیر وقت قوام الدین حسن می باشد ]

دکلمه غزل شماره 49 دیوان حافظ شیرازی

دکلمه غزل شماره 49 دیوان حافظ شیرازی

زنگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی

به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :

به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد

نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .

پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .

بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .

یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت

تخلص خواجه ، حافظ است . و …

متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی

ا

متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح سودی بر حافظ – جلد اول – ترجمۀ عصمت ستارزاده – انتشارات نگاه

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟