شرح و تفسیر غزل شماره 13 دیوان حافظ شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر غزل شماره 13 دیوان حافظ شیرازی
شاعر : شمس الدین محمد حافظ شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : شرح و تفسیر غزل شماره 13 دیوان حافظ شیرازی
1) میدمد صبح و کِلّه بست سحاب / الصبوح الصبوح یا اصحاب
2) می چکد ژاله بر رخِ لاله / المدام المدام یا احباب
3) می وزد از چمن نسیم بهشت / هان بنوشید دَم به دَم می ناب
4) تختِ زمرد ز دستِ گُل به چمن / راحِ چون لعلِ آتشین دریاب
5) درِ میخانه بسته اند دگر / اِفتَح یا مُفَتّح الابواب
6) لب و دندانت را حقوقِ نمک / هست بر جان و سینه های کباب
7) این چنین موسمی عجب باشد / که ببندند میکده بشتاب
8) بر رُخِ ساقیِ پری پیکر / همچو حافظ بنوش بادۀ ناب
میدمد صبح و کِلّه بست سحاب / الصبوح الصبوح یا اصحاب
سپیده صبح می دمد و ابر هم پرده بسته یعنی سَنبُلِ هوا است . پس حالا ای یاران باده بیارید که بنوشیم . زیرا به سلیقه باده نوشان در روز ابری البته ابری که سَبُک باشد و احتمال بارندگی نداشته باشد ، شراب نوشیدن مطبوع و پسندیده است علی الخصوص که در چمن باشد . [ کِلّه = به کسر کاف و فتح و تشدید لام به معنی پرده است و جمع آن کلل است . الصبوح = مراد اتونی الصبوح می باشد به معنی باده صبح را بدهید . اصحاب = یاران ]
می چکد ژاله بر رُرخِ لاله / المدام المدام یا احباب
روی لاله ، ژاله می چکد . ای دوستان باده بیارید بنوشیم . تکرار باده (مدام) برای تاکید است .[ می چکد = قطره قطره می ریزد . ژاله = شبنم . مدام = شراب را گویند . احباب = دوستان ]
می وزد از چمن نسیمِ بهشت / هان بنوشید دِم به دِم می ناب
از چمن بادِ خوشبوی بهشت می وزد . ای یاران حالا پیوسته باده خالص بنوشید . [ می وزد = باد می وزد . بهشت = جنت . ناب = خالص ]
تختِ زمرد ز دستِ گل به چمن / راحِ چون لعلِ آتشین دریاب
گل در چمن تختِ زُمردی زده است یعنی روی زمین را چمن سبز پوشانیده پس حالا شراب چون لعل ارغوانی تهیه کن . به سلیقه باده نوشان شرب خمر در فصل بهار از سایر فصول مطبوع تر است . ( راح = شراب قرمز )
_ زمرد گوهری است سبز رنگ که در باره اش خواص زیادی نوشته اند از جمله گویند که مارها و عقرب ها از دارنده این گوهر گریزانند . یکی از اعیان ناس نقل می کرد : در سفری که به شهر امد می رفتم راهم از صحرا بود . در کنار جاده ماری دیدم خوابیده . ناگاه مار سرش را بلند کرد همینکه چشمش به من افتاد فوری به پشت برگشت از رفیقم که شخص دانشمند و قاضی بود و به اتفاق هم سفر می کردیم پرسیدم به این حیوان چه رسید که این طور شد . دوستم گفت نگین انگشترت چیست ؟ جواب دادم زمرد است . گفت افعی از دیدن زمرد هلاک می شود . پس آن قاضی از خواص زمرد چند تا برایم بیان کرد و من از آن زمان تا کنون هیچ وقت زمرد را از خود دور نداشته ام .
درِ میخانه بسته اند دگر / اِفتَح یا مُفَتِح الابواب
درِ میخانه را دوباره بسته اند . ای باز کننده درها (مفتح الابواب) دوباره درِ میخانه را باز کن . [ دگر = در این بیت به معنای دوباره است . افتح = باز کن ]
لب و دندانت را حقوقِ نمک / هست بر جان و سینه های کباب
لب چون لعل تو بر سینه های مجروح و کباب شده خیلی حق نمک دارد و سرخی زخم ها از تاثیر لب تو است .
این چنین موسمی عجب باشد / که ببندند میکده بشتاب
در چنین زمانی یعنی در فصل بهار عجب است که درِ میخانه را با این عجله ببندند . [ موسم = زمان مناسب هر چیز . میکده = محل می . شتاب = عجله ]
بر رُخِ ساقی پری پیکر / همچو حافظ بنوش بادۀ ناب
به روی ساقی که اندامی زیبا مانند پری دارد ، مثل حافظ شراب خالص بنوش . یعنی به روی ساقی زیبا نگاه کن و بنوش .
دکلمه غزل شماره 13 دیوان حافظ شیرازی
به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :
به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد
نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .
پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .
بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .
یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت
تخلص خواجه ، حافظ است . و …
متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
ا
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح سودی بر حافظ – جلد اول – ترجمۀ عصمت ستارزاده – انتشارات نگاه