حیران شدن حاجیان در کرامات زاهد تنها | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر دوم ابیات 3788 تا 3810
نام حکایت : پیدا کردن آن درخت که هر که میوه آن خورد نمیرد
بخش : 6 از 6 ( حیران شدن حاجیان در کرامات زاهد تنها )
مردی حکیم با زبان رمز و استعاره به دوستان خود می گوید : در هندوستان درختی هست که هر کس از میوۀ آن بخورد ، نه پیر شود و نه بمیرد . این مطلب به گوشِ پادشاهی می رسد و سخت شیفتۀ آن درخت می شود . از اینرو قاصدی می فرستد تا به هر صورتی که هست آن درخت را پیدا کند . قاصد ، سال ها در سرزمینِ هندوستان می گردد و جستجو می کند ولی اثری از آن درخت نمی یابد . حتی موردِ تمسخر و ریشخند بسیاری از مردم نیز قرار می گیرد . سرانجام از یافتن آن نومید می شود و …
متن کامل « حکایت پیدا کردن آن درخت که هر که میوه آن خورد نمیرد » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
مردی پارسا در ووسط بیابان غرق در عبادت بود . حاجیانی که به کعبه می رفتند او را دیدند که در جایی خشک و سوزان ایستاده و سرگرمِ راز و نیاز است . و طرفه آنکه نه هوای گرم و آتشتین بر او اثر می نهاد و نه ریگ های تفتیدۀ بیابان پای برهنۀ او را می آزرد . گویی که در گلزاری فرح انگیز آرمیده است . حاجیان مدّتی با حیرت بدو نگریستند و بالاخره یکی از اهالی کاروان که مردی روشن بین بود دید که از دست و سر و صورت آن پارسا قطراتِ آب می چکد . وقتی از پارسا سبب ریزش آب را پرسید ، پارسا با دست به آسمان اشاره کرد و گفت از آنجاست . سؤال کننده پرسید ما را از سِرِ این کار آگاه کن . پارسا همان لحظه گفت : خداوندا سؤالِ اینان را پاسخ فرما . در زمان ابری انبوه آسمان را فرو پوشید و باران باریدن گرفت . این واقعه بر ایمان گروهی افزود و انکار برخی را نیز بیانگیخت .
مولانا در این حکایت می گوید : همۀ حقایق هستی در حیطۀ علل و اسباب ظاهری قابلِ بررسی نیست . باید چشم فراز داشت و حقایق هستی را بیرون از کمیّات دریافت .
پارسایی در میان بیابان به سر می برد که مانند قومِ عبّادیه در عبادت ، غرق شده بود . [ عبّادیه = ممکن است اشاره به عَبّادا ( = آبادان و نواحی مجاور آن ) باشد . و آن روستایی بوده بر سواحل دریای فارس ( تقویم البلدان ، ص 353 ) . ابن بطوطه ، ضمن سیر و سیاحت در آن نواحی از معابد و رباط ها و مساجدِ فراوانِ آن سخن به میان آورده و ماجرای برخورد خود را دراویش و زُهّاد آن دیار باز گو کرده است ( سفرنامه ابن بطوطه ، ج 1 ، ص 199 و 200 ) یاقوت حَموی نیز می گوید : عبّاد به معنی بسیار عبادت کننده است و در عَبّادان مردمی سُکنی داشته اند که سخت به عبادت مشغول بوده اند و از همین رو آن سرزمین را بدبن نام موسوم کرده اند ( معجم البلدان ، ج 3 ، ص 598 ) . اقرب الموارد ، عبّاد را بر فرقۀ اباضیه (خوارج) انطباق داده است . زیرا در تاریخ ، به کثرت زُهد و عبادت مشهور بوده و یکی از مراکز تجمعِ آنان نیز همین ناحیه بوده است ( لغتنامه دهخدا ، ج 32 ، ص 34 ) برخی از شارحان مثنوی ، برای لفظِ عبّادیه ، تنها معنی لغوی قائل شده اند و معنی عَلَمیّت را از آن ساقط دانسته اند ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر دوم ، ص 243 ) به هر حال در بیت فوق وصفِ مبالغه آمیزی است از روحیه زاهدانه و عابدانه آن پارسا . ]
حاجیان از سرزمین های مختلف به آنجا رسیدند و چشمشان بر آن پارسای لاغر و نحیف افتاد .
با اینکه محلِ زندگی این پارسا ، خشک بود . ولی خودِ او مزاجی مرطوب داشت . و به همین سبب از گزندِ بادهای خشک و گرمِ بیابانی مصون بود یعنی دارای اعتدالِ مزاج بود . [ سَموم = باد گرم ( مفردات راغب ، ص 247 ) / مّزاج = کیفیتی است که از واکنش متقابلِ اجزای ریزِ موادِ متضاد به وجود می آید . در این واکنشِ متقابل ، بخش زیادی از یک یا چند مادّه با موادِ متخالف با هم می آمیزند . بر هم تأثیر می کنند و از این آمیزش ، کیفیت متشابهی حاصل می شود که آن را مِزاج گویند ( قانون در طب ، ج 1 ، ص 12 ) ]
حاجی ا از تنهایی و تندرستی او در میانِ آن همه آفت و دشواری بیابان ، حیرت زده شده بودند .
آن پارسا روی ریگ هایی نماز می خواند که از حرارت و سوزندگی آن ، دیگ آب به جوش می آمد .
امّا گویی که او در میان سبزه و گلزار ، سرمست و با نشاط بود و یا گویی که روی بُراق و دُلدُل سوار شده بود . [ بُراق و دُلدُل = شرح بیت 3437 دفتر اوّل ]
و گویی که پاهای خود را روی پارچۀ حریر و ابریشم نهاده است . و گویی که بادهای گرم و خشک برای او از بادِ صبا نیز بهتر و خوشایندتر بود . ( صبا = بادی که صبحگاهان در وقتِ طلوع از مشرق بوزد ) [ روح بر اثرِ استغراق در نیایش ، جسم را از آسیب های مادّی حفظ می کند . مثلاََ آتش دست و پا را نمی سوزاند و جراحاتِ تیر و تیغ جسم را از پا نمی اندازد . ]
آن حاجیان منتظر ایستاده بودند و آن پارسا مشغول به نماز بود و در اندیشه و تفکری ژرف فرو رفته بود .
همینکه آن درویشِ پارسا ، از حالت استغراق بیرون آمد . عارفی از میانِ آن جمعیت . ( استغراق = شرح بیت 57 دفتر اول ) [ ادامه معنا در بیت بعد ]
دید که از دست و روی پارسا آب می چکد و لباسش نیز بر اثرِ وضو هنوز تَر است .
از پارسا پرسید : این آب را از کجا بدست می آوری ؟ پارسا با دست به آسمان اشاره کرد یعنی از آسمان بدست می آورم .
پرسید : آیا بدون چاه و بدون ریسمان هر وقت که بخواهی می توانی آب بدست آوری ؟ [ حَبلََُ مِن مَسَد = ریسمانی از لیفِ تابیدۀ خرما ، اقتباس لفظی از آیه 5 سورۀ تبّت ]
ای شاهِ دین و ایمان ، مشکلِ ما را حل کن تا احوالِ خوشِ تو ما را نیز به یقین برساند .
شمه ای از اسرار خود را بر ما آشکار کن تا ما نیز ایمان آوریم . [ زُنّار بریدن = کنایه از ایمان آوردن است ، شرح بیت 359 دفتر اوّل ]
آن پارسا ، چشم های خود را رو به آسمان کرد که خدایا دعای حاجیان را اجابت کن .
من عادت کرده ام که روزی را از آسمان بجویم و تو خود درهای رزق را به سوی من گشودی . [ خُوگر = انیس ، اُنس گیرنده ]
ای خدایی که مکان را از لامکان پدیدار ساختی و آشکارا فرمودی : در آسمان است روزی شما . [ مصراع دوم اشاره است به آیه 22 ، سورۀ ذاریات « روزی شما و هر چه به شما وعده داده شده ، در آسمان است ]
در میان نیایش آن پارسا ، ابری لطیف و خوشآیند مانند فیلِ آبکش نمایان شد .
باران از آن ابر فرو می بارید مانند اینکه آب از مَشک می چکید . و آب های باران در گودال ها و شیارهای زمین قرار گرفت . [ گُُو = گودال ]
ابر ، اشک فرو می بارید . مانند اینکه آب از مَشک فرو می ریزد . و جاجی ها جملگی مشک های خود را باز کرده بود .
عدّه ای از حاضران از مشاهدۀ این کارهای عجیب به او ایمان آوردند .
عدّۀ دیگر نیز از مشاهدۀ این شگفتی ها ایمانشان افزوده شد و خداوند بر راهِ راست داناتر است .
ولی جمعی دیگر این کارها را نپذیرفتند و برای همیشه بصورت آدمهای نارسیده و ناقص ماندند . سخن به پایان رسید .
شرح و تفسیر بخش قبل پایان دفتر دوم
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…