شرح و تفسیر غزل شماره 171 دیوان غزلیات سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
بی تردید نسیم صبحگاهی بوی یار مرا به همراه آورده است که اینگونه موجب آرامش دل امیدوار من گشته است . [ مگر = همانا ، به راستی / نسیم سحر = بوی خوش صبحگاهی ]
لاله و گل سر بر قدم سرو نهاده اند ، حتماََ سرو بوستانی ویژگی های یار مرا دارد که لاله و گل در برابرش به خاک افتاده اند . [ مگر = همانا ، به راستی / شمایل = جمع شِمال و شمیله ، در لغت به معنی خوی ها و خصلت هاست ، ولی امروزه به معنی چهره و صورت به کار می رود / نگار = معشوق ، یار زیباروی ، از آن جهت که معشوق خود را آرایش می کند و زینت می دهد ، به او نگار گفته اند ]
لاله = شقایق ، گیاهی است از تیراۀ سوسنی ها که دارای پیاز می باشد و برگ هایش دراز است و ساقۀ گُل دهنده از وسط برگ ها خارج می شود . گل لاله از سه گلبرگ و سه کاسبرگ رنگین به شکل گلبرگ ها تشکیل شده و در حود 50 گونه از این گیاه شناخته شده است . به مناسبت داغ سیاهی که در میان نوعی لاله دیده می شود ، آن را لالۀ داغ دار ، لالۀ دل سوخته و لالۀ دلسوز خوانند و همین گیاه است که لالۀ خودروی هم خوانده می شود (گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی) .
من از سلامت بی خبرم ، نشان راه آن را از من مپرس . زیرا زمام خاطرم به دست عشق سپرده شده و از خویش اختیاری ندارم . [ زمام = مهار و اختیار / خاطر = فکر و اندیشه ، دل ]
ای گل و ای شکوفۀ تازه رُسته ، شما آنانی هستید که چهره تان طاراوت و بوی خود را از یار من به وام گرفته است . [ بهار = فصل بهار ، شکوفه های تازه و نورُسته گل درخت نارنج و نوعی گل گاوچشم و اقحوان اصغر است ، بستان افروز که آن را تاج خروس گویند که گلی است سرخ رنگ و به عنوان گل زینتی نیز در باغ ها کاشته می شود ( گل و گیاه در ادبیات منظوم فارسی ) / عارض = چهره ، دو طرف گونه و صورت ]
با این عشقی که در سر خوار و بیچاره ام افتاده است ، بعید است که بعد این سر من با بالین عافیت قرین باشد . [ عافیت = سلامت ، نجات و رستگاری که نتیجۀ دوری از خلق و دنیای مادّی است / هیهات = چه دور است ، فارسیان در مقامِ تحسّر و تأسف بکار می برند ، افسوس / خاکسار = کنایه از خوار و ذلیل و بیچاره ]
بیهوده روزگار خود را در راهِ او تباه ساختم ، چرا که او به من و به عمر تباه شده ام توجّهی ندارد . [ هرزه = بیهوده / روزگار به سر کردن = کنایه از عمر را سپری کردن / فراغت از کسی داشتن = کنایه از بی نیاز به کسی بودن ، به کسی بی اعتنایی کردن ]
خدایا ، حاصلم از عشق درد دلی است که برایم مانده است ، غبار من به کدام دامن همّتی می نشیند و چه کسی غم مرا خواهد خورد ؟ [ مگر = همانا ، به درستی / یا رب = شبه جمله است که بهممعنی شگفتی نیز به کار می رود ، خدایا / همّت = در لغت به معنی بلند نظری و در نزد صوفیان ، قصد و کوشش دل است به جمیع قوای روحانی به جانب حق برای حصول کمال خود و یا دیگری ]
سعدی در زیر بار تو چونان خری به گِل فرو شده است ، امّا تو دلت به حال وی نسوخت که بگویی بیچاره به خاطر بار سنگین من به گِل مانده است . [ چو خر در گِل درماندن = کنایه از عاجز و درمانده شدن ]
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…
1) ای طوطی عیسی نَفَس ، و ای بلبل شیزین نوا / هین زُهره را کالیوه کن ، زان نغمه…