حکایت اَحَد اَحَد گفتن بلال در آفتاب حجاز از محبت مصطفی

حکایت اَحَد اَحَد گفتن بلال در آفتاب حجاز از محبت مصطفی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

حکایت اَحَد اَحَد گفتن بلال در آفتاب حجاز از محبت مصطفی

بِلالِ حبشی بردۀ یکی از محتشمان مکّه بود . وقتی که به آیین حنیف احمدی گرایید . صاحبش برآشفت و برای گُسستنِ حبلِ ایمان او روزهای متوالی وی را در هُرمِ آفتابِ نیمروزی روی زمین می انداخت و با تازیانه های آتشین تنش را لاله باران می کرد . و بلال در صفیرِ تازیانه ها پیوسته «اَحَد اَحَد» می گفت . روزی ابوبکر از آن حوالی می گذشت و آن شکنجه و این پایداری را دید و دلش بر او سوختن گرفت . و چون بلال را به خلوت یافت بدو سفارش کرد که نیازی به اظهار ایمان نداری . چرا که خداوند ، دانای به سرایر است . زین پس با اغیار از دین و ایمان خود چیزی مگوی تا به تعزیب و تعرّض آنان دچار نیایی . بلال پذیرفت و از افشای ایمان خود توبه کرد . باز فردای آن روز گذار ابوبکر بدان ناحیت افتاد و او را بر همان حال دید . دوباره در موقعی مناسب سفارش پیشین خود را تکرار و تأکید کرد و بلال نیز توبه ای دگر . خلاصه بلال هر بار که از افشای اسرار ربوبی توبه می کرد مدّتی نمی گذشت که آن را می گُسست . تا آنکه سرانجام از «توبه کردن» توبه کرد . زیرا که او دلشدۀ عشق محمّد (ص) بود و عشق ذاتاََ سرکش و عافیت سوز است . ابوبکر چون دید که بلال نمی تواند در مقابل عشق محمّد(ص) و خدایِ احد و واحد خویشتن داری کند نزد پیامبر (ص) رفت و ماجرای او را در بیان آورد و تصمیم گرفت که بلال را از صاحبش واخرد . پیامبر(ص) نیز او را در این کار تشویق کرد و گفت مرا نیز در این مکرمت شریک گردان . و نیمی از بهای او را تعهّد کرد . ابوبکر بیدرنگ به سرای آن کافر شتافت و پیشنهادی به ظاهر عجیب و غبن آمیز کرد . گفت : بلال سیاه را به من واگذار و در عوض غلامی بغایت زیبا به تو دهم . صاحب بلال که وَلَعِ فراوان ابوبکر را دید به رسم کاسبکارانِ حرفه ای دَم از خُسران خود زد و گفت باید دویست دِرهَم نقره نیز بپردازی تا معامله سرگیرد . ابوبکر پذیرفت و مبادله صورت گرفت . کافر قهقهه ای سر داد و تسخرکنان گفت : شگفتا از این تجارت که تو در آن مغبون و خاسر شدی و من پیروز و منتفع . اگر در خرید این غلام سیاه جدّ نمی کردی به بهایی بسیار کمتر به تو می فروختم . ابوبکر گفت : تو عقلی بسیار نارَس و کودک وَش داری . در واقع همچون صِغار ، گوهری به جوزی از کف دادی . چرا که تو صورت بینی و من سیرت او . سپس ابوبکر بلال را به محضر پیامبر (ص) بُرد و آن حضرت او را در آغوش کشید و بلال از این دیدار بی خویش شد . آنگاه پیامبر (ص) از ابوبکر گله کرد که مگر نگفتم که مرا نیز در این مکرمت شریک کن ؟ ابوبکر گفت : من و بلال هر دو غلام توییم . اینک او را به خاطر تو و در راه حق آزاد می کنم .

مأخذ حکایت فوق در کتب سیره و تواریخ معتبر آمده است . استاد فروزانفر آن را از طبقات ابن سعد نقل کرده است . به شرح زیر :

بِلال ابن رَباح از مؤمنان مستضعف بود . چون به اسلام گروید تحت شکنجه قرار گرفت تا از دین خود بازگردد . شکنجه دهندۀ او اُمَیّة بن خَلَف بود . هرگاه شکنجۀ بلال به اوج خود می رسید اَحَد اَحَد می گفت . هر چه بدو می گفتند همان را بگو که ما می گوییم . در جواب می گفت : زبانم سخن شما را نیک نداند . بدو می گفتند : پروردگار تو لات و عُزّی است . امّا او پیوسته می گفت : اَحَد اَحَد . تا اینکه ابوبکر بر او وارد شد و گفت : چرا این شخص را شکنجه می کنید ؟ پس او را به هفت سکّه خرید و آزاد کرد . وقتی که ابوبکر این ماجرا را برای پیامبر (ص) نقل کرد . فرمود : ای ابوبکر مرا نیز در این کار شریک کن . او گفت : یا رسو الله آزادش کردم .

حکایت بلال از ژرف ترین حکایات مثنوی معنوی است . مولانا در این حکایت نکاتی فخیم در بیان آورده است . از جمله وقتی بلال کتمان ایمان خود را برنمی تابد و پیوسته اظهار ایمان می کند به توصیف عشق می پردازد و می گوید عشق ذاتاََ کشّاف و پرده در است و با عافیت طلبی های مرسوم درنمی سازد . و در آنجا که کافر از داد و ستد به ظاهر سودآورش سخت سرمست و مبتهج می گردد به نقد صورت گرایی و ظاهرپرستی می پردازد و در انتهای حکایت با بیانی سخّار استغراق اولیاء را در بلایا و مصائب دنیوی بازگو می کند .

***


شرح و تفسیر اشعار ” حکایت اَحَد اَحَد گفتن بلال در آفتاب حجاز از محبت مصطفی ” در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدار جان مطالعه نمائید .

شرح و تفسیر شکنجه بلال در گرمای حجاز و دیدن ابوبکر او را

شرح و تفسیر گفتن ابوبکر ظلم جهودان را پیش مصطفی

شرح و تفسیر وصیّت مصطفی به ابوبکر که مرا در خریدن بلال شریک کن

شرح و تفسیر خندیدن جهود و پنداشتن که ابوبکر ضرر می کند در این معامله

شرح و تفسیر گفتن پیامبر به ابوبکر که چرا بلال را فقط بهرِ خود خریدی

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟