پرسیدن شخصی از شتر که از کجا می آیی

پرسیدن شخصی از شتر که از کجا می آیی | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

پرسیدن شخصی از شتر که از کجا می آیی | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر پنجم ابیات 2440 تا 2483

نام حکایت : حکایت کسی که توبه کند و پشیمان شود و باز فراموش کند

بخش : 7 از 13 ( پرسیدن شخصی از شتر که از کجا می آیی )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت کسی که توبه کند و پشیمان شود و باز فراموش کند

گازُری خَری نحیف و لاغر داشت که کمرش در زیرِ سنگینی بار زخمی شده بود . و در آن وادی چیزی جز آب پیدا نمی شد که بخورد . و اتفاقاََ در آن حوالی بیشه ای قرار داشت و در آن شیری زندگی می کرد . روزی میان آن شیر و فیلی نیرومند جنگی رُخ داد و شیر در اثنای این جنگ مجروح شد و زآن پس از شکار جانوران فروماند . چون گرسنگی بر او غالب شد به روباهی امر کرد که به حومۀ بیشه برود و در صورتی که خری را دید او را با حیله نزدِ او آورد تا به اصطلاح دلی از عزا درآورد . روباه به شیر گفت : شاها ، خیالت راحتِ راحت باشد که حیله گری کارِ اصلی من است . روباه این را گفت و …

متن کامل ” حکایت کسی که توبه کند و پشیمان شود و باز فراموش کند را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

متن کامل ابیات پرسیدن شخصی از شتر که از کجا می آیی

ابیات 2440 الی 2483

2440) آن یکی پرسید اُشتر را که : هَی / از کجا می آیی ای اقبال پَی

2441) گفت : از حمّامِ گرمِ کویِ تو / گفت : خود پیداست در زانویِ تو

2442) مارِ موسی دید فرعونِ عَنود / مهلتی می خواست ، نرمی می نمود

2443) زیرکان گفتند : بایستی که این / تندتر گشتی ، چو هست او ربِّ دین

2444) معجزه گر اژدها گر مار بُد / نخوت و خشمِ خدایی اش چه شد ؟

2445) ربِّ اَعلی گر وی است اندر جلوس / بهرِ یک کِرمی چی است این چاپلوس ؟

2446) نَفسِ تو تا مستِ نُقل است و نَبید / دان که روحت خوشۀ غیبی ندید

2447) که علامات است ، زآن دیدارِ نور / اَلتَّجافی مِنک عَن دارِالغُرور

2448) مرغ چون بر آبِ شوری می تند / آبِ شیرین را ندیده ست او مدد

2449) بلکه تقلید است آن ایمانِ او / رویِ ایمان را ندیده جانِ او

2450) پس خطر باشد مُقلِّد را عظیم / از ره و رهزن ، ز شیطانِ رجیم

2451) چون ببیند نورِ حق ، ایمن شود / ز اضطراباتِ شک او ساکن شود

2452) تا کفِ دریا نیاید سویِ خاک / کاصلِ او آمد ، بُوَد در اِصطِکاک

2453) خاکی است آن کف ، غریب است اندر آب / در غریبی چاره نَبوَد ز اضطراب

2454) چونکه چشمش باز شد و آن نقش خواند / دیو را بر وَی دگر دستی نماند

2455) گر چه با روباه ، خر اسرار گفت / سَرسَری گفت و مُقَلِّدوار گفت

2456) آب را بستود و ، او تایق نبود / رخ درید و جامه ، او عاشق نبود

2457) از منافق عذر ، رَد آمد ، نه خوب / زآنکه در لب بود آن ، نه در قلوب

2458) بویِ سیبش هست ، جزوِ سیب نیست / بو در او جز از پیِ آسیب نیست

2459) حملۀ زن در میانِ کارزار / نشکند صف ، بلکه گردد کار ، زار

2460) گر چه می بینی چو شیر اندر صفش / تیغ بگرفته همی لرزد کفَش

2461) وایِ آنکه عقلِ او ماده بُوَد / نَفسِ زشتش نرّ و آماده بُوَد

2462) لاجَرَم مغلوب باشد عقلِ او / جز سویِ خُسران نباشد نَقلِ او

2463) ای خُنُک آن کس که عقلش نر بُوَد / نَفسِ زشتش ماده و مُضطَر بُوَد

2464) عقلِ جزویّ اش نر و غالب بُوَد / نَفسِ اُنثی را خِرد سالب بُوَد

2465) حملۀ ماده ، به صورت هم جَری ست / آفتِ او همچو آن خر از خری ست

2466) وصفِ حیوانی بُوَد بر زن فزون / زآنکه سویِ رنگ و بو دارد رُکون

2467) رنگ و بویِ سبزه زار آن خر شنید / جمله حجّت ها ز طبعِ او رمید

2468) تشنه محتاجِ مَطَر شد ، ابر نَه / نَفس را جُوع البَقَر بُد صبر ، نَه

2469) اسپرِ آهن بُوَد صبر ای پدر / حق نبشته بر سپر جاءَ الظَّفَر

2470) صد دلیل آرَد مقلِّد در بیان / از قیاسی گوید آن را نه ز عیان

2471) مُشک آلوده ست ، اِلّا مَشک نیست / بویِ مُشکستش ، ولی جز پُشک نیست

2472) تا که پُشکی مُشک گردد ای مُرید / سال ها باید در آن رَوضه چرید

2473) کَه نباید خورد و جو ، همچون خران / آهوانه در خُتن چَر اَرغوان

2474) جز قَرَنفُل یاسَمَن یا گُل مَچَر / رَو به صحرایِ خُتن با آن نفر

2475) معده را خُو کن بدان ریحان و گُل / تا بیابی حکمت و قوتِ رُسُل

2476) خویِ معده زین کَه و جَو باز کن / خوردنِ رَیحان و گُل آغاز کن

2477) معدۀ تن ، سوی کهدان می کشد / معدۀ دل سویِ رَیحان می کشد

2478) هر که کاه و جو خورَد ، قربان شود / هر که نورِ حق خورَد ، قرآن شود

2479) نیمِ تو مُشک ست و ، نیمی پُشک ، هین / هین میفزا پُشک ، افزا مُشکِ چین

2480) آن مُقلِّد صد دلیل و صد بیان / در زبان آورد ، ندارد هیچ جان

2481) چونکه گوینده ندارد جان و فر / گفتِ او را کی بُوَد برگ و ثمر ؟

2482) می کند گستاخ مردم را به راه / او به جان لرزان تر است از برگِ کاه

2483) پس حدیثش گر چه با فَر بود / در حدیثش لرزه هم مُضمَر بود

شرح و تفسیر پرسیدن شخصی از شتر که از کجا می آیی

آن یکی پرسید اُشتر را که : هَی / از کجا می آیی ای اقبال پَی


شخصی از شتر سؤال کرد که : های ، ای خوش قدم ، از کجا می آیی ؟ ( اقبال پی = خمش قدم ، مبارک قدم / هی = های ، کلمه ای برای آگاه کردن ) [ این بخش در نقد تقلید کورکورانه و عاری از مغز ، و دعوت به جهان حقیقت است از روی صدق و صفا ]

گفت : از حمّامِ گرمِ کویِ تو / گفت : خود پیداست در زانویِ تو


شتر گفت : از حمّامِ گرمِ محلۀ تو آمده ام . آن شخص بر سبیل طنز به شتر گفت : بله ، از زانوهایت معلوم است که از حمّام آمده ای . یعنی زانوهای پینه بسته و چرکین تو کاملاََ نشان می دهد که رنگِ حمّام را به خود ندیده ایی .

مارِ موسی دید فرعونِ عَنود / مهلتی می خواست ، نرمی می نمود


مثال دیگر ، وقتی که فرعون حق ستیز اژدهای حضرت موسی (ع) را دید . از او مهلت خواست و ملایمت نشان می داد . [ عَنود = معاند ، ستیزه گر ]

زیرکان گفتند : بایستی که این / تندتر گشتی ، چو هست او ربِّ دین


هوشیاران گفتند : فرعون می بایست با موسی خشن تر و باصلابت تر برخورد می کرد . زیرا هر په باشد او (فرعون) پروردگار دین است . ( ربِّ دین = کنایه از خداوند است زیرا فرعون دعوی الوهیّت داشت ) [ کسانی که به کذبِ ادعای فرعون پی برده بودند وقتی دیدند که او در برابر عصای اژدها سیرتِ موسی (ع) عقب نشینی کرد و برای مقابله با او مهلت خواست . گفتند اگر الوهیّتِ فرعون صحت می داشت باید وقتی موسی عصای خود را اژدها کرد . او معجزۀ قوی تری نشان می داد نه آنکه خائف گردد و تقاضای مهلت کند . ]

معجزه گر اژدها گر مار بُد / نخوت و خشمِ خدایی اش چه شد ؟


اگر فرضاََ معجزۀ موسی اژدها بود و یا مار ، پس مقامِ کبریایی و قهرِ خداوندی فرعون چه شد و کجا رفت ؟ [ این بیت نیز ادامۀ سخنان آن هوشیاران و زیرکان است ]

ربِّ اَعلی گر وی است اندر جلوس / بهرِ یک کِرمی چی است این چاپلوس ؟


اگر در جلوس بر مقامِ الوهیّت ، فرعون برترین پروردگار است . پس چرا برا کِرمی (مار) اینقدر مداهنه و چاپلوسی می کند . ( ربِّ اَعلی = اشاره به آیه 24 سورۀ نازعات « فرعون گفت : منم برترین پروردگارِ شما » ) [ باز آن زیرکان گفتند : اگر فرعون واقعاََ خدا بود . اژدهای موسی با همۀ قدرت و صولتش باید در برابرِ او همچون کِرمی خُرد ، ناچیز و بی مقدار می نمود . ولی چرا در برابر آن ترسید و به تملّق پرداخت ؟ پس معلوم می شود که مقام الوهیّتِ او یاوه ای بیش نیست . ]

نَفسِ تو تا مستِ نُقل است و نَبید / دان که روحت خوشۀ غیبی ندید


تا وقتی که نَفسِ تو مستِ شیرینی و شراب است . بدان که روحِ تو خوشۀ عالَمِ غیب را ندیده است . یعنی تا وقتی که نَفسِ امّاره تو غرق در لذّات و شهوات نفسانی است . قلب و روحِ تو به خوشه ها و توشه های اسرارِ غیبی دسترسی پیدا نکرده است . [ نَبید = شراب ، شراب خرما و انگور ]

که علامات است ، زآن دیدارِ نور / اَلتَّجافی مِنک عَن دارِالغُرور


زیرا دوری کردنِ تو از سرای فریب دنیا از نشانه های دیدنِ نورِ حقیقت است . [ تَجافی = قرار نداشتن در جا ، دور شدن ]

مرغ چون بر آبِ شوری می تند / آبِ شیرین را ندیده ست او مدد


برای مثال ، پرنده ای که در اطرافِ آب شوری می چرَد . به این دلیل است که آب شیرین و گواراِ کُمکی ندیده است . یعنی از آن خبری ندارد و قطره ای از آن نچشیده است .

بلکه تقلید است آن ایمانِ او / رویِ ایمان را ندیده جانِ او


بلکه ایمان او جنبۀ تقلیدی دارد . یعنی آن کسی که از لذّاتِ بهیمی و شهواتِ حیوانی سرمست شده و در عین حال ادعای حقیقت می کند . ایمانش سطحی و کورکورانه است . در واقع روحِ او چهرۀ ایمان راستین را هنوز ندیده است .

پس خطر باشد مُقلِّد را عظیم / از ره و رهزن ، ز شیطانِ رجیم


پس نتیجه می گیریم که برای مقلِّد ، یعنی برای کسی که ایمان تقلیدی دارد خطراتِ بزرگی نظیر راه و راهزن و شیطان ملعون وجود دارد . ( رَجیم = مطرود ، رانده شده ، ملعون ) [ یعنی صاحبان ایمان تقلیدی مشکلات بزرگی دارند . یکی از آن مشکلات راهِ سلوک است که در هر گامِ آن احتمالِ سقوط و لغزش می رود . نیز راهزنانی که در کِسوتِ ارشاد با سالک مواجه می شوند و از همه قوی تر دسیسه های شیطان . ]

چون ببیند نورِ حق ، ایمن شود / ز اضطراباتِ شک او ساکن شود


ولی اگر نورِ خدا را ببیند ایمن می گردد و او از پریشانی شک و تردید آرام می شود .

تا کفِ دریا نیاید سویِ خاک / کاصلِ او آمد ، بُوَد در اِصطِکاک


برای مثال ، تا وقتی که کفِ رویِ دریا به سوی خاک که اصلِ اوست نیامده باشد پیوسته در کشاکش است . [ اصطکاک = به هم ساییدن ، به هم واکوفتن دو چیز ]

خاکی است آن کف ، غریب است اندر آب / در غریبی چاره نَبوَد ز اضطراب


آن کف از جنسِ خاک است و در میان آب ، غریب است . و شخصِ غریب در غربت ناچار پریشان و مضطرب می شود . [ همانطور که جسم با پیوستن به اصلِ خود آرامش می گیرد . روح نیز با پیوستن به اصلِ خود از پریشانی رها می گردد . ]

چونکه چشمش باز شد و آن نقش خواند / دیو را بر وَی دگر دستی نماند


همینکه چشمِ دلِ مقلِّد باز شود و نقش حقیقت را بخواند . زآن پس دیگر شیطان هیچ تسلّطی بر او نخواهد داشت . [ در آیه 42 سورۀ حِجر آمده است « همانا تو را بر بندگانم سلطه ای نیست مگر بر آن گمراهانی که تو را پیروی کنند » ]

گر چه با روباه ، خر اسرار گفت / سَرسَری گفت و مُقَلِّدوار گفت


اگر چه خر اسراری ربّانی را به روباه گفت : اما راز گویی او سطحی و مقلِّدانه بود . [ خر سیرتان مدّعی نیز مانند آن خر ممکن است سخنان مبسوطی در بابِ مقام صبر و رضا و توکّل بگویند ولی چون بر حسبِ باطن بدان مقامات نرسیده اند سخنانشان طوطی وار است . ]

آب را بستود و ، او تایق نبود / رخ درید و جامه ، او عاشق نبود


اگر چه او آب را ستایش کرد ولی خود مشتاقِ آب نبود و اگر چه صورت و لباسش را ( به رسم عاشقان مهجور ) چاک کرد لیکن حقیقتاََ عاشق نبود . [ تایق = مشتاق ]

از منافق عذر ، رَد آمد ، نه خوب / زآنکه در لب بود آن ، نه در قلوب


عذر خواهی منافق مردود است نه مطلوب . زیرا عذر خواهی منافق زبانی است نه قلبی . [ در قسمتی از آیه 11 سورۀ فتح در وصف منافقان آمده است « … به زبان گویند آنچه را که در دل هاشان نیست » و در قسمتی از آیه 167 سورۀ آل عمران آمده است « … با دهان های خود چیزی گویند که در دل هاشان نیست و خداوند بدانچه نهان دارند داناتر است » ]

بویِ سیبش هست ، جزوِ سیب نیست / بو در او جز از پیِ آسیب نیست


از منافق بوی سیب می آید یعنی از اهلِ نفاق فقط بوی معارف و حقایق بلند می شود نه خودِ آن . این بو از او بلند می شود تا به دیگران ضرر و زیان وارد سازد . یعنی ساده دلان بوی اقوال و اطوار متین او را می خورند و مالاََ دچار مصیبت و بدبختی می شوند .

حملۀ زن در میانِ کارزار / نشکند صف ، بلکه گردد کار ، زار


برای مثال ، حملۀ زن در عرصۀ پیکار صفِ دشمن را نمی شکند بلکه فقط کار را خراب تر می کند .

گر چه می بینی چو شیر اندر صفش / تیغ بگرفته همی لرزد کفَش


هر چند زنان را می بینی که در عرصۀ پیکار مانند شیر ، شمشیر به دست گرفته . اما دستش پیوسته می لرزد . [ منافقان نیز ظاهری پُر صلاح و باطنی سیاه دارند که به هر لباسی درمی آیند خاصه لباس شرع . ]

وایِ آنکه عقلِ او ماده بُوَد / نَفسِ زشتش نرّ و آماده بُوَد


وای به حالِ کسی که عقلش ماده ، و نَفسِ زشت و بَدکارش نر و مُستَعدِّ ارتکاب افعال قبیح باشد . [ وای به حالِ کسی که عقل و تدبیرش ضعیف و نَفسِ امّاره اش قوی باشد . ]

لاجَرَم مغلوب باشد عقلِ او / جز سویِ خُسران نباشد نَقلِ او


ناچار عقلش مقهور می گردد و حرکتِ او فقط به سوی زیانکاری است و لاغیر .

ای خُنُک آن کس که عقلش نر بُوَد / نَفسِ زشتش ماده و مُضطَر بُوَد


خوشا به حالِ کسی که عقلش نَر باشد و نَفسِ زشت و بدکارش ماده و درمانده . [ انقروی این بیت را اشاره به روایتی از پیامبر (ص) می داند « خوشا به حال کسی که عقلش نر باشد و نَفسش ماده . وای به حال کسی که برعکس این باشد » ( شرح کبیر انقروی ، ج 13 ، ص 775 ) ]

عقلِ جزویّ اش نر و غالب بُوَد / نَفسِ اُنثی را خِرد سالب بُوَد


اگر عقلِ جزیی او نر و چیره گردد . عقل می تواند قدرت و سیطرۀ نَفسِ مادّه (نَفسِ امّاره) را از او برباید . ( اُنثی = جنس مؤنث / سالِب = سلب کننده ، رباینده ) [ اگر عقل جزیی آدمی که طبعاََ ضعیف و ظاهرگراست تحت تعلیم و تربیتِ الهی قرار گیرد به عقلِ معاد مبدّل می شود و می تواند نَفسِ امّاره را مغلوب کند . ]

حملۀ ماده ، به صورت هم جَری ست / آفتِ او همچو آن خر از خری ست


حملۀ زن ظاهراََ بی باکانه است . اما زیانی که می بیند مانندِ آن خر از روی نادانی و خر بودن است . [ جَری = گستاخ ، بی باک ]

وصفِ حیوانی بُوَد بر زن فزون / زآنکه سویِ رنگ و بو دارد رُکون


اوصافِ حیوانی در زن بسیار یافت می شود . زیرا او به رنگ و بو تمایل دارد . یعنی به جلوه های ظاهری بیشتر توجه می کند . [ رُکون = گراییدن ، میل کردن ]

رنگ و بویِ سبزه زار آن خر شنید / جمله حجّت ها ز طبعِ او رمید


همینکه آن خر وصفِ جلوه های ظاهری چمنزار را از روباه شنید و همۀ آن دلایلی را که قبلاََ در اثبات قناعت و توکّل آورده بود از یاد بُرد .

تشنه محتاجِ مَطَر شد ، ابر نَه / نَفس را جُوع البَقَر بُد صبر ، نَه


حالِ آن خر مانندِ کسی بود که نیاز به باران پیدا کند ولی ابری در کار نباشد . وجودِ آن خر سراپا گرسنگی بود اما هیچ صبر و طاقتی نداشت . [ مَطَر = باران / جُوع البَقَر = از بیماری های معده است که مبتلایِ بدان هر چه می خورد سیر نمی شود . از آنرو که گاو بدان مرض بسیار مبتلا می شود بدین نام موسوم شده است . در اینجا منظور گرسنگی سخت است . ]

اسپرِ آهن بُوَد صبر ای پدر / حق نبشته بر سپر جاءَ الظَّفَر


پدر جان ، صبر سپری آهنین است . حق تعالی رویِ سپرِ صبر نوشته است . پیروزی حتماََ بیاید .

صد دلیل آرَد مقلِّد در بیان / از قیاسی گوید آن را نه ز عیان


شخص مقلِد در اثنای سخن صد نوع دلیل می تراشد ولی آن دلایل را از روی گُمان و قیاس می آورد نه از رویِ شهودِ حقیقت .

مُشک آلوده ست ، اِلّا مَشک نیست / بویِ مُشکستش ، ولی جز پُشک نیست


او هر چن آلوده به مُشک است ولی مُشک نیست . گر چه بویِ مُشک می دهد ولی هویّتش ، سِرگینی بیش نیست . یعنی هر چند متظاهران به حقیقت ، رنگی از حقیقت را به خود زده اند اما واقعاََ از حقیقت عاری اند . [ پُشک = پِشکل ، مدفوعِ گوسفند و بز و امثال آن ]

تا که پُشکی مُشک گردد ای مُرید / سال ها باید در آن رَوضه چرید


ای مُرید برای آنکه سرگینی به مُشک مبدّل شود . باید سال ها در باغ به سر برد . یعنی همانطور که کود و سرگین به گُل و ریحان تبدیل می شود . آن کسی که بالفعل ، روحی متعفّن و باطنی پلید دارد باید سالیان متمادی در بوستان معنوی اولیاء الله سر کند تا از مصاحبتِ آنان روحی لطیف و با کمال یابد . و اِلّا با حرف کسی نمی تواند بدان مقام برسد .

کَه نباید خورد و جو ، همچون خران / آهوانه در خُتن چَر اَرغوان


آدمی نباید مانندِ خران کاه و جُو بخورد . یعنی جایز نیست که انسان نیز مانندِ حیوانات غرق در شهوات شود بلکه باید ماننِ آهو در سرزمینِ خُتن ارغوان بخورد . [ ارغوان = درختی است سرخ رنگ با گُل های بسیار معطر . این درخت انواعی دارد از جمله ارغوان چینی / خُتن = شهری بود در ترکستان شرقی ( ترکستان چین ) و گاهی هم به تمام ترکستان چین اطلاق می شده است . چنانکه چین شمالی را خُتا نیز می گفتند و در نوشته های اسلامی مراد از خُتا و خُتن ، چین شمالی و ترکستان شرقی است ( اعلام معین ، ج 1 ، ص 475 ) ]

منظور بیت : انسان نباید در حظوظِ نفسانی غوطه ور شود . بلکه باید مانندِ آهوان خوش خرام صحرای طریقت از گُل های معطر معرفت و حقیقت تناول کند تا نافِ قلبش معدنِ مُشکِ معرفت و کمال گردد .

جز قَرَنفُل یاسَمَن یا گُل مَچَر / رَو به صحرایِ خُتن با آن نفر


با آن گروه به صحرای خُتن برو یعنی همراه اولیاء الله و عارفان بِالله به صحرای طریقت گام بگذار و فقط از قَرنفُل و یاسَمَن و گُل تناول کُن . یعنی فقط از علم و حکمت و معرفت تغذیه کن . [ قَرنفُل = گیاهی از دستۀ میخک ها که گلهایِ آن جنبۀ زینتی دارد و در باغچه کاشته می شود . ]

معده را خُو کن بدان ریحان و گُل / تا بیابی حکمت و قوتِ رُسُل


معده ات را بدان گُل و ریحان عادت بده تا حکمت و طعام رسولان الهی را پیدا کنی .

خویِ معده زین کَه و جَو باز کن / خوردنِ رَیحان و گُل آغاز کن


معده ات را از خوردن کاه و جو بازدار و بجای آن خوردن گُل و ریحان را شروع کن . [ منظور بیت : ای طالب حقیقت معدۀ قلبت را از تناول لذّات و شهوات بهیمی منع کن و او را به تناول گُلِ معرفت و ریحان حقیقت عادت بده . ]

معدۀ تن ، سوی کهدان می کشد / معدۀ دل سویِ رَیحان می کشد


معدۀ جسم ، تو را به کاهدان می کشد . یعنی معدۀ ظاهری ات ، تو را به سویِ تمتّع از لذّات و شهواتِ دنیوی جلب می کند . در حالی که معدۀ قلبِ تو ، تو را به سوی گُل و ریحان معنوی جذب می کند .

هر که کاه و جو خورَد ، قربان شود / هر که نورِ حق خورَد ، قرآن شود


هر کس که کاه و جو بخورد ، قربانی می شود . یعنی همانطور که گاو و گوسفند را ابتدا پروار می کنند و سپس به مسلخ می برند . همینطور اگر مقصد اعلای تو تمتّع حیوانی و لذّات دنیوی باشد سرانجام به مسلخ خواهی رفت و سلاخِ مرگ تو را ذبح خواهد کرد . و هر کس که نورِ حق بخورد . به قرآن مبدّل می شود یعنی کتابِ روحش مخزن اسرار و معدنِ انوار الهی می گردد . [ پس ای طالب حقیقت بکوش تا قرآن شوی نه قربان . ]

نیمِ تو مُشک ست و ، نیمی پُشک ، هین / هین میفزا پُشک ، افزا مُشکِ چین


بهوش باش که نیمی از وجودِ تو مُشک است و نیمی دیگر مدفوع . مبادا بر مدفوع بیفزایی . بلکه باید بر مُشکِ چین بیفزایی . [ مُشک ، کنایه از جنبۀ معنوی انسان و پُشک ( = مدفوع) ، کنایه از جنبۀ مادّی اوست . ]

منظور بیت : جنبۀ روحانی و معنوی خود را نیرومند و متکامل کن . نه جنبۀ مادّی خود را .

آن مُقلِّد صد دلیل و صد بیان / در زبان آورد ، ندارد هیچ جان


شخص مقلِّد ، صد نوع دلیل و صد نوع سخن بر زبان خود می راند . اما سخنان او فاقد روح است .

چونکه گوینده ندارد جان و فر / گفتِ او را کی بُوَد برگ و ثمر ؟


گوینده ای که بهره ای از روح و شکوه معنوی ندارد . سخنان او چه برگ و میوه ای به بار می آورد . ؟ [ مسلماََ نتیجه ای که عاید می شود چیزی جز خُسران و وبال خود و فریفته شدگان نیست . ]

می کند گستاخ مردم را به راه / او به جان لرزان تر است از برگِ کاه


چنین شخصی گر چه مردمِ ساده لوح را گُستاخانه به راهِ حق فرا می خواند اما خودِ او از برگِ کاه هم لرزان تر است . [ اگر چه در ظاهر خود را مؤمنِ ثابت قدم و با صلابت نشان می دهد ولی در باطن آدمِ متزلزلی است . ]

پس حدیثش گر چه با فَر بود / در حدیثش لرزه هم مُضمَر بود


پس سخنان شخصِ مدّعی و مقلّد اگر چه آراسته و شکوهمند است ولی در آن سخنان لرزشِ تردید نیز نهفته است .

شرح و تفسیر بخش قبل                     شرح و تفسیر بخش بعد

دکلمه پرسیدن شخصی از شتر که از کجا می آیی

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر پنجم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟