بیان حیله دفع مغبون شدن ، در بیع و شرا | شرح و تفسیر

بیان حیله دفع مغبون شدن ، در بیع و شرا | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

بیان حیله دفع مغبون شدن ، در بیع و شرا | شرح و تفسیر

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر سوم ابیات 3494 تا 3516

نام حکایت : استدعای آن مرد از موسی (ع) زبان بهایم با طیور

بخش : 8 از 8 ( بیان حیله دفع مغبون شدن ، در بیع و شرا )

مثنوی معنوی مولوی

خلاصه حکایت استدعای آن مرد از موسی (ع) زبان بهایم با طیور

جوانی نزدِ حضرت موسی (ع) می رود و می گوید : ای پیامبر خدا ، زبان جانوران را به من تعلیم دِه . باشد که از بانگ و آوای آنان ، در تقویتِ دین و ایمانِ خود بهره گیرم . حضرت موسی (ع) به او می گوید : دست از این هوی و هوس بدار و حدِ خود شناس . جوانِ ساده لوح دست از این خواستۀ خطیر خود برنمی دارد و همچنان بر آن اصرار می ورزد . حضرت موسی (ع) به درگاهِ الهی روی می کند و عرضه می دارد : خداوندا تو خود قضاوت فرما ، اگر بدو زبانِ جانوران آموزم چون ظرفیت و قابلیت آن را ندارد تباه شود و …

متن کامل « حکایت استدعای آن مرد از موسی (ع) زبان بهایم با طیور » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل اشعار بیان حیله دفع مغبون شدن ، در بیع و شرا

ابیات 3494 الی 3516

3494) آن یکی یاری پیمبر را بگفت / که منم در بیع ها با غَبن جفت

3495) مکرِ هر کس کو فرو شد ، یا خَرَد / همچو سِحرست و ، ز راهم می بَرَد

3496) گفت : در بیعی که ترسی از غِرار / شرط کن سه روز خود را اختیار

3497) که تأنّی هست از رحمان یقین / هست تعجیلت ز شیطان لعین

3498) پیشِ سگ چون لقمۀ نان افکنی / بو کُند ، آنگه خورد ای مُعتَنی

3499) او به بینی بُو کُند ، ما با خِرَد / هم ببوییمش به عقلِ مُنتَقَد

3500) با تأنّی گشت موجود از خدا / تا به شش روز این زمین و چرخ ها

34501) ور نه قادر بود کو کُن فَیَکُون / صد زمین و چرخ آوردی بُرون

3502) آدمی را اندک اندک آن هُمام / تا چهل سالش کُند مردِ تمام

3503) گر چه قادر بود کاندر یک نَفَس / از عدم پَرّان کند پنجاه کس

3504) عیسی قادر بود کو از یک دعا / بی توقّف بَرجَهاند مُرده را

3505) خالقِ عیسی بنتواند که او / بی توقّف مردم آرد تُو به تُو ؟

3506) این تأنّی از پیِ تعلیمِ توست / که طلب آهسته باید بی سُکُست

3507) جُو یَکی کوچک که دایم می رود / نه نَجِس گردد ، نه گنده می شود

3508) زین تأنّی زاید اقبال و سُرور / این تأنّی ، بیضه ، دولت چون طیور

3509) مرغ کی مانَد به بیضه ای عَنید ؟ / گر ه از بیضه همی آید پدید

3510) باش تا اجزای تو چون بیضه ها / مرغ ها زایند اندر انتها

3511) بیضۀ مار اَرچه مانَد در شَبَه / بیضۀ گنجیشک را ، دور است ره

3512) دانۀ آبی به دانۀ سیب نیز / گرچه ماند ، فرق ها دان ای عزیز

3513) برگ ها همرنگ باشد در نظر / میوه ها هر یک بُوَد نوعی دگر

3514) برگ های جسم ها ماننده اند / لیک هر جانی به ریعی زنده اند

3515) خلق در بازار یکسان می روند / آن یکی در ذوق و ، دیگر دردمند

3516) همچنان در مرگ یکسان می رویم / نیم در خُسران و ، نیمی خسرویم

شرح و تفسیر بیان حیله دفع مغبون شدن ، در بیع و شرا

آن یکی یاری پیمبر را بگفت / که منم در بیع ها با غَبن جفت


یکی از صحابه به پیامبر (ص) گفت : من همیشه در داد و ستد و معامله ضرر می کنم .

مأخذ : این روایت است : مردی به حضور پیامبر (ص) آمد و گفت : من همیشه در داد و ستد زیان می کنم . حضرت فرمود : هر گاه به داد و ستد می پردازی بگو : فریبی در اینکار نیست . و یا بگو : تا سه روز اختیار فسخِ معامله را دارم . ( مأخذ قصص و تمثیلات مثنوی ، ص 118 )

مکرِ هر کس کو فرو شد ، یا خَرَد / همچو سِحرست و ، ز راهم می بَرَد


آن صحابی گفت : هر کس که به من چیزی می فروشد و یا چیزی از من می خرد ، فریب و نیرنگش مانندِ جادو مرا تحتِ تأثیر قرار می دهد و مرا به بیراهه می کشد و به اشتباهم می اندازد .

گفت : در بیعی که ترسی از غِرار / شرط کن سه روز خود را اختیار


پیامبر (ص) فرمود : تو که می ترسی در معامله سرت را کلاه بگذارند . هنگامِ خریدن کالا ، سه روز مهلتِ فسخِ معامله را از طرفِ مقابل بگیر .

که تأنّی هست از رحمان یقین / هست تعجیلت ز شیطان لعین


زیرا درنگ از پروردگار است و شتاب از شیطان ملعون . [ اشاره به روایت « درنگ از خداوند است و شتاب از شیطان » ( احادیث مثنوی ، ص 95 ) ]

پیشِ سگ چون لقمۀ نان افکنی / بو کُند ، آنگه خورد ای مُعتَنی


ای کسی که به نیاز خود توجه داری ، اگر یک لقمه نان پیشِ یک سگ بیندازی . آن سگ ابتدا لقمه را بو می کند و بعد می خورد . ( مُعنَنی = اعتنا کننده ، اهتمام کننده ) [ مولانا سگ را مثال می زند تا انسان ها حساب کار خود را بکنند . در جایی که سگ بلاتأمل چیزی نمی خورد . ای انسان تو که عقل داری نباید هر فکر و اندیشه ای را بلاتحقیق قبول کنی . ]

او به بینی بُو کُند ، ما با خِرَد / هم ببوییمش به عقلِ مُنتَقَد


سگ بوسیلۀ قوّه شامّه خود ، لقمه را بو می کند و ما در عوض عقل داریم و با عقل سالم همۀ افکار و اندیشه ها را می بوییم . [ مُنتَقَد = نقّادی شده ، ناب ]

با تأنّی گشت موجود از خدا / تا به شش روز این زمین و چرخ ها


این زمین و آسمان از طرفِ حق تعالی طیِ شش روز تدریجاََ پدیدار شد . [ در چند آیه از قرآن کریم نظیر آیه 59 سورۀ اعراف ، آیه 3 سورۀ یونس ، آیه 7 سورۀ هود ، آیه 59 سورۀ فرقان و آیه 3 سورۀ سجده ، خلقت آسمان ها و زمین را طی شش یوم ( = روز ) دانسته که البته منظور از یوم ، روزِ معمولی نیست بلکه منظور برهۀ زمانی است . یعنی خلقت آسمان ها و زمین طی شش برهۀ زمانی آفریده شده است . ]

ور نه قادر بود کو کُن فَیَکُون / صد زمین و چرخ آوردی بُرون


و اِلّا خداوند می توانست به محضِ گفتن کلمۀ وجودیّۀ کُن ( = باش ) به همه چیز جامۀ هستی بپوشد و صدها زمین و آسمان بیافریند . [ رجوع شود به شرح بیت 1789 دفتر اوّل و شرح بیت 2466 دفتر اوّل . ]

آدمی را اندک اندک آن هُمام / تا چهل سالش کُند مردِ تمام


آن خداوندِ بزرگ ، انسان را تدریجاََ در مدتِ چهل سال به کمال می رساند .

گر چه قادر بود کاندر یک نَفَس / از عدم پَرّان کند پنجاه کس


و اِلّا می توانست که در یک آن ، پنجاه نفر را از کتمِ عَدم به منصّۀ وجود درآورد .

عیسی قادر بود کو از یک دعا / بی توقّف بَرجَهاند مُرده را


در جایی که حضرتِ عیسی (ع) با یک دعا می توانست بیدرنگ مُرده ای را زنده کند .

خالقِ عیسی بنتواند که او / بی توقّف مردم آرد تُو به تُو ؟


آیا آفرینندۀ عیسی (ع) نمی تواند که بیدرنگ انسان های بیشماری را پدید آورد ؟

این تأنّی از پیِ تعلیمِ توست / که طلب آهسته باید بی سُکُست


این تأنّی و درنگ تماماََ برای تعلیم و تربیتِ توست . زیرا که طلب باید آهسته و بی وقفه باشد . [ بی سُکُست = بی وقفه ، ناگسسته ]

جُو یَکی کوچک که دایم می رود / نه نَجِس گردد ، نه گنده می شود


برای مثال ، جویبارِ باریکی که دایماََ در جریان است . نه نَجِس می شود و نه بویِ تعفّن می گیرد .

زین تأنّی زاید اقبال و سُرور / این تأنّی ، بیضه ، دولت چون طیور


تأنّی و درنگ موجبِ خوشی و سعادتِ آدمی می شود . درنگ مانندِ تخم ، و خوشی و سعادت مانندِ پرنده است .

مرغ کی مانَد به بیضه ای عَنید ؟ / گر ه از بیضه همی آید پدید


ای حق ستیز ، هر چند که پرنده از تخم پدید می آید ، پرنده چگونه ممکن است که شبیه تخم باشد ؟ [ عَنید = معاند ، دشمن ، ستیزه گر ]

باش تا اجزای تو چون بیضه ها / مرغ ها زایند اندر انتها


صبر کن تا هر یک از اجزای تو در پایانِ کار ، مانندِ تخمِ پرنده ، پرندگانی پدید آورد . [ این ابیات بیان کنندۀ تجسمِ اعمال است . بدین معنی که هر یک از مکنونات و خصایل آدمی در نشئۀ دیگر به صورتی تجسم می یابد . امّا سببِ اینکه این مکنوناتِ روحی را به اعضای بدن نسبت داده اینست که خصایل و نیّاتِ روحی شخص بوسیلۀ اعضایِ بدنش به صورتِ انجامِ اعمالی خاص جلوه می کند . به اصطلاح ذکر وسیله کرده ، امّا صاحبِ وسیله را موردِ نظر قرار داده است . بنابراین صفات و ملکاتِ نهفته در آدمی مانندِ تخمِ پرندگان ، پس از مدتی به صورت جوجه متمثّل می شود . از یک تخم ، بومِ شوم پدید می آید و از آن دیگر ، همای همایون بال . ]

بیضۀ مار اَرچه مانَد در شَبَه / بیضۀ گنجیشک را ، دور است ره


هر چند تخمِ مار شبیه تخمِ گنجشک است امّا در اصل میانِ تخمِ مار و گنجشک تفاوتِ بسیاری است .

دانۀ آبی به دانۀ سیب نیز / گرچه ماند ، فرق ها دان ای عزیز


مثال دیگر ، ای عزیز ، دانۀ گلابی شبیه دانۀ سیب است امّا بدان که میانِ آن دو نیز تفاوت هایی است .

برگ ها همرنگ باشد در نظر / میوه ها هر یک بُوَد نوعی دگر


مثال دیگر ، برگ ها نیز ظاهراََ همرنگِ یکدیگرند . امّا میوه های مختلفی می دهند .

برگ های جسم ها ماننده اند / لیک هر جانی به ریعی زنده اند


همینطور جسمِ آدمیان ظاهراََ شبیه یکدیگر است امّا هر روحی به وسیلۀ چیزی زنده است . [ رَیع = حاصل و محصول ]

خلق در بازار یکسان می روند / آن یکی در ذوق و ، دیگر دردمند


مثال دیگر ، مردمان در کوچه و بازار ظاهراََ مثلِ هم رفتار می کنند و امّا یکی در شادی است و آن دیگری در اندوه .

همچنان در مرگ یکسان می رویم / نیم در خُسران و ، نیمی خسرویم


همینطور به هنگامِ مرگ ، همه ظاهراََ مانندِ یکدیگر جان می دهیم یعنی همگی ما بالاخره دیر یا زود طعمِ مرگ را می چشیم و از این نظر مانندِ یکدیگریم . امّا بر حسب باطن ، نیمی از ما زیانکاریم و نیمی دیگر کامیاب . یعنی جملۀ خلایق خواهند مُرد و مرگ به یکسان صالح و طالح را هدف قرار می دهد . امّا برای یکی عُروضِ مرگ ، دروازۀ سعادت جاودان است و برای دیگر ، مرداب تیره روزی . [ خُسرو = پادشاه ، در اینجا به معنی کامیاب است ]

شرح و تفسیر بخش قبل                     شرح و تفسیر حکایت بعد

دکلمه بیان حیله دفع مغبون شدن ، در بیع و شرا

خلاصه زندگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

خلاصه معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر سوم – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟