شرح و تفسیر تهدید کردن نوح مر قوم را که با من مپیچید که من روی پوشم

شرح و تفسیر تهدید کردن نوح مر قوم را که با من مپیچید که من روی پوشم در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

شرح و تفسیر تهدید کردن نوح مر قوم را که با من مپیچید که من روی پوشم

شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی

کتاب : مثنوی معنوی

قالب شعر : مثنوی

آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر اول ابیات 3124 تا 3149

نام حکایت : رفتن گرگ و روباه در خدمت شیر به شکار

بخش : 6 از 9

مثنوی معنوی مولوی
داستان و حکایت

شیری همراه گرگ و روباهی به شکار رفتند . و یک گاو وحشی و یک بزِ کوهی و یک خرگوش شکار کردند . آنگاه شیر به گرگ دستور داد تا حیوانات صید شده را میان خود تقسیم کند . گرگ گفت : گاوِ وحشی سهمِ شیر باشد . بزِ کوهی سهمِ خودم و خرگوش سهمِ روباه . شیر ناگهان برآشفت . زیرا که دید گرگ در محضرِ شاهانه او ، حرف از «من» و «تو» و «قسمت من» و قسمت تو و او» می زند . در حالیکه این صیدها فقط با حضور نیرومند شیر حاصل شده است . از اینرو برای عقوبت گرگ ، پنجه ای قوی بر او زد و در دَم هلاکش نمود . سپس رو به روباه کرد و گفت : صیدها را تو تقسیم کن . روباه …

متن کامل حکایت رفتن گرگ و روباه در خدمت شیر به شکار را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .

متن کامل ابیات 3124 الی 3149

3124) گفت نوح ، ای سرکشان ، من نِیَم / من ز جان مُرده ، به جانان می زیم

3125) چون بمُردم از حواسِ بوالبشر / حق ، مرا شد سمع و اِدراک و بَصَر

3126) چون که من ، من نیستم ، این دَم ، ز هُوست / پیشِ این دَم ، هر که دَم زد ، کافر اوست

3127) هست اندر نقشِ این روباه ، شیر / سویِ این روبَه نشاید شد دلیر

3128) گز ز رویِ صورتش می نگروی / غُرّۀ شیران ازو می نشنوی ؟

3129) گر نبودی نوح ، شیرِ سَرمَدی / پس جهانی را چرا بر هم زدی ؟

3130) صد هزاران شیر بود او در تنی / او چو آتش بود و عالَم ، خِرمنی

3131) چون که خِرمَن ، پاس عُشرِ او نداشت / او چنین شعله بر آن خرمن گماشت

3132) هر که او در پیشِ این شیرِ نهان / بی اَدب ، چون گرگ بگشاید دهان

3133) همچو گرگ آن شیر بردرّاندش / فَانتَقَمنا مِنهُمُ بر خواندش

3134) زخم یابد همچو گرگ از دستِ شیر / پیشِ شیر ، اَبلَه بُوَد کو شد دلیر

3135) کاشکی آن زخم ، بر جسم آمدی / تا بُدی که ایمان و دل سالم بُدی

3136) قُوّتَم بشکست ، چون اینجا رسید / چون توانم کرد این سِر را پدید ؟

3137) همچو آن روبَه کمِ اِشکم کُنید / پیشِ او روباه بازی کم کنید

3138) جمله ما و من به پیشِ او نهید / مُلک ، مُلکِ اوست ، مُلک ، او را دهید

3139) چون فقیر آید اندر راهِ راست /  شیر و صیدِ شیر ، خود آنِ شماست

3140) ز آنکه او پاک است و سبحان ، وصفِ اوست / بی نیاز است او ز نَغز و مغز و پوست

3141) هر شکار و هر کراماتی که هست / از برایِ بندگانِ آن شَه است

3142) نیست شه را طَمع ، بهرِ خلق ساخت / این همه دولت ، خُنُک آن کو شناخت

3143) آنکه دولت آفرید و دو سَرا / مُلکِ دولت ها چه کار آید وَرا ؟

3144) پیشِ سبحان ، بس نگه دارید دل / تا نگردید از گُمانِ بَد خَجِل

3145) کو ببیند سِرّ و فکر و جُست و جو / همچو اندر شیرِ خالص تارِ مو

3146) آنکه او بی نقش ، ساده سینه شد / نقش های غیب را آیینه شد

3147) سِرّ ما را بی گمان مُوقِن شود / ز آنکه مومن آینۀ مومن بُوَد

3148) چون زند او فقرِ ما را بر مِحَک / پس یقین را باز داند او ز شک

3149) چون شود جانش مِحَکِ نقدها / پس ببیند قلب را و قلب را

 

 

شرح و تفسیر تهدید کردن نوح مر قوم را که با من مپیچید که من روی پوشم

گفت نوح ، ای سرکشان ، من نِیَم / من ز جان مُرده ، به جانان می زیم


حضرت نوح (ع) به قوم خویش گفت : ای عصیانگرانِ سرکش ، من ، من نیستم . یعنی در ظاهر ، مرا چون خود بشری معمولی می دانید . در حالیکه من آن گونه که شما گمان می کنید نیستم . زیرا من از جانِ بشری مُرده ام و با جانِ جانان یعنی حق تعالی زنده ام . [ نوح (ع) از پیامبران اولوالعزم است و در قرآن کریم بسیار از او یاد شده است از جمله در سوره های هود و نوح و یوسف و …

عرفا و صوفیه ، نوح(ع) را مظهر اسمِ سُبُوح (از اسم های باریتعالی که دلالت بر تنزیه حق از جمیع نقایصِ ممکنات دارد) دانسته اند . ابن عربی گوید : « از شأنِ رسولان است که امّتِ خود را به حقّی دعوت کنند که واجب الوجود باشد و از جمیع نقایص منزّه ، و چون بت پرستی بر قوم نوح (ع) غالب بود . لذا بر او بود که با سعی تام و جهد تمام ، حق تعالی را از صفاتِ ممکنات و اغیار ، تنزیه کند . هر چند که آن اغیار ، مظهری از مظاهر الهی باشند . از اینرو این فصّ (کلمه سُبُوحیّه) مقارنِ نام او قرار داده شده است » ( شرح فصوص الحکم ، ج 1 ، ص 163 ) ]

چون بمُردم از حواسِ بوالبشر / حق ، مرا شد سمع و اِدراک و بَصَر


همینکه از مقتضا و عرصۀ حواسِ بشری ، فانی شدم . حق تعالی گوش و چشمِ من شد . [ اشاره بیت به حدیث قرب نوافل است که توضیح آن در شرح بیت 1938 همین دفتر گذشت ]

_ این بیت و ابیات بعدی مبتنی است بر اتّحادِ نوریِ اولیاء و حضرتِ حق .

چون که من ، من نیستم ، این دَم ، ز هُوست / پیشِ این دَم ، هر که دَم زد ، کافر اوست


از آنرو که من ، من نیستم . این کلام و نَفَسم از جانبِ ذات الهی است . پس هر کس در برابر این نَفَس ، دَم زند . یعنی آن را انکار کند کافر است .

هست اندر نقشِ این روباه ، شیر / سویِ این روبَه نشاید شد دلیر


به عنوان مثال ، در پشتِ صورتِ ظاهر این روباه ، شیری وجود دارد . از این رو شایسته نیست که بر چنین روباهی ، بی باکی و گستاخی نشان داد . [ اولیاءالله هرچند در قالب اشخاص معمولی هستند . ولی نباید گمان کرد که حقیقتِ آنان نیز از همین نوع است . روباه در اینجا تمثیلی از نوع انسان است و شیر ، تمثیلی از حق ، وجود اولیاءالله به مثابۀ آینه و مرآتِ ذات الهی است ]

گز ز رویِ صورتش می نگروی / غُرّۀ شیران ازو می نشنوی ؟


اگر از جهتِ صورت و نقشِ ظاهر بر حقانیت آنان (انبیاء و اولیاء) صحّه نمی گذاری و تصدیقشان نمی کنی . آیا نعره و غرّشِ شیران را نیز از آنان نمی شنوی ؟ [ ای صورت پرست ، ظاهرِ انبیاء و اولیاء دیده ای و بر خود قیاس کرده ای و گُمان برده ای که حقیقتِ آنان نیز بر گونۀ ظاهرِ آنان است . در حالیکه اگر گوشِ هوش داشته باشی سروشِ حق را از آنان خواهی شنید ]

گر نبودی نوح ، شیرِ سَرمَدی / پس جهانی را چرا بر هم زدی ؟


اگر حضرت نوح (ع) ، شیرِ حق نبود و از جانب حق مدد نمی گرفت . پس چرا سراسر دنیا را بر هم زد ؟ [ سَرمَد = هیشه و پیوسته ، شیرِ سَرمَدی به معنی شیرِ جاودانه ، شیرِ ابدی ، مجازاََ شیر حق ]

صد هزاران شیر بود او در تنی / او چو آتش بود و عالَم ، خِرمنی


حضرت نوح (ع) ، یک تنه و به تنهایی ، صد هزار شیر بود . او همانند آتش بود و جهان به مثابۀ خِرمَن . [ نوح نبی ، جامع جمیع مراتب هستی بود . چنانکه عرفا و صوفیه انسانِ کامل را کونِ جامع دانند ]

چون که خِرمَن ، پاس عُشرِ او نداشت / او چنین شعله بر آن خرمن گماشت


از آنرو که خرمنِ جهان حقِ او را ادا نکرد و حرمتِ او را نگه نداشت . او نیز شَرر بر خرمن عالَم زد . یعنی آتشِ قهرِ الهی را بر جهانیان ، چیره و غالب کرد . [ زیرا حضرت نوح(ع) پس از نومیدی از هدایت قوم ، به پیشگاه خدا عرضه داشت « پروردگارا احدی از کافران را بر زمین باقی مگذار » ( سوره نوح ، آیه 26 ) . عُشر = ده یک مال ستاندن ، اشاره به زکات دارد که اگر ده یکِ خرمن را به بینوایان ندهد آن خرمن تلف شود . ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر اول ، ص 232 ) ]

هر که او در پیشِ این شیرِ نهان / بی اَدب ، چون گرگ بگشاید دهان


هر که در حضور این شیرِ نهان ، مانند گرگ بی ادبانه دهان بگشاید . [ و از خودبینی و انانیّت و «منی» و «تویی» حرف بزند و اظهار وجود موهوم کند ]

همچو گرگ آن شیر بردرّاندش / فَانتَقَمنا مِنهُمُ بر خواندش


مانند آن گرگ به دست شیر ، دریده می شود . و مفهوم و حقیقتِ آیه فَانتَقَمنا مِنهُم ( آیه 136 سوره اعراف ) را برایش می خواند . خلاصه ، مصداق این آیه شریفه واقع می گردد .

زخم یابد همچو گرگ از دستِ شیر / پیشِ شیر ، اَبلَه بُوَد کو شد دلیر


آن گرگِ بی ادب از دستِ شیر زخم می خورد . هر که در محضرِ شیر ، بی باکی نشان دهد . نادان و احمق است .

کاشکی آن زخم ، بر جسم آمدی / تا بُدی که ایمان و دل سالم بُدی


ای کاش آن آسیب بر جسم وارد می شد و ایمان و دل از آن ، مصون می ماند . [ ناراحتی ها و آلام جسمانی ، زودگذر است و ناپایدار . لیکن آلام روحی و باطنی ، عمیق است و موثر . ای بسا کسان که رنجِ تن را می خرند تا روح ، سالم و سرخوش باشد ]

قُوّتَم بشکست ، چون اینجا رسید / چون توانم کرد این سِر را پدید ؟


به اینجا که رسیدم ، نیرویم از هم گُسیخت . یعنی کلام که بدینجا رسید توانایی ام پایان یافت . پس با این حال چگونه می توانم این راز را نمایان سازم ؟ یعنی نمی توانم >

همچو آن روبَه کمِ اِشکم کُنید / پیشِ او روباه بازی کم کنید


در خوردن مانند آن روباه باشید و این قدر شکم را آکنده از غذا نکنید . یعنی این قدر ، تن پرور مباشید و نسبت به حق تعالی سرکشی مکنید و در نزد او روباه بازی نکنید . یعنی حیله و نیرنگ به کار نگیرید . [ کم اِشکم کردن = شکم را ناچیز شمردن ، کنایه از کم خوردن . روباه بازی = حیله گری کردن ]

جمله ما و من به پیشِ او نهید / مُلک ، مُلکِ اوست ، مُلک ، او را دهید


«ما» و «من» را بطور کامل از خود جدا کنید و همه را در مالکیت او قرار دهید . مُلک در واقع ، مُلکِ اوست . مُلک را به او بدهید . [ این بیت و هفت بیت بعدی در توصیف خداوند است . لیکن برخی از شارحان ، آنرا به انسانِ کامل ربط داده اند ]

چون فقیر آید اندر راهِ راست /  شیر و صیدِ شیر ، خود آنِ شماست


ای ادمیان ، اگر با فقر و تهیدستی به راهِ راست درآیید و از زنجیر «من» و «ما» رها شوید . هم شیر و هم صیدِ شیر از آنِ شما خواهد شد . [ اگر هستی مجازی و نسبی خود را فدای هستی حقیقی کنید . به بقای پایدار می رسید ]

ز آنکه او پاک است و سبحان ، وصفِ اوست / بی نیاز است او ز نَغز و مغز و پوست


زیرا خداوندِ متعال از هر گونه نقص ، پاک است . و سبحان توصیفِ اوست . خداوند از همه چیز بی نیاز است . چه از نغز و چه از مغز و چه از پوست . [ نغز = خوب ، نیکو ، لطیف ، بدیع ]

هر شکار و هر کراماتی که هست / از برایِ بندگانِ آن شَه است


همه کرامات و صیدها برای استفاده بندگانِ آن شاهِ حقیقت است .

نیست شه را طَمع ، بهرِ خلق ساخت / این همه دولت ، خُنُک آن کو شناخت


شاهِ حقیقت به این چیزها طمعی ندارد . این همه دملت و مُکنت ، تماماََ از آنِ مردم است . و نیک بختی از آنِ کسی است که به این معنا برسد و آن را بشناسد . [ خُنُک = خوشا و نیک بختی ]

آنکه دولت آفرید و دو سَرا / مُلکِ دولت ها چه کار آید وَرا ؟


آن خداوندی که دو جهان را آفرید و همه فرمانروایی ها را پدید آورد . دولت و مُکنت و فرمانروایی دنیوی به چه کار او می آید .

پیشِ سبحان ، بس نگه دارید دل / تا نگردید از گُمانِ بَد خَجِل


در محضرِ حضرتِ سُبحان ، قلب های خود را خوب مواظبت کنید . تا گمان بد بر ذهنتان گذر نکند و شرمگین نشوید . [ خواطر شیطانی و نفسانی را بر دلِ خود مسلط مسازید ]

کو ببیند سِرّ و فکر و جُست و جو / همچو اندر شیرِ خالص تارِ مو


زیرا حضرت سبحان ، همه رازها و اندیشه ها و کنکاشها و تکاپوهای بندگانش را می بیند . درست مانند این است که تارِ مویی در میانِ شیرِ صاف و خالص داخل شود و مسلماََ بر بیننده پوشیده نمی ماند .

آنکه او بی نقش ، ساده سینه شد / نقش های غیب را آیینه شد


کسی که درونش از ماسوی الله و نقوش غیرخدایی ، تهی شود و ضمیرش از افکار و خیالات فاسده صاف گردد . چنین سینه و ضمیری مانند آینه ، صاف و شفاف است و اسرار و حقایق عالَمِ غیب در آن منعکس می شود .

سِرّ ما را بی گمان مُوقِن شود / ز آنکه مومن آینۀ مومن بُوَد


از آن کسی که سینه اش از غبار وسوسه ، پاک است . اسرار و افکار نهانی ما را بی هیچ تردیدی می پذیرد و بدان ایقان دارد . زیرا مومن آینۀ مومن است . [ توضیح بیشتر در شرح بیت 1328 همین دفتر آمده است . ( موقن = یقین دارنده ، بر یقین ) ]

چون زند او فقرِ ما را بر مِحَک / پس یقین را باز داند او ز شک


اگر انسان کامل دعوی فقر ما را بر محک بزند . آشکارا یقین را بر شک باز می شناسد . [ مِحَک = سنگی است که طلا یا نقره را بدان می مالند و عیار آن را آزمایش می کنند . در فارسی به آن سنگِ زر هم گویند ]

چون شود جانش مِحَکِ نقدها / پس ببیند قلب را و قلب را


وقتی که جانِ انسانِ کامل ، نقدِ وجودِ ما انسان ها را به محکِ آزمایش درآورد . معلوم می شود که کدام قلب ، پاک و باصفاست و کدام قلب ، تیره و متکدّر . [ مصراع دوم بر اساس نسخه های معتبر نقل شد . اما در برخی از نسخه ها به صورت « پس ببیند نقد را و قلب را » آمده است که در مفهوم و مقصود تفاوتی ندارند . الّا اینکه به صورت استعاری آمده است . زیرا وقتی قلب مقابل نقد می آید . منظور زر و سیمِ تقلبی است . خلاصه اینکه ، عارفان کامل ، معیار و میزانِ دل های آدمیان هستند ]

بخش خالی. برای افزودن محتوا صفحه را ویرایش کنید.

دکلمه تهدید کردن نوح مر قوم را که با من مپیچید که من روی پوشم

دکلمه تهدید کردن نوح مر قوم را که با من مپیچید که من روی پوشم

زنگینامه مولانا جلال الدین محمد بلخی

سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین  خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …

متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

معرفی کتاب مثنوی معنوی مولوی

مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …

متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.

منابع و مراجع :

  1. شرح جامع مثنوی معنوی – دفتر اول – تالیف کریم زمانی – انتشارات اطلاعات

Tags:
یک دیدگاه 
  1. رضا برزویی 6 سال پیش

    خیلی عالی

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟