حکایت آغاز خلافت عثمان و خطبه وی در بیان ناصح فعّال در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
چون دورانِ زمامداری عثمان بن عفّان ( خلیفه سوم ) فرا رسید ، بر منبر فراز آمد و بر جای پیامبر (ص) نشست . آن منبر سه پلّه داشت . پلّۀ نخست ( بالاترین پلّه ) جایی بود که پیامبر (ص) به هنگامِ ایرادِ خطابه بر آن می نشست . پس از رحلت آن حضرت ، ابوبکر ( خلیفۀ اوّل ) بر پلّۀ دوم نشست و چون نوبت به عُمر ( خلیفۀ دوم ) رسید بر پلّۀ سوم نشست . امّا وقتی نوبت خلافت عثمان فرا آمد ، بر جایگاهِ پیامبر (ص) نشست . در این هنگام یکی از حضّارِ فضول در مجلس با لحنی اعتراض آمیز به او گفت : تو که از حیثِ مقام پایین تر از سَلَف خود هستی چرا بر جایگاه پیامبر (ص) تکیه داده ای ؟ عثمان در جوابِ او گفت : اگر بر پلّۀ سوم می نشستم گُمان می کردید که می خواهم خود را همطرازِ عُمر بدانم و اگر بر پلّۀ دوم می نشستم خیال می کردید که می خواهم خود را همشأنِ ابوبکر سازم . لیکن اکنون که بر جایگاهِ پیامبر نشسته ام کسی این احتمال را نمی دهد که من می خواهم خود را همشأنِ آن حضرت قرار دهم . آنکاه عثمان به جای ایرادِ خطبه تا نزدیکی عصر خاموش نشست . کسی قدرتِ آن نداشت که به او بگوید : یا ایرادِ خطبه کن یا از مسجد بیرون شو . زیرا همۀ حضّار از هیبتِ معنوی حاکم بر مسجد مات و متحیر شده بودند .
اصل این ماجرا در منابعِ تاریخی به صورت های مختلف آمده است از جمله ابن کثیر روایتی نقل می کند که خود آن را قابلِ اعتماد نمی بیند . ترجمه آن روایت اینست : آنگاه که عثمان نخستین خطابه را ایراد کرد زبانش گرفت و معلوم نبود چه می گوید . او در خطابه خود گفت : نخستین مرکوب که من بر آن نشسته ام رهوار نیست و اگر زنده بمانم خطبه نیز در می رسد . ( البدایة و النهایة ، ج 7 ، ص 148 ) یعقوبی نیز چنین نقل می کند : عثمان مردی کم رو بود . پس زبانش گرفت و بی آنکه سخنی بگوید ایستاد و سپس گفت : ابوبکر و عُمر برای اینجا گفتاری آماده می کردند در حالی که شما به پیشوایی دادگر نیازمندترید تا به پیشوایی سخنور ، اگر زنده مانید خطابه خواهم کرد ( تاریخ یعقوبی ، ج 2 ، ص 54 ) .
همانگونه که به کرّات گفته شده ، مولانا در نقلِ ماجراهای تاریخی در کسوت یک مورّخ ظاهر نشده است بلکه او قصص و حکایات را «تابع» ، و معانی و مقاصد را «متنوع» قرار داده است . از اینرو اسلوبِ مولانا در نقلِ وقایع و ماجراهای تاریخی و قصص و حکایات ، بر مبنای اقتباس قرار دارد نه نقلِ آن . چنانکه در بسیاری موارد با آیاتِ قرآنی و احادیث نیز همین معامله را کرده است و نه استناد به معنی دقیقِ کلمه ، بنابراین صورت داستان به تناسب مقصود و ایرادِ معانی ، دچار قبض و بسط و دخل و تصرّف می شود . و این نکته ای است که غالبِ خُرده گیرانِ متصلّب بر مثنوی از آن غافل اند .
مولانا حکایت فوق را در بیانِ اهمیتِ « ارشادِ بدون کلام » آورده است . و این مطلبِ مهم در واقع شرح بیت 485 و 486 بخش قبل است . زیرا در آنجا این نکته را گفت که پند و ارشادِ عملی برای مردم جذّاب تر و مقبول تر است تا حرّافی و لفّاظی .
***
شرح و تفسیر اشعار ” حکایت آغاز خلافت عثمان و خطبه وی در بیان ناصح فعّال ” در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدار جان مطالعه نمائید .
شرح و تفسیر شروع خلافت عثمان و بر منبر شدن وی
شرح و تفسیر آدمی عالَمِ اصغر است و یا عالَمِ اکبر است
شرح و تفسیر حدیث اهل بیت من مانندِ کشتی نوح هستند
شرح و تفسیر هدیه فرستادن بلقیس از شهر سبا سوی سلیمان
شرح و تفسیر قصه کرامات و نور شیخ عبدالله مغربی
شرح و تفسیر باز گرداندن سلیمان رسولان بلقیس را با هدیه ها
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…