بقیه قصه بنای مسجد اقصی به دست سلیمان | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر چهارم ابیات 467 تا 486
نام حکایت : حکایت آن صوفی که زن خود را با مرد بیگانه ای بگرفت
بخش : 12 از 12 ( بقیه قصه بنای مسجد اقصی به دست سلیمان )
روزی صوفی ای که به زنِ خود ظنین شده بود سرزده و ناگهانی از مغازه به خانه آمد و متوجه شد که همسرش با مردی کفشدوز در اتاقی دربسته خلوت کرده است . همینکه زن متوجه آمدنِ شویش شد فوراََ چادری سر آن فاسقِ از خدا بی خبر افکند و او را به شکل زنان درآورد . و دوان دوان رفت و درِ خانه را باز کرد . صوفی با آنکه متوجه قضیه شده بود خود را به نادانی زد و چون آن مردکِ بَدکار را در هیأتِ زنانه دید به روی خود نیاورد بلکه با ظاهری تعجب آمیز رو به زن کرد و گفت : این خانم کیست ؟ زن گفت : این بانویی است بس محترم و …
متن کامل ” حکایت آن صوفی که زن خود را با مرد بیگانه ای بگرفت ” را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
وقتی که حضرت سلیمان (ع) به ساختن آن مسجد پرداخت . بنایی ساخت که مانندِ کعبه ، پاک و شریف بود و مانندِ مِنا فرخنده و خجسته .
در ساختمانِ آن مسجد ، شکوه و جلالی دیده می شد و آن بنا مانندِ ساختمان های دیگر بی روح و بی رونق نبود .
در هنگامِ ساختن آن مسجد ، هر سنگی که از کوه می شکست و جدا می شد ، آشکارا می گفت که اوّل مرا با خود ببرید . [ می سُکُست = می شکست / سیرُوا بی = مرا با خود ببرید ، سَیر کنید ، حرکت کنید ]
همانگونه که از آب و گِلِ آنجایی که حضرت آدم (ع) آفریده شد نور می تابید . از پاره های آهک و مصالحِ آن مسجد نور می تابید . [ آدم کده = جایگاه آدم ، « کده » پسوندی است که به آخر اسم افزوده می شود و اسم مکان می سازد مانند میکده ، دهکده و … ]
سنگ ها و مصالح ساختمانی ، بی آنکه کسی حملشان کند می آمدند و در و دیوار آن بنا زنده می شد . یعنی در و دیوار از حیاتِ روحانی بهره مند شده بود . [ این بیت ظاهراََ مقتبس است از این روایت تورات که می گوید : « به هنگامِ ساختنِ آن بنا نه صدای چکش شنیده می شد و نه صدای تبر و نه هیچ ابزار و آلت آهنین » ( تورات ( کتاب اوّل پادشاهان ) باب ششم ، آیه 7 ) ]
خداوند می فرماید : دیوارهای بهشت مانندِ دیوارهای دنیا بی روح و بَدقواره نیست . [ در قسمتی از آیه 64 سورۀ عنکبوت آمده است « … و براستی که سرای بازپسین ، زنده است . اگر می دانستید » ]
همانطور که در و دیوار وجودِ انسان ، آگاه و حساس است . خانۀ بهشت نیز که به حضرت شاه وجود ، متعلق و منسوب است ، زنده و آگاه است . [ این بیت نیز مانندِ بیت قبلی ، زنده بودنِ سرای آخرت را بیان می دارد و می گوید همانطور که روح سبب می شود که اعضای بدن زنده و حسّاس باشند . حضرت حق نیز باعثِ زنده بودن سرای آخرت است ( مثنوی مولوی معنوی ، ج 5 ، ص 41 ) ]
درخت و میوه و آبِ صاف و زلالِ بهشت با بهشتیان به گفتگو و سخن می پردازند . [ زیرا سرای بازپسین ، حیّ و مُدرِک است . ]
زیرا بهشت را از ابزار و مصالح مادّی نساخته اند . بلکه مصلحِ ساختمانِ آن از عملِ صالح و نیّتِ خالص است . [ بهشت در واقع از اعمالِ نیک خلق می شود چنانکه دوزخ از اعمالِ قبیح . ملاصدرا که در تفکراتِ خود جامع عرفان و برهان و عقل و اشراق است و به مشرب عرفا از جمله مولانا نزدیک است در غالب آثار حِکمی و عرفانی خود با تکیه بر عقل و نقل ، این مطلب را مکرّراََ به اثبات رسانده و این نظر بر خلاف آن دسته از متکلمان است که می گویند بهشت و دوزخ بالفعل خلق شده است ( الشواهد الربوبیة ، مفاتیح الغیب ، المبدأ و المعاد و رسالۀ عرشیه ) ]
ساختمان این جهان از آب و گِلِ بی جان ساخته شده است امّا ساختمانِ سرای آخرت از طاعت و عبادت زندۀ مؤمنان پدید آمده است .
بنای دنیا به اصلِ پُر از تباهی خود شبیه است که عبارت از عناصر مادّی است . در حالی که بنای آخرت نیز شبیه اصلِ خود است که همان علم و عملِ صالح است . ( خَلَل = سستی ، اخلال ، شکاف ) [ دنیا بر اساسِ تفرقه و کثرت نهاده شده و لذا دوامی ندارد و امّا آخرت بر مبنای وحدت و امورِ معنوی ساخته شده و همواره زنده و پُررونق است . ]
در بهشت که قلمرو جاودانگی و خلود است . تخت ها و کاخ هایش و نیز تاج ها و جامه هایش به بهشتیان گفتگو و سؤال و جواب دارد . [ سریر = تخت ، جمع آن سُرُر / ثِیاب = جمع ثَوب به معنی جامه و لباس ]
فرش های بهشتی بدون احتیاج به فرّاش جمع می شود و صحن خانه ها بدون جارو رُفته و پاکیزه می گردد . ( مِکناس = جارو ) [ خلاصه علل و اسباب دنیوی در آن سرا راهی ندارد و آنجا قوانین مخصوص به خود را دارد . مولانا برای تفهیم این موضوع تمثیل ذیل را می آورد . ]
برای مثال ، به خانۀ دلِ خود نگاه کن که گاه بر اثرِ اندوهِ ناشی از ارتکابِ گناه ، آلوده و پریشان می شود امّا همینکه توبه می کنی بی آنکه نیازی به جارو و جاروکش باشد ، پاک و با صفا می گردد . ( کناس = همان کنّاس به معنی جاروکش است ) [ همانطور که پاک کردن قلب به ابزارِ مادّی و دنیایی نیاز ندارد . جهانِ آخرت نیز مانندِ عالمِ قلب و روح ، مبرّا از علل و اسباب و ابزارِ مادّی است . پس با قیاس به عالمِ قلب و روح می توانی نسبت به کیفیت عالمِ آخرت وقوف یابی . حکیم سبزواری در شرح این بیت می گوید : اشارت است به آنکه مفتاحِ این معارف ، معرفت نَفس است ( شرح اسرار ، ص 274 ) یعنی اگر حقیقتِ خود را بشناسی حقیقتِ معاد و آخرت را نیز درخواهی یافت . ]
تخت بهشت بی آنکه کسی حَملش کند از جایی به جایی منتقل می شود و حتّی حلقۀ در و خودِ در ، نغمه سرایی و آواز خوانی می کنند .
در قلب آدمی نیز حیاتِ سرایِ جاودان وجود دارد . امّا چه فایده که نمی توانم آن را با زبانم بیان کنم ؟
چون سلیمان هر روز صبح برای ارشاد بندگان به آن مسجد می آمد . [ ادامه معنا در بیت بعد ]
گاهی مردم را با گفتار و نغمه و ساز پند می داد و گاهی با عمل ، یعنی با رکوع و نماز مردم را ارشاد می کرد . ( اَعنی = قصد می کنم ) [ مولانا در اینجا راه و رسم ارشادِ خود را در خانقاه ها تلویحاََ یادآور شده است . زیرا صوفیانی که مانندِ مولانا با سماع موافق بوده اند . سالکان و طالبان را هم با اذکار خفی و جلی و طاعات و عبادات ارشاد می کردند و هم با نغمات و الحانِ موسیقی خاصِ خود . ]
امّا ارشاد و پندِ عملی برای طالبان ، مؤثرتر و جالب تر است . زیرا پندِ عملی بر جانِ هر شنوا و ناشنوایی اثر می گذارد . [ مرتبۀ عمل از حرف بالاتر است زیرا در حرف ، بسیاری افراد مرشد و مصلح اند . امّا معلوم نیست که در عمل هم همانگونه باشند . از اینرو آدمیان مجذوبِ کسانی می شوند که در عمل به ارزش های برتر عقیده دارند نه فقط در قول و حرف . ]
زیرا در پندِ عملی توهمِ فرمانروایی و احتمال ریاست طلبی و خودنمایی کمتر است و تأثیرش روی مردم بیشتر . [ در آیات 2 و 3 سورۀ صف آمده است « ای کسانی که ایمان آورده اید چرا می گویید چیزی را که بدان عمل نمی کنید ؟ بزرگ گناهی است به نزدِ خدا که چیزی گویید و بدان عمل نکنید » و در آیه 44 سورۀ بقره آمده است « آیا مردم را به نیکی فرمان می دهید و خود را فراموش می کنید ؟ » ]
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…