شرح و تفسیر غزل شماره 33 دیوان حافظ شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر غزل شماره 33 دیوان حافظ شیرازی
شاعر : شمس الدین محمد حافظ شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : شرح و تفسیر غزل شماره 33 دیوان حافظ شیرازی
1) خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است / چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
2) جانا به حاجتی که ترا هست با خدا / کآخر دمی بپُرس که ما را چه حاجت است
3) ای پادشاهِ حُسن خدا را بسوختیم / آخر سوال کن که گدا را چه حاجت است
4) اربابِ حاجتیم و زبان سوال نیست / در حضرتِ کریم تمنّا چه حاجت است
5) محتاج قصّه نیست گرت قصدِ خون ماست / چون رخت از آنِ تُست به یغما چه حاجت است
6) جامِ جهان نماست ضمیرِ مُنیر دوست / اظهارِ احتیاج خود آنجا چه حاجت است
7) آن شد که بارِ منّتِ ملّاح بُردمی / گوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است
8) ای مدّعی برو که مرا با تو کار نیست / احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است
9) ای عاشقِ گدا چو لبِ روح بخشِ یار / میداندت وظیفه تقاضا چه حاجت است
10) حافظ تو ختم کن که هُنر خود عیان شود / با مدّعی نزاع و محاکا چه حاجت است
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است / چون کوی دوست هست به صحرا چه حاجت است
کسی که تنهایی را اختیار کرده چه احتیاج به تماشا دارد . وقتی که محلۀ جانان هست چه احتیاج به رفتن صحرا دارد . مراد از خلوت ، کوی جانان است . [ خلوت = تنهایی . گزیده = اختیار کرده ]
جانا به حاجتی که ترا هست با خدا / کآخر دمی بپُرس که ما را چه حاجت است
ای جانان محضِ برآورده شدن آن حاجتی که از خدا می طلبی ، یک کلام از حاجتِ ما بپرس . یعنی سوال کن که شما چه حاجتی داری . تو از خدا امیدی داری ، برای برآورده شدن آن امید و آرزویت از احتیاج ما سوال کن . حاصل سخن : اگر تو حاجتِ ما را حاصل کنی ، قاضی الحاجات هم حاجت و مراد تو را قضا می کند .
ای پادشاهِ حُسن خدا را بسوختیم / آخر سوال کن که گدا را چه حاجت است
ای پادشاه حُسن ما سوختیم . محضِ رضای خدا از گدا بپرس که چه احتیاج دارید . یا به حقِ خدا سوختیم ، سوال کن که چه حاجت دارید .
اربابِ حاجتیم و زبان سوال نیست / در حضرتِ کریم تمنّا چه حاجت است
ما ارباب حاجتیم . یا حاجتمندانیم اما زبان سوال نداریم . یعنی قدرت تقاضا نداریم و زبان مان نمی آید که گدایی کنیم . زیرا در حضور کریم احتیاج به تمنای چیزی نیست . یعنی بدون عرض حاجت کریم خود ، اظهار کرامت می کند . [ ارباب = جمع رب است و به صاحب هر چیز رب گویند و اسم ذات باری تعالی هم هست و اطلاقش به غیر جایز نیست مگر با اضافه مانند رب حاجت . حضرت = نزدیکی . کریم = جوانمرد . تمنا = آرزو ]
محتاج قصّه نیست گرت قصدِ خون ماست / چون رخت از آنِ تُست به یغما چه حاجت است
اگر قصدت جان ما است احتیاج به قصه های طولانی و تأویلات مفصل نیست . هر چه منظورت هست کوتاهی مکن . وقتی اسباب و متاع مال تو است به یغما چه حاجت است . یعنی در حین قصد جان ما به بعضی تاویلات و حکایت ارتکاب شد که عیناََ اخذ اموال و اسباب خودت به طریق یغما است . زیرا این جان و دل مالِ تو است پس در حین قصد به آن تردد لازم نیست . همان حکمت را بلادرنگ در باره جان اجرا کن . [ رخت = اسباب و متاع . از آنِ تو = مال تو ]
جامِ جهان نماست ضمیرِ مُنیر دوست / اظهارِ احتیاج خود آنجا چه حاجت است
ضمیر منیر دوست جام جهان نما است یعنی آشکار و نهان جهان را به خودش نشان می دهد . پس در اینصورت احتیاج نیست که شخص تقاضای خود را اظهار نموده و عرض حاجت نماید . یعنی تحصیل حاصل است . [ جام جهان نما = نماینده جهان ، به آن گیتی نما و عالم نما هم گویند ، آن قدحی است که سلاظین ملوک ماضیه توارثاََ مالکش می شدند و تمام امور عالم را از عدل و ظلم و نظم و انتظام در آن جا تماشا می کردند . ضمیر = دل .
آن شد که بارِ منّتِ ملّاح بُردمی / گوهر چو دست داد به دریا چه حاجت است
آن حال گذشت که بار منت ملاح را می کشیدیم یعنی به من منت ها می گذاشت . وقتی با کشتی اش در دریا در جستجوی گوهر بودم . حالا دیگر گوهر به دستم رسید و از این به بعد احتیاج به دریا ندارم که محتاج کشتی شوم و بارِ منت ملاح را بکشم . [ بار = در اینجا به معنای باری است که حمل می شود . ملاح = کشتیبان و راهنمای کشتی . چو دست داد = مالک شدیم ]
_ در این بیت کوی جانان به دریا تشبیه شده و در ضمیر خود برای آن دریا ، یک کشتی و یک کشتیبان استعاره نموده است . با این تفسیر که کشتیبان به معنای حارس ، یعنی پاسبان محله و کشتی به منزله اذن و اجازه آن نگهبان است . یعنی وقتی رفت و آمد با اجازه او باشد . با نهایت امنیت صورت می گیرد . و مراد از گوهر ، وصلت جانان یا خودِ جانان است . حاصل این که ، شاعر می گوید : وصلت جانان سبب بود که بار منت ملاح را می کشیدیم . حالا که وصلت جانان دست داده ، پس از این به بعد ملازمت کوی او را به عهده می گیریم و از کشیدن بارِ منت پاسبان راحت می شویم .
ای مدّعی برو که مرا با تو کار نیست / احباب حاضرند به اعدا چه حاجت است
ای مدعی برو که من با تو کاری ندارم . حاضران دوستان اند . یعنی وقتی دوستان حاضر باشند به دشمنان چه حاجت . [ مدعی = در اینجا به معنی دشمن است . اعداء = جمع عدو است به معنی دشمنان ]
ای عاشقِ گدا چو لبِ روح بخشِ یار / میداندت وظیفه تقاضا چه حاجت است
ای عاشق گدا وقتی لب جانبخش یار وظیفه تو را می داند به تقاضا چه حاجت . اِسناد دانش ، به لب مجازی است . گویا که عاشق از لب جانان بوسه تقاضا می کرده که بنابر آن گوید : وقتی لب جانان وظیفه تو را می داند پس حاجت به الحاح و ابرام نیست . [ گدا = فاقد اسباب و وسایل مادی ]
حافظ تو ختم کن که هُنر خود عیان شود / با مدّعی نزاع و محاکا چه حاجت است
ای حافظ تو سخنت را ختم کن یعنی تطویل کلام مکن . البته که هنر ظاهر می شود هر کجا باشد . پس با ودعی به نزاع و جدال و محاکا چه احتیاج . یعنی بحث و جدال با مدعی امر زائد است . زیرا فضل و کمال تو چون خورشید آشکار است و بر کسی پوشیده نیست . بگذار مدعی هر چه می خواهد بگوید .
دکلمه غزل شماره 33 دیوان حافظ شیرازی
به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :
به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد
نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .
پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .
بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .
یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت
تخلص خواجه ، حافظ است . و …
متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
ا
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح سودی بر حافظ – جلد اول – ترجمۀ عصمت ستارزاده – انتشارات نگاه
دمتون گرم با این سایت فوقالعادتون، من خودمو کشتم و تحلیل شعر پیدا نکردم جز در سایت شما.