شرح و تفسیر غزل شماره 21 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شرح و تفسیر غزل شماره 21 دیوان سعدی شیرازی
شاعر : ابو محمد مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : شرح و تفسیر غزل شماره 21 دیوان سعدی شیرازی
1) تفاوتی نکند قدرِ پادشایی را / که التفات کند کمترین گدایی را
2) به جانِ دوست که دشمن بدین رضا ندهد / که در به روی ببندند آشنایی را
3) مگر حلال نباشد که بندگان ملوک / ز خیلِ خانه برانند بی نوایی را
4) وگر تو جور کنی ، رای ما دگر نشود / هزار شُکر بگویم هر جفایی را
5) همه سلامت نَفس آرزو کند مردم / خلافِ من که به جان می خَرم بلایی را
6) حدیثِ عشق نداند کسی که در همه عُمر / به سَر نکوفته باشد درِ سرایی را
7) خیال در همه عالَم برفت و باز آمد / که از حضورِ تو خوشتر ندید جایی را
8) سری به صحبتِ بیچارگان فرود آور / همین قدَر که ببوسند خاکِ پایی را
9) قبای خوشتر از این در بدن تواند بود / بدن نیفتد از این خوبتر قبایی را
10) اگر تو روی نپوشی بدین لطافت و حُسن / دگر نبینی در پارس پارسایی را
11) منه به جانِ تو بارِ فراق بر دلِ ریش / که پشّه ای نَبَرد سنگِ آسیایی را
12) دگر به دست بیاید چو من وفاداری / که تَرک می ندهم عهد بی وفایی را
13) دعای سعدی اگر بشنوی ، زیان نکنی / که یحتمل که اجابت بُوَد دعایی را
تفاوتی نکند قدرِ پادشایی را / که التفات کند کمترین گدایی را
اگر پادشاهی به فقیری درمانده التفاتی کند ، چیزی از مقام و ارزش او کاسته نمی شود . [ تفاوت = عیب و نقص (لغت نامه) / التفات = توجه و عنایت ]
به جانِ دوست که دشمن بدین رضا ندهد / که در به روی ببندند آشنایی را
به جان دوست سوگند می خورم که حتّی دشمن هم از اینکه در به روی آشنا ببندند و او را از دیدار محروم سازند خشنود نیست . [ به جان دوست = قسم به جان دوست ]
مگر حلال نباشد که بندگان ملوک / ز خیلِ خانه برانند بی نوایی را
بی تردید روا نیست که خدم و حشم فرمانروایان ، بی نوایی را از درگاه پادشاه برانند . [ مگر = همانا ، به تحقیق / خیل خانه = خانه و دودمان ، محل اقامت خدمتکاران و دربانان ]
وگر تو جور کنی ، رای ما دگر نشود / هزار شُکر بگویم هر جفایی را
و چنانچه تو ستم بورزی ، نظر ما در باب تو تغییر نمی کند و در ازای هر جفای تو ، هزار شکر به جای خواهیم آورد . [ دگر شدن = تغییر یافتن ]
همه سلامت نَفس آرزو کند مردم / خلافِ من که به جان می خَرم بلایی را
همه مردم برای تنِ خویش سلامت و عافیت می طلبند . برعکسِ من که بلا را با نهایت میل می پذیرم . [ سلامت نَفس = سلامت تن ، ایمنی / خلاف من = بر خلاف من ، بر عکس من ]
حدیثِ عشق نداند کسی که در همه عُمر / به سَر نکوفته باشد درِ سرایی را
کسی که در تمام زندگانی خویش ، سرِ خود را به درِ سرایی نکوفته و عشق را تجربه نکرده باشد ، سخن و ماجرای عشق را درنمی یابد .
خیال در همه عالَم برفت و باز آمد / که از حضورِ تو خوشتر ندید جایی را
نیروی خیال ، همۀ عالَم را زیر پا گذاشت و سرانجام به محضرِ تو بازگشت . زیرا این محضر را بهترین مکان برای جولان یافت . یعنی جز تو چیزی در خیال نمی گنجد و تو بهترین دست مایه خیال هستی . [ خیال = فکر و اندیشه ، وَهم و گمان ]
سری به صحبتِ بیچارگان فرود آور / همین قدَر که ببوسند خاکِ پایی را
سرت را در همنشینی با درماندگان فرود آور ، نه از آن روی که تسلیم آنان گردی . بلکه از آن جهت که آنان مجال و افتخار بوسیدن خاکِ پایی بیابند .
قبای خوشتر از این در بدن تواند بود / بدن نیفتد از این خوبتر قبایی را
جامه ای نیکوتر از این می توان برای بدن یافت . امّا بدنی به این نیکویی نمی توان در جامه ای دید . [ قبا = جامه ای بلند که جلو آن تا پایین باز است و معمولاََ با بند و قیطان بسته می شود ]
اگر تو روی نپوشی بدین لطافت و حُسن / دگر نبینی در پارس پارسایی را
اگر تو روی لطیف و جمیل خود را نپوشانی ، هرگز در پارس ، پرهیزگاری باقی نخواهد ماند . [ لطافت = نرمی و لطف ، طراوت و تازگی / حُسن = جمال و زیبایی ]
منه به جانِ تو بارِ فراق بر دلِ ریش / که پشّه ای نَبَرد سنگِ آسیایی را
تو را به جان خود سوگند می دهم که فراق و جدایی ات را به سانِ بارِ گران بر دل مجروح من مگذار ، درست همانطور که پشّه ای ناتوان نمی تواند سنگ آسیایی را حمل کند ، تحمل باز جدایی تو برایم مشکل است . [ ریش = آزرده ، مجروح ]
دگر به دست بیاید چو من وفاداری / که تَرک می ندهم عهد بی وفایی را
دیگر شخص وفاداری چون من یافت نمی شود . زیرا عهد و پیمان خویش را به جرم بی وفایی پیمان شکنان ترک نخواهم کرد .
دعای سعدی اگر بشنوی ، زیان نکنی / که یحتمل که اجابت بُوَد دعایی را
اگر دعا و درخواست سعدی را بشنوی ، زیان نخواهی کرد . زیرا احتمال دارد که دعا پاسخ مناسب بیابد و روا گردد . [ دعا = خواندن جمله های مأثوره ، نیایش ، درخواست ، مدح ، تضرع / یحتمل = احتمال دارد ، ممکن است / اجابت = پاسخ دادن ، قبول کردن ، برآوردن ]
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
- شرح غزلهای سعدی – جلد اول و دوم – نوشته دکتر محمدرضا برزگر خالقی و دکتر تورج عقدایی – انتشارات زوّار