گفتن آن جهود به علی که اعتماد داری به حافظی حق | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر چهارم ابیات 353 تا 387
نام حکایت : حکایت آن صوفی که زن خود را با مرد بیگانه ای بگرفت
بخش : 10 از 12 ( گفتن آن جهود به علی که اعتماد داری به حافظی حق )
روزی صوفی ای که به زنِ خود ظنین شده بود سرزده و ناگهانی از مغازه به خانه آمد و متوجه شد که همسرش با مردی کفشدوز در اتاقی دربسته خلوت کرده است . همینکه زن متوجه آمدنِ شویش شد فوراََ چادری سر آن فاسقِ از خدا بی خبر افکند و او را به شکل زنان درآورد . و دوان دوان رفت و درِ خانه را باز کرد . صوفی با آنکه متوجه قضیه شده بود خود را به نادانی زد و چون آن مردکِ بَدکار را در هیأتِ زنانه دید به روی خود نیاورد بلکه با ظاهری تعجب آمیز رو به زن کرد و گفت : این خانم کیست ؟ زن گفت : این بانویی است بس محترم و …
متن کامل ” حکایت آن صوفی که زن خود را با مرد بیگانه ای بگرفت ” را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
روزی یکی از جهودانِ حق ستیز بر سرِ بامی رفیع رو به حضرت علی (ع) کرد و گفت : ای علی آیا تو به حفاظت و نگهداری خدا ایمان داری ؟ فرمود : البته که چنین است . آن حق ستیز از سرِ عِناد گفت : حال که چنین است خود را از روی این بام به زمین پرتاب کن تا یقین کنم که ایمانت به خدا کامل است . آن امامِ بزرگوار بدو گفت : خاموش باش که تو را نسزد خدا را امتحان کنی .
در انجیل مَتی ، باب چهارم ، آیه 1 تا 13 ماجرایی آمده است که شباهتِ بسیاری با مضمون این حکایت دارد . آن ماجرا از این قرار است که روزی ابلیس خواست ایمان عیسی (ع) را امتحان کند . عیسی چهل شبانه روز روزه گرفت و افطار نکرد . ابلیس پیشِ او آمد و گفت : اگر پسر خدا هستی بگو تا این سنگ ها جملگی نان شود . عیسی (ع) در جواب او گفت : انسان برای نان نمی زید بلکه برای نیل به معنویتِ الهی زندگی می کند . سپس ابلیس او را به بالای بنایی بلند بُرد و بدو گفت : اگر پسر خدا هستی از اینجا خود را به پایین افکن . عیسی (ع) به او جواب داد : خداوندیِ خدایِ خود را امتحان مکن .
شاید هم مأخذِ این حکایت روایتی باشد که در حلیة الاولیاء ، ج 4 ، ص12 ، آمده است که ترجمه متن عربی آن اینست : روزی حضرت عیسی (ع) با ابلیس برخورد کرد . ابلیس بدو گفت : مگر نمی دانی که هر چه تقدیر باشد همان شود ؟ عیسی (ع) گفت : آری ، ابلیس گفت : پس بر ستیغ کوه برو و خود را به پایین افکن و بنگر که زنده ای یا نه . عیسی (ع) گفت : مگر ندانی که خداوندِ تعالی فرموده است : بنده ام مرا نیازماید زیرا من آن کنم که خواهم .
مولانا در این حکایت کوتاه با بیانی بلیغ و تمثیل هایی روشن و گویا به نقدِ کسانی می پردازد که خداوندِ متعال و اولیای بزرگوارِ او را به مقیاس های ناچیز خود قیاس می کنند و بع استنتاجِ سخیفی می رسند . او این حکایت را در واقع بعنوانِ جوابِ معشوق به توجیهاتِ بی اساسِ آن عاشق گستاخ آورده است که مدعی شد که عملِ قبیح و ناپسندش را برای امتحانِ پاکدامنی معشوق مرتکب شده است .
روزی یک نفر آدمِ ستیزه گر لجوج که از عظمت خدا آگاهی نداشت به طریقِ امتحان به حضرت علی مرتضی (ع) چنین گفت : [ عَنود = ستیزه گر ، معاند ]
ای هوشیار ، اگر تو بر فرازِ بام و کاخی بسیار بلند بایستی آیا در آن حال نیز به حفظ و حراست حق تعالی یقین داری ؟
منظور بیت : اگر تو بر روی بامی بس بلند بایستی آیا به حفظ و حراست الهی همانقدر مطمئنی که بر روی زمین ایستاده ای یا خیر ؟ یعنی حالت اطمینان تو به حفظ و یاری خدا در محلِ خطر و آرامش یکسان است ؟
حضرت علی (ع) فرمود : بله البته که خداوند ، هم حافظ است و هم بی نیاز . او وجودِ ما را از دورۀ طفولیت و حتّی از دوره ای که به صورتِ نطفه بوده ایم حفظ می کند . [ اگر «مَنی» را لفظ عربی بدانیم در اینصورت به معنی آبِ منی است . یعنی حق تعالی انسان را در همۀ مراحل حفظ می کند ، چه در مرحلۀ نطفگی و چه در مرحله ای که بصورت کامل درمی آید . و اگر «مَنی» را لفظ فارسی بدانیم به معنی «من بودن» و رسیدنِ مرحلۀ تشخیص و تشخّص . یعنی ما چه در مرحلۀ خامی و کودکی باشیم و چه در مرحلۀ پختگی و بلوغِ عقلی ، در هر صورت تحتِ حفاظت الهی هستیم . ]
آن جهودِ حق ستیز از روی شیطنت و غَرَض به آن حضرت گفت : حالا که خدا تا این درجه حافظ است و تو به حفاظت او ایمان داری خود را از فرازِ این بام به پایین افکن و بر حفظ و حراست الهی نیز اعتماد داشته باش .
تا بر من ثابت شود که تو به حفاظتِ الهی یقین داری و اعتقادت بر این امر ، کامل و مستدل است . [ آن نابخرد نمی دانست که تکیه بر عقلِ موهوبِ الهی نیز در طولِ توکّل است و هیچ تعارضی با آن ندارد . عقل ، آدمی را از خطر کردن های بیهوده باز می دارد . تقیّد به این عقل با توکّل سازگار است نه متناقص . ]
سپس حضرت علی (ع) به او گفت : ساکت شو و راهت را بگیر و برو تا این گستاخی ، به قیمتِ جانت تمام نشود . یعنی مواظب باش که این گستاخی ها بلای جانت نشود .
بندۀ حقیر چگونه ممکن است شایستگی آن را داشته باشد که خدا را موردِ آزمایش قرار دهد . [ مولانا از اینجا به بعد با تمثیل هایی روشن مضمونی بس بِکر و عالی در بارۀ ادبِ بندگی کردنِ انسان نسبت به معبودِ حقیقی مطرح می کند که الحق از عرصۀ ذهنی بشر دیروز و امروز فراتر رفته است . مولانا می گوید : انسان را نرسد که حضرت حق را مورد امتحان و ابتلا قرار دهد . چرا که امتحان ، نوعی تصرّف کردن در مُمتَحَن است . بسیارند کسانی که عبادت و بندگیِ خود را مشروط به امتحان کردنِ خداوند می کنند آن هم با معیارهایی پست و خواسته ها و حاجاتِ شخصی . از اینرو «دعا» را نیز ابزارِ این امتحان می کنند و این امر از رایج ترین لغزش های فکری و اعتقادی است . چرا که اینان می خواهند مشیّت و حکمت بالغۀ الهی را تحتِ تصرّف امیال و خواسته های خود درآورند و این خود نوعی دعوی الوهیت است . ]
ای نادان احمق ، بنده کی و به جرأتی می تواند از روی گستاخی و فضولی ، حق تعالی را امتحان کند ؟
امتحان کردن ، شایسته مقامِ خداوند است که او هر لحظه بندگانِ خود را موردِ امتحان قرار دهد .
تا خداوند از طریقِ این امتحان ها به ما آشکارا نشان دهد که در نهانخانۀ دل و ضمیرمان چه عقیده و نیتّی داریم . [ سِرار = خطوط کفِ دست و پیشانی ، شب آخر ماه که در آن شب ماه پنهان است ]
آیا هیچ شد که حضرت آدم (ع) به خدا بگوید من دچارِ خطا و لغزش شدم تا تو را امتحان کنتم ؟
ای پادشاه عالمیان ، من تو را امتحان کردم تا نهایتِ بُردباریِ تو را نسبت به خطا و لغزشم ارزیابی کنم . افسوس و تأسف بر این اندیشۀ خام ، آخر چه کسی جرأتِ این کار را دارد ؟ چه کسی ؟
این بیت ظاهراََ از قول معشوق به آن مدعی عاشقی باشد : عقلِ تو از بس گستاخ است عذرهایت نیز بدتر از گناه است .
آن خدایی که سقفِ آسمان را برافراشته است ، تو چگونه می توانی موردِ امتحانش قرار دهی ؟
ای کسی که از خیر و شر بی خبری . اوّل خود را امتحان کن و بعد دیگری را .
ای فلان ، هر گاه خود را امتحان کنی گوهرِ خود را خواهی شناخت و در این صورت دیگر از امتحان کردن دیگران فارغ خواهی شد . [ وقتی که به درون کاویِ خود بپردازی معایبی پیدا می کنی که همان معایب سبب می شود که خود را کامل و بی نقص نشماری و در صددِ رفعِ آن برآیی و در نتیجه به عیبجویی از این و آن نپردازی . و اگر با درون کاویِ خود دریافتی که صاحبِ معرفت و حقیقتی ، باز به عیبجویی این و آن نمی پردازی . ]
همینکه دانستی دانۀ شکری ، یعنی وقتی که بر تو معلوم شد باطنت از شیرینی های معارفِ الهی و حقایقِ ربّانی بهره مند است در آن صورت خواهی دانست که به معدن شِکرِ ذوق و معرفتِ الهی تعلق داری . [ و درخواهی یافت که تو نیز جزوِ اهل الله هستی و به معدنِ گرانبهای معارف و اسرار الهی تعلق داری . زیرا وصول به معارف و کمالات مستلزمِ ریاضت و سخت کوشی است . ]
این نکته را خوب درک کن که خداوند بدونِ آزمایش و ابتلا و بی آنکه شایسته باشی به تو شِکرِ ذوق و معرفت عطا نمی کند و تو را از حلاوتِ حقایقِ الهی بهره مند نمی سازد .
این نکته را درک کن که به سببِ علم الهی اگر تو لیاقتِ سروری داشته باشی بدون امتحانِ گوهر باطنی تو ، تو را به مرتبۀ نازل فرود نمی آورد .
مثلاََ ، آیا تا به حال شده است که یک فردِ عاقل مرواریدِ گرانبهایی را به درونِ مُستراحی پُر از کثافت بیندازد ؟ مسلماََ تا به حال چنین واقعه ای رُخ نداده است . [ تَمین = قیمتی ، گرانبها / چَمین = مدفوع ، بَول ، ادرار ]
زیرا که هیچ حکیمِ دانایی گندم را به انبارِ کاه نمی ریزد . [ حال که دانستی که هیچ خِردمندی مرواریدِ قیمتی را به مُستراح نمی اندازد و هیچ دانایی گندم را به انبارِ کاه نمی ریزد ، پس بدان که حکیمِ جهان هرگز پاکان و ناپاکان را در یک مرتبه قرار نمی دهد . ]
هر گاه یک مُرید به امتحانِ شیخِ خود که پیشوا و رهبر است اقدام کند مسلماََ چنین مریدی خَر و نادان است . [ از اینجا به بعد استنتاجِ حکایتِ مذکور شروع می شود . ]
اگر تو شیخِ خود را در راهِ دین امتحان کنی ، ای بی ایمان بدان که در واقع خودِ تو موردِ امتحان قرار خواهی گرفت .
گستاخی و جهلِ تو پیدا و نمایان می شود . آن شیخِ کامل چگونه ممکن است که از این تجسّس و تفتیش ، اسرارش فاش شود ؟ [ اِفتتاش = تفتیش کردن ]
برای مثال ، ای جوان هر گاه یک ذرّه یعنی یک موجودِ حقیر و کوچک بخواهد کوه را وزن کند ترازویش از سنگینی کوه در هم خواهد شکست .
همینطور مریدِ گستاخ نیز بر اثرِ مقیاس های محدودِ خود ترازویی می سازد و مردِ خدا و ولیِ حق را در آن می نهد .
از آنجا که ولیِ خدا در ترازوی حقیر عقلِ جزیی در نمی گنجد . پس ناچار ترازوی عقل را در هم می شکند .
این مطلب را بدان که امتحان کردنِ حق به معنی تصرّف کردن در اوست تو نباید در پی این باشی که در شاهِ عالمیان تصرّف کنی .
برای مثال ، چگونه تصاویر و نقوش می توانند برای امتحانِ نقّاش در او تصرّف کنند ؟ [ تقوش به منزلۀ مخلوقات است و نقاش به منزلۀ خالقِ متعال ]
اگر فرضاََ نقوش و تصاویر از وجودِ امتحان خبر داشته باشند . مگر نه اینست که آنرا نیز نقّاش بر او کشیده است ؟ [ بنابراین هر اصری که از وجودِ آدمی و یا سایر ممکنات و موجودات صادر شود از حضرت حق است . ]
این نقوش و تصاویر در برابر صورت هایی که در ذاتِ الهی است چه ارزشی دارد ؟ [ برخی از شارحان منظور از «علم وی» را صور علمیه در ذاتِ الهی می دانند ( مثنوی مولوی معنوی ، ج 5 ، ص 33 ) که نام دیگرش اعیان ثابته و ماهیّت است . ]
همینکه وسوسه امتحان حضرت حق بر تو عارض شد بدان که نگون بختی بر تو روی می آورد و گردنت را می زند .
ای طالبِ حق همینکه در دلت وسوسۀ چنین امتحانی احساس کردی فوراََ روی به خدا بیاور و به درگاهِ او سجده کن .
سجده گاه را از اشکِ روان ، تَر کن و بگو که خداوندا مرا از این گُمانِ بَد نجات بده .
هر گاه امتحان در نظرت امری پسندیده و مطلوب آمد . یعنی هر گاه خیالِ امتحان کردنِ حضرت حق به سرت زد . بدان که مَعبَدِ دین و ایمانت پُر از گیاهِ ویرانگرِ خَرنُوب شده است . ( خَرُّوب = همان گیاه خَرنُوب است که بوته ای است بیابانی و مرتفع و خاردار که در هر بنایی بروید آن را ویران می کند ) [ بنابراین هر کس بخواهد خدا را با مقیاس های ناچیز بشری امتحان کند . بنای دین و ایمانش ویران می شود . ]
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…