وصیّت پادشاه به سه پسرش که به فلان قلعه مروید | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر ششم ابیات 3583 تا 3595
نام حکایت : حکایت آن پادشاه و وصیّت کردن او سه پسر با کمال خویش را
بخش : 1 از 20 ( وصیّت پادشاه به سه پسرش که به فلان قلعه مروید )
پادشاهی سه پسرِ نیک پی و با کمال داشت . پسران به قصد سیر و سیاحت و کسب آزمودگی و تجربت عزم سفر به شهرها و دژهای قلمرو پدرشان کردند . پادشاه قصد آنان را بستود و ساز و برگ سفرشان فراهم بیآورد و بدانان گفت : هر جا خواهید بروید . ولی زنهار ، زنهار که پیرامون آن قلعه که نامش ذاتُ الصُوَر (= دارای نقوش و صورتها)و دژ هوش رُباست مگردید . و مبادا که قدم بدان نهید که به شقاوتی سخت دچار آیید . آن شقاوتی که چشمی مَبیناد و گوشی نَشنواد .
شاهزادگان به رسم توقیر و وداع بر دستِ پدر بوسه دادند و به راه افتادند . سفری دلنشین و مفرّح آغاز شد . برادران عزم داشتند که حتی المقدور هیچ جایی از نگاهشان مستور نماند و …
متن کامل ” حکایت آن پادشاه و وصیّت کردن او سه پسر با کمال خویش را “ را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
پادشاهی بود که سه پسر داشت . هر سه پسر زیرک و با بصیرت بودند . [ فِطنت = زیرکی ، هوشیاری ]
هر یک از آنان در بخشندگی و جنگاوری و شکوهمندی پسندیده تر از دیگری بود . [ اِستوده = ستوده ، نکو و پسندیده / وَغا = جنگ و پیکار ]
هر سه شاهزاده که نورِ دو چشم شاه محسوب می شدند مانند سه شاخه شمع نورانی در حضور شاه کنار هم ایستاده بودند . [ قُرَّةُ العَین = نور دیده ، در اصل به معنی خشکی چشم است ]
درخت وجود پدر (شاه) از دو چشم آن سه پسر مخفیانه آبیاری می شد . ( نخیل = نخل ، در اینجا مطلق درخت ) [ «عین» در عربی به معنی چشم و چشمه آمده است . در مصراع اوّل این بیت مراد «چشم» است و در مصراع دوم «کشیدن آب» به معنی «چشمه» آمده است . ]
از وجودِ فرزند ، آب این چشمه می جوشد و شتابان به باغ های وجود مادر و پدر جاری می شود . یعنی وجود پدر و مادر همچون باغی مصفّاست . همانطور که باغ های طبیعی از آب رشد و بالنده می شوند . باغ وجود پدر و مادر نیز از جویبار فرزندان سبز و خرّم است . [ مام = مادر / باب = پدر ]
باغ وجود پدر و مادر از چشمه ای که از دو چشم فرزند جاری می گردد تازگی و نشاط می یابد . ( ریاض = باغ ها ، گلشن ها ، جوع روضه ) [ در مصراع دوم «عین» اوّل به معنی چشمه ، و «عین» دوم به معنی چشم است . ]
اگر آن چشمه به سبب بیماری سُست و ناتوان گردد . برگ ها و شاخه های آن درخت نیز می خوشد . یعنی هر گاه برای فرزندان عارضه و سانحه ای رُخ دهد . پدر و مادر نیز پژمرده و غمین می گردند .
خوشیدگی آن درخت ، آشکارا می گوید که آن درخت از وجود فرزند آبیاری می شده است .
ای غفلت زدگان ، چه بسا قنات هایی که در نهان با جانِ شما متّصل است . [ کاریز = قناتِ آب ]
ای کسی که از آسمان و زمین مایه هایی گرفته ای تا جسمت چاق و فربِه گردد . ( سمین = چاق ، فربه ) [ مولانا در دوبیت اخیر به این مسئله اشاره کرده که وجود آدمی از حیث جسمی و روحی روابط آشکارا و نهانی با کلِّ کائنات دارد و از همۀ آنها تأثیر می پذیرد . تأثیرات اشعۀ کیهانی بر حال و سِگالِ آدمیان یکی از این نمونه هاست . ]
همۀ اعضای بدن جنبۀ عاریتی دارد . یعنی آنچه مربوط به جسم و جسمانیّت است تماماََ غیر اصیل است . و کمتر باید بدان دلبستگی پیدا کرد . زیرا هر چه از دنیا برگرفته ای و بوسیلۀ آن جسم را پرورده ای باید پس بدهی [ کم همی باید فشارد = یعنی متاع دنیا را نباید اینقدر سفت و سخت بگیری ، خلاصه اینقدر به دنیا و مظاهر دنیوی دلبسته و وابسته مباش . ]
بجز روح که نفخۀ خداوند بسیار بخشنده است . یعنی همۀ امور مادّی و دنیوی جنبۀ عاریتی و گذرا دارد مگر روح الهی انسان که شایسته است آدمی بدان توجّه داشته باشد . پس به کار روح بپرداز که همۀ امور غیر معنوی بیهوده است . [ وَهّاب = صیغۀ مبالغه است به معنی بسیار بخشنده ، از اسماء الهی است / نَفَختُ = دمیدم ، اشاره است به آیات 29 سورۀ حِجر و 72 سورۀ ص که از دمیدن روح الهی در کالبد آدمی خبر می دهد . ]
ظاهراََ از مولانا سؤال شده که خداوند خلثت عبث و بیهوده ندارد پس چرا جسم و جسمانیّات را بیهوده می خوانی ؟ مولانا جواب می دهد : اینکه گفتم بجز روح و امور روحانی همۀ امور بیهوده است . آن را مطلق مشمار . بلکه منظورم اینست که جسم و امور جسمانی نسبت به مقام شامخ روح بیهوده است نه نسبت به ساختمان استوار و خلل ناپذیر خود . ( صنیعِ محکم = مصنوع استوار ، ساختمان محکم ) [ مظاهر صُنع الهی هر کدام در حدر خود عزیز و شریف اند . امّا مراتب ارزشیِّ آنها را نیز نباید فراموش کرد . ]
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…