نالیدن معاویه به حضرت حق تعالی از ابلیس و نصرت خواستن | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر دوم ابیات 2706 تا 2713
نام حکایت : بیدار کردن ابلیس ، معاویه را که خیز وقت نماز است
بخش : 7 از 15 ( نالیدن معاویه به حضرت حق تعالی از ابلیس و نصرت خواستن )
حکایت کرده اند که معاویه در گوشه ای از کاخ خود خوابیده بود . درهای ورودی کاخ از اندرون بسته بود تا کسی مزاحم خواب او نشود . او در خوابی ژرف فرو رفته بود که ناگهان ، شبحی او را از خواب بیدار می کند . معاویه آسیمه سر از خواب بیدار می گردد ولی کسی را نمی بیند پیشِ خود می گوید : همۀ درهای کاخ که بسته است ، پس این شخصِ موهوم از کجا به اندرون درآمده است ؟ برمی خیزد و به جستجو می پردازد و بالاخره با شبحی برخورد می کند و به او می گوید : کیستی ؟ پاسخ می دهد : ابلیس ، معاویه می پرسد : چرا مرا بیدار کردی ؟ می گوید : وقتِ نماز است ، تو را بیدار کردم تا فوراََ …
متن کامل « حکایت بیدار کردن ابلیس ، معاویه را که خیز وقت نماز است » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
پروردگارا این سخن سرایی های ابلیس ، مانند دود است که اگر دستِ مرا نگیری و یاری ام نکنی ، گلیمِ بختم سیاه می شود . [ سیاه شدن گلیم = کنایه از تیره بخت شدن ، تیره بختی ، شقاوت ( امثال و حکم ، ج 2 ، ص 999 ) ]
منظور بیت : بی عنایت حق ، آدمی اسیر شیطان شود . پس به خود و تقوای خود غره مشو که بسی پارسایانِ متنزّه سغبۀ شیطان شدند .
من با حجت و دلیل نمی توانم بر ابلیس چیره شوم زیرا او فریبندۀ هر گرانمایه و فرومایه ای است .
حضرت آدم (ع) که امیرِ علّم الاسماء است یعنی به تعلیمِ الهی سرافراز شده در برابر دویدن برق آسای این سگ صفت (ابلیس) هیچ توان و قدرتی ندارد . [ مصراع اوّل اشارت است به آیه 31 سورۀ بقره « و بیاموخت آدم را همۀ نام ها … » ]
او یعنی ابلیس ، آدم را از بهشت به روی زمین فرود آورد و آدم همانند یک ماهی از اوجِ آسمان به دامِ ابلیس فرو افتاد .[ سَمَک = ماهی / سِماک = شرح بیت 587 دفتر اوّل ]
آدم شیون و ناله می کرد که «ما بر خود ستم کردیم» و حیله و فریب ابلیس ، پایانی ندارد . [ مصراع اوّل اشاره است به آیه 23 سورۀ اعراف « پروردگارا به خود ستم کردیم و اگر بر ما آمرزش و مهربانی نیاوری هر آینه از زیانکاران خواهیم بود » ]
در هر گفتار او بدی و گزندی نهفته است . و صدها هزار سِحر و جادو در وجود او پنهان است . [ مُضمَر = پنهان کرده شده ، پوشیده ]
ابلیس در یک لحظه ، مردانگیِ مردان را از کار می اندازد . یعنی اشخاصِ صالح را اسیر شهوت می کند و در یک لحظه ، آتشِ شهوت و هوس را در زن و مرد شعله ور می کند .
معاویه می گوید : ای ابلیسی که مردم را می سوزانی و همه جا آشوب بر پا می کنی . راست بگو ، چرا مرا از خواب بیدار کردی ؟ [ زیرا تو منشاء خیر نیستی و حال که مرا برای اقامۀ نماز بیدار کردی حتماََ قصدِ ناپسندی داری . ]
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…