شرح و تفسیر غزل شماره 110 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
هر آنچه از ملاحت و زیبایی در باب چهرۀ تو بگویند و نیز آنچه از شنگی و دلربایی چشمانت بر زبان آرند ، همۀ اینها در روی و چشم تو وجود دارد . [ شوخی = بی باکی و جسارت در عشق ورزیدن / رعنایی = زیبایی حُسن و جمال و دلربایی ]
در باغ به سروها نگریستم و در مورد راستی و بلندی آنها تأمل کردم ، امّا سرانجام دریافتم که هیچ قامتی به دلآرایی بالای تو یافت نمی شود . [ دلآرا = زیبا و شادی آفرین ]
ای کسی که بلبل مانند تو قادر به سخندانی و نغمه سرایی نیست ، حتّی نمی توان طوطی را هم در برابر تو شکرشکن دانست . [ شکرخا = شیرین زبان ، کسی که شکر بخورد یا بجَوَد . در اینجا صفت طوطی است که شیرین سخن است ]
ای محبوب من ، نه تو از حال زار من خبری داری ، نه گل خندان از شور و غوغای بلبل عاشق . [ مسکین = درویش و آن که هیچ ندارد ، حقیر و ضعیف / مشغله = هیاهو ، شور و غوغا ، کار و بار و هر چیزی که شخص را به خود مشغول کند / سودایی = سودا زده و گرفتار / سودا = یکی از اخلاط اربعه که غلبۀ آن موجب عشق و هوس و خیال ( مالیخولیا ) می شود ]
اینکه گفتی اگر شکیبایی پیشه کنی ، گشایشی در کارت حاصل می شود ، سخن درستی است . امّا برای کسی که تاب شکیبایی دارد . [ فرج یافتن = گشایش و رهایی یافتن / صبر = شکیبایی ، داروی تلخ زرد رنگی که از ریشۀ گیاهی به همین نام (صبر) گرفته می شود ]
آیا تا کنون شنیده ای که کسی بتواند دوری دوست را تحمّل کند ؟ به راستی در قلبی که شکیبایی وجود داشته باشد ، دوستی و عشق وجود ندارد . [ شکیبیدن = صبر و بردباری پیش گرفتن / دوستی = عشق و محبّت ]
هر کسی که از سرزنش و رسوایی آگاهی دارد و بدآن می اندیشد و از آن می هراسد ، هرگز از عشق خبری نداشته و ندارد . [ شُنعت = سرزنش و ملامت ]
کسی که با یاد و خاطرۀ تو انس و الفتی دارد ، تنها نیست . پس مپندارید که من طاقت تنهایی دارم ، بلکه یاد تو نمی گذارد جدایی مرا از پای درآورد . [ انس = الفت و دوستی ]
چشم همه به تو می نگرد ، امّا نمی توان گفت هر چشمی بصیرت دارد و تو را آنچنانکه هستی می بیند . [ نگران = نگرنده و ناظر / ولیک = امّا ، ولی / بینایی = بصیرت ]
ای دوست ، گفته بودی که مردم روزگار ، همه اهل ریا و فریب و تمسخرند . سعدی از این گونه نیست ، ولی چنانچه تو این اوصاف مذموم را به وی نسبت دهی می پذیرم . [ زرق = ریا و نفاق / فسوس = حیله ، آزار و جفا ، سرزنش ]
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…