شرح و تفسیر غزل شماره 109 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
اکنون که بین من و تو گله گزاری و گفتگویی هست ، اگر گناهی از من سر زده و یا مرتکب خطایی شده ام ، آن را تذکّر بده . [ ماجرا = در زبان فارسی به معنی سرگذشت ، قصّه ، واقعه ، گله و شکایت ]
آیا شایسته است بدین گونه بی حدّ و حساب مردم را شیفتۀ خویش سازی ؟ چنین مکن ، زیرا برای این دادخواهی مردم جزا و عقوبتی وجود دارد . [ مظلمه = ظلم و ستم / دل بردن = کنایه از شیفته و بی قرار کردن ]
اگر توانگران گاهی از سر لطف به گدایان کوی خود نظری بیفکنند ، برای آنان عیبی به شمار نمی آید . [ نظر کردن = نگاه کردن ، توجّه و عنایت نمودن ]
روزگار چند روزی آن گونه سپری شد که دشمن آرزو می کرد و در این مدّت از دوستان هم نشنیدم که بگویند این آشنای ماست که دشمن کام گشته است . [ کام = مراد و آرزو ]
کسی باقی نماند که در این غم دلش بر من نسوزد و به رحم نیاید ، امّا کسی هم جز تحمّل درد و رنج درمانی برایم تشخیص نداد . [ بیرون از = جز از ، غیر از ]
اگر هزار بار فکر و خاطر مرا آشفته سازی و مرا مضطرب نمایی ، از جانب من نسبت به تو همچنان صفا و صمیمیّت وجود دارد . [ خاطر = فکر و اندیشه ، دل / همچنان= هنوز / خاطر کسی شوراندن = کنایه از آشفته و پریشان کردن کسی ]
مغزم با دودی که از آتش خیال و سودا برمی خاست سوخت و از میان رفت . ولی هنوز هم از روی نادانی می پندارم که برای این بیماری دارویی معجزه آسا همانند کیمیا یافت می شود . [ ماخولیا = به معنی مالیخولیاست که خلل و کوفت دماغی و سودا و خیال خام باشد (لغت نامه) / دِماغ = مغز ، خاطر و اندیشه / جهل مصوّر = نادانی و جهالتی که بر دل و لوح ضمیر نقش بسته شده است / کیمیا = از علوم خمسۀ محتجبه ، اکسیر و مادّۀ مکمّلی که بوسیلۀ آن اجسام ناقص کامل گردد / دماغ سوختن = کنایه از «از میان رفتن و رنج و محنت بردن» ]
آرزوی دل ما برآورده نشد و جان ما برای به در رفتن از تن به حلق رسیده است ، ولی اگر این جان به میانۀ دهان هم برسد ، با وجود اینکه میان کام و لب فاصله ای نیست ، ما هنوز هم برای رسیدن به او امیدواریم . [ کام = آرزو ، مراد / همچنان = هنوز / رجا = امید / جان به حلق رسیدن = کنایه از بی تاب و بی قرار شدن ، در رنج و عذاب بودن ، مشرف به مرگ بودن ]
سوگند به جان دوست که سعدی اصلاََ باور ندارد که در گیتی جز کوی دوست جایی وجود داشته باشد .
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…