رفتن درویش وام دار به تبریز برای دیدن محتسب | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر ششم ابیات 3014 تا 3028
نام حکایت : حکایت آن مرد فقیر که وظیفه ای داشت از محتسب تبریز
بخش : 1 از 10 ( رفتن درویش وام دار به تبریز برای دیدن محتسب )
در شهر تبریز محتسبی بود به نام بَدرالدین عُمَر که به نیکدلی و گشاده دستی معروف بود . صفت جُود و سَخا در او به تمامی ظهور داشت . چندانکه حتّی حاتم طایی نیز در برابر دریادلی و جوانمردی او به چیزی شمرده نمی آمد . خانۀ او کعبۀ آمالِ بیچارگان و حاجتیان بود . در آن میان درویشی که بارها طعم عطای او را چشیده بود و به امید دهش های بیکران او خود را به وامی بس گران دچار کرده بود و در ادای آن به غایتِ استیصال رسیده بود . راه تبریز در پیش گرفت تا از این مخمصۀ جانکاه برهد . او که نُه هزار دینار مقروض بود با سختی و مرارتِ تمام خود را به تبریز رسانید و بیدرنگ راهی خانۀ محتسب شد . امّا هنوز …
متن کامل ” حکایت آن مرد فقیر که وظیفه ای داشت از محتسب تبریز “ را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
یکی از دراویش مقروض از نواحی اطراف به تبریز آمد .
آن درویش مبلغ نُه هزار دینار مقروض بود . و در تبریز محتسبی می زیست به نام بدرالدین عُمَر .
او محتسبی بود دریا دل بطوری که هر سرِ مویش پُر بود از افراد سخاوتمندی نظیر حاتم طایی . یعنی آدمی بود نظر بلند و بسیار بخشنده .
اگر حاتم طایی در آن وقت زنده بود . قطعاََ گدایِ درگاهِ او می شد . حتّی سر بر زمین می نهاد و خاکِ پایش می شد .
در سخاوت و بلند نظریِ او همین بس که اگر مثلاََ به شخصی تشنه یک دریا آب زلال و گوارا می بخشید . باز به واسطۀ خوی کریمانه اش از آن بخشش بزرگ شرمسار می شد . یعنی می گفت این چیزی به بدو بخشیدم بس ناقابل است و حق مطلب را ادا نمی کند . [ نَوال = عطا ، بخشش ، عطیه ]
و یا اگر ذرّه ای را به صورت خورشید در می آورد . این کارِ بس سترگ در نظر همّت عالی او چیزی محسوب نمی شد . [ مَشرق = اسم مکان است به معنی طلوع گاه ، محل تابیدن ، در اینجا به معنی خورشید است . ]
خلاصه آن درویش غریب به امید بخشش و کرَمِ محتسبِ بخشنده آمده بود . زیرا ا. ، یعنی آن محتسب به منزلۀ خویشان و کسانِ غریبان بود . ( نَسیب = خویشاوند ، فامیل ) [ سلامت نَفس و اخلاقِ جوانمردانه محتسب سبب شده بود که غریبان و حاجتیان ، او را خویش خود دانند . ]
آن غریب با درگاه آن محتسب آشنایی داشت . و به امید بخشش های او وام هایی بسیار گرفته بود . یعنی سخت مقروض شده بود بدین امید که محتسب همۀ آنها را کرامت فرماید . [ توخته = حاصل شده ، جمع شده ]
و چون به آن محتسب بخشنده دلگرم بود و به عطایش سخت امیدوار ، از اینرو تا توانست زیر بارِ قرض رفت .
درویش غریب به امید آن دریای جُود و کرَم (محتسب) بی محابا قرض های فراوان کرده بود . [ وام جُو = خواهان وام ، قرض خواهنده / قُلزُمِ اِکرام خُو = دریایی که صفت بخشندگی دارد ، کنایه سخاوت شگرف محتسب ]
سایر بدهکاران تماماََ گرفته و اخم آلود بودند . زیرا می ترسیدند سرِ موعد نتوانند بدهی خود را تسویه کنند امّا آن غریب به امید آن چمنزارِ بخشندگان (محتسب) مانند گُل شاد و خندان بود . [ رَوض الکِرام = مرغزار بخشندگان و کریمان ]
برای مثال ، کسی که از خورشید عرب یعنی حضرت محمّد (ص) پُشتش گرم باشد از تکبّر و نخوت ابولَهَب چه غمی دارد ؟ معلوم است که هیچ غمی ندارد . [ سِبالِ بُولَهَب = تکبّر و نخوت ابولهب / سِبال ، در اینجا کنایه از قدرت و تکبّر و ابولهب ، مظهر قدرت و خودخواهی است . ]
کسی که با ابر عهد و پیمان دارد چگونه ممکن است آب را از سقّاها دریغ دارد ؟ یعنی کسی که به منبع فیّاض متّصل است . عطایا را از اهلِ نیاز دریغ نمی دارد .
مثال دیگر ، جادوگرانی که از قدرت لایزال الهی آگاهی دارند . چگونه ممکن است که به دست و پای ظاهری خود اعتنا کنند ؟
مثال دیگر ، روباهی که پشتش به شیران گرم باشد کلّۀ پلنگان را با مُشت می شکند . [ حکایت بعدی (بخش بعد) در بسط همین موضوع آمده است . ]
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…