درخواست روزی حلال از گروهی مشایخ | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر چهارم ابیات 678 تا 688
نام حکایت : حکایت دیدن درویش جماعت مشایخ را در خواب و درخواست روزی
بخش : 1 از 11 ( درخواست روزی حلال از گروهی مشایخ )
یکی از صاحبدلان می گوید در عالم رویا گروهی از مشایخ را دیدم و از ایشان رزقِ حلال خواستم . آنان مرا به سوی جنگلی در نواحی کوهستانی هدایت کردند و من در آن ناحیه از میوه های شیرین ارتزاق می کردم . بر اثرِ خوردن آن میوه ها چشمه های حکمت و معرفت در قلبم جوشیدن گرفت و هر گاه آن معارف بر زبانم جاری می شد افهام و عقول از شنیدن آن معارفِ بدیع و بِکر واله و حیران می شدند . در این حالت بود که دیدم این کرامتِ الهی در میان خلق الله فاش شد و از افشای آن بیمِ فتنه می رفت . از اینرو از خداوند درخواست کردم که این کرامت را از من بگیرد و در عوض ذوقِ روحانی مرا افزون کند . و …
متن کامل ” حکایت دیدن درویش جماعت مشایخ را در خواب و درخواست روزی ” را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
یکی از دراویش ضمن حکایتی نقل کردن که عارفان خِضرصفت را در خواب دیدم . [ سَمَر = افسانه شب / خِضریان = جمع خضر ، کسی که در مرتبه و بر قدمِ خضر باشد ، پیر طریقت ، مرشد کامل و ولیِّ فاضلی که در هر دوره ای از ادوار به دستگیری و ارشاد خلایق می پردازد ( رجوع شود به شرح بیت 2231 دفتر دوم )
به آنها گفتم : از کجا روزی حلال بخورم که برای من گرفتاری و وَبالی نداشته باشد ؟ [ نوشم = بخورم ]
آنها مرا به سوی کوهستان بُردند و از شاخه های درختان جنگل برایم میوه هایی تکاندند .
آن عارفان خضرصفت گفتند : خداوند به سببِ همّتِ ما این میوه ها را در مذاقت شیرین و گوارا کرده است . [ هِمّت = شرح بیت 2 دفتر چهارم ]
بهوش باش و از این روزیِ پاکیزه و حلال که فراوان است بخور ، بی آنکه دچارِ دردِسر و تقلا و فراز و نشیب شود . [ صداع = سردرد / حساب ، طبق قاعده اماله باید حسیب خوانده شود تا با نشیب ، قافیه شود . ]
من بر اثر خوردن آن رزق ، چنان نطقی پیدا کردم که لذّتِ شنیدن نطق و کلامِ من ، عقولِ مستمعان را می ربود و آنان را دچار حیرت و سرگشتگی می کرد .
گفتم : ای پروردگارِ جهان ، این قدرتِ نطقِ من مایۀ فتنه و دردِسر است . ای خدای کریم بر من لطفی فرما که از همۀ خلایق نهان باشد . یعنی به من کرامتی عطا کن که از انظارِ مردم پنهان باشد . [ اولیاء ، کراماتِ خود را از انظار می پوشاندند . چرا که دستور اینست که کرامت را در هر حال باید کتمان کرد . ]
بر اثر این دعا ، نطق و سخنوری را از دست دادم و شاد و خوشدل شدم و از شدّتِ ذوق و حالِ معنوی مانندِ انار شکافته و خندان شدم .
پیش خود گفتم : اگر در بهشت هیچ نعمتی جز همین حالتِ خوشِ معنوی که اینک در نهادِ خود دارم . وجود نداشته باشد . [ ادامه معنا در بیت بعد ]
من دیگر هیچ نعمتی را آرزو نخواهم کرد و این نعمت معنوی را رها نمی کنم تا به حوریان و شیرینی ها و لذایذ بپردازم . [ جَوز = گردو ، جَوز و نیشکر کنایه از نعیم بهشتی است ]
من در آن حال که غرقِ احوالِ معنوی خود بودم . از کسب و کارم چند سکّه برایم که به آستین جُبّه ام دوخته بودم . [ جُبّه = جامۀ گشاد و بلندی که روی جامه های دیگر می پوشند ]
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…