حکایت امتحان پادشاه به آن دو غلام که نو خریده بود در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
پادشاهی دو غلام می خرد . یکی از آن دو ، زیبا رخسار و دلپذیر است و آن دیگری ، زشت روی و کثیف . پادشاه غلامِ زیباروی را راهی گرمابه می کند و با رفیق او به گفتگو می نشیند . برایِ امتحانِ شخصیت و وضعیت روحی او می گوید : این غلام که رخساره ای زیبا و اندامی موزون و کلامی شیوا و شیرین دارد از تو بَدی ها می گوید : تو را خیانتکار و نامرد وصف می کند . بگو ببینم نظرِ تو چیست ؟ غلامِ زشت رو می گوید : رفیقِ من مردی راستگو و درست کردار است و من تا به حال سخنِ یاوه ای از او نشنیده ام . و آنگاه اوصافِ بسیاری از کمالاتِ رفیق خود را برمی شمرد . شاه می گوید : اینقدر از او تعریف مکن و اینک شمّه ای هم از حالِ خود واگو . غلام دوباره می گوید : بله با اینکه رفیقِ من بسیار مهربان و هشیار و جوانمرد و دادگر است . ولی یک عیبِ بزرگ دارد و آن این است که او اصلا خودبین و متکبّر نیست . بلکه همواره عیبِ خود را می جوید و در پی عیب جویی دیگری برنمی آید . شاه که وضع را چنین می بیند می گوید : بس کن ، اینقدر با زیرکی ، به بهانۀ او خود را ستایش مکن . من رفیقت را نیز امتحان می کنم و رسوایی به بار می آورد و تو از تعاریفِ خود شرمگین خواهد شد . غلام همچنان بر حرف های خود پافشاری می کند و از رفیقِ خود به نیکی یاد می کند .
غلامِ زیبارو از گرمابه باز می گردد و شاه ، رفیقِ او را در پیِ کاری می فرستد تا شخصیتِ او را نیز امتحان کند . شاه می گوید : تو بس زیبارویی و کلامی دلنشین داری و … ولی ای کاش آن معایبی که رفیق تو برای من باز گفت در تو نبود . حالِ غلام دگرگون می شود و به شاه می گوید : شمّه ای از این حرف ها واگو . شاه می گوید : رفیق تو معتقد است که تو فردی دورو و ریاکاری ، غلام همینکه این کلام را می شنود . سخت خشمگین می شود و کف بر لب می آورد و تند بادِ ناسزا و دشنام را متوجه رفیقِ خود می کند . شاه تاب نمی آورد و دست بر دهانِ غلام می گذارد و می گوید : دیگر بس است . من با این امتحان ، شخصیت و وضعیت روحی شما را شناختم . درست است که جسمِ او گندناک است ولی در عوض ، روحِ تو پلید و متعفّن است . از اینرو او برای همیشه سرپرست و امیرِ تو خواهد بود .
مقصود از حکایتِ مذکور این است که زیبایی ، امری است درونی نه بیرونی . و این اصل از مبادی زیبایی شناسی مولانا در مثنوی معنوی است . بنابراین مولانا با این حکایت ، صورت پرستان را نقد می کند . او طبق اصلوبِ معهودِ خود در هر بخش از حکایت ، نکاتی دقیق و عمیق بیان می دارد از آن جمله کشّاف بودن زبان ، برتری بینش بر دانش ، سبب سخی شدن برخی از آدمیان ، بیان قاعدۀ لطف در ارسالِ رسولان ، وحدتِ نوری انبیا و اولیاء ، اولیای مستور ، بقایِ تأثیراتِ اعمال در روح ، علتِ غایی بودن انسان در خلقتِ جهان و دیگر افادات و انتقالات که در مطاوی ابیات بیاید .
شرح و تفسیر بخشهای ” حکایت امتحان پادشاه به آن دو غلام که نو خریده بود ” در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدار جان مطالعه نمائید .
بخش یکم : شرح و تفسیر خریدن پادشاه دو غلام ارزان و سخن گفتن با آن دو غلام
بخش دوم : شرح و تفسیر به راه کردن شاه یکی از آن دو غلام و از این دیگر پرسیدن
بخش سوم : شرح و تفسیر قَسَمِ غلام در صدق و وفاداری یارِ خود از طهارتِ ظنِ خود
بخش چهارم : شرح و تفسیر حَسَد کردنِ حَشم بر غلامِ خاصِ خود
بخش پنجم : شرح و تفسیر تمثیلِ بازِ سلطان و ویرانکدۀ جُغدان
بخش ششم : شرح و تفسیر کُلوخ انداختن تشنه از سَرِ دیوار در جوی آب
بخش هفتم : فرمودن والی آن مرد را که آن خاربُن را که نشانده ای بر سَرِ راه بَرکن
بخش هشتم : آمدن دوستان به بیمارستان جهت ذالنون
بخش نهم : فهمیدن مریدان که ذالنون دیوانه نشده
بخش دهم : رجوع به حکایت ذالنون مصری
بخش یازدهم : امتحان خواجۀ لقمان ، زیرگی لقمان را
بخش دوازدم : ظاهر شدن فضل و زیرکی لقمان
بخش سیزدهم : تتمه حسادت چاکرانِ شاه بر غلامِ خاص
بخش چهاردهم : عکس تعظیمِ پیغامِ سلیمان در دلِ بلقیس
Tags: حکایت امتحان پادشاه به آن دو غلام که نو خریده بود حکایت مثنوی مولانا مولوی1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…
View Comments
به نام خدای
منظور آن است که انسان باسخنی که درباره دیگران می گوید حقیقت خودش را نشان می دهد