باز گردانیدن سلیمان رسولان بلقیس را با هدیه ها | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر چهارم ابیات 614 تا 624
نام حکایت : حکایت آغاز خلافت عثمان و خطبه وی در بیان ناصح فعّال
بخش : 6 از 8 ( باز گردانیدن سلیمان رسولان بلقیس را با هدیه ها )
چون دورانِ زمامداری عثمان بن عفّان ( خلیفه سوم ) فرا رسید ، بر منبر فراز آمد و بر جای پیامبر (ص) نشست . آن منبر سه پلّه داشت . پلّۀ نخست ( بالاترین پلّه ) جایی بود که پیامبر (ص) به هنگامِ ایرادِ خطابه بر آن می نشست . پس از رحلت آن حضرت ، ابوبکر ( خلیفۀ اوّل ) بر پلّۀ دوم نشست و چون نوبت به عُمر ( خلیفۀ دوم ) رسید بر پلّۀ سوم نشست . امّا وقتی نوبت خلافت عثمان فرا آمد ، بر جایگاهِ پیامبر (ص) نشست . در این هنگام یکی از حضّارِ فضول در مجلس با لحنی اعتراض آمیز به او گفت : تو که از حیثِ مقام پایین تر از سَلَف …
متن کامل ” حکایت آغاز خلافت عثمان و خطبه وی در بیان ناصح فعّال ” را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
حضرت سلیمان گفت : ای فرستادگانِ بلقیس که از هدیه ناچیز خود خجالت زده شده اید . به سوی بلقیس بازگردید و این طلاها مالِ خودتان باشد و برای من قلبی سلیم بیاورید . [ در آیه 37 سورۀ نَمل ، از قولِ حضرت سلیمان آمده است « ای فرستادۀ بلقیس با همراهان خود به سوی ایشان بازگرد که من لشکری گران به سوی آنان خواهم فرستاد که هیچ مقاومتی نتوانند کرد و آنان را با خواری و ذلّت از آن سرزمین بیرون خواهم نمود » در آیه 89 سورۀ شعراء ، نیز آمده است « روزی که مال و فرزند سود ندهد جز آن که قلبی سلیم به درگاهِ الهی آورد » ]
این همه طلایی که من دارم به طلای خود اضافه کنید و به کوری چشمِ افرادِ زرپرست و دنیا طلب ، همه را به شرمگاهِ قاطر ببندید . [ ثروتمندان و محتشمان در ادوارِ پیشین به شرمگاهِ قاطرِ خود قفلی زرین می بستند و این کار بدان سبب بود تا قاطر حامله نشود زیرا حامله شدن قاطر را بی حاصل و زیان بار می دانستند ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر چهارم ، ص 27 ) افراد عادی قفل های معمولی می بستند و افرادِ ثروتمند قفل های معمولی . بدین ترتیب جنس قفل ها موقعیّتِ اجتماعی و طبقاتی اشخاص را تعیین می کرد . مولانا در این بیت از زبان سلیمان نبی ، زرپرستان و دنیاخواهان را تحقیر می کند و به آنها می گوید : هر چند این زر و سیم در نظر شما خیلی با ارزش است امّا در نظرِ ما فوق العاده بی ارزش است به طوری که ما آن را به فَرجِ قاطرمان می بندیم . ]
زیرا شرمگاهِ قاطر ، لایقِ حلقۀ طلایی است . امّا طلای نابِ عاشقان ، چهرۀ زردِ ایشان است . [ افلاکی نقل می کند که عده ای از مولانا پرسیدند که رنگِ سگِ اصحابِ کهف چه بود ؟ گفت زرد . زیرا که عاشق بود و رنگ عاشقان زرد است مانندِ من ( مناقب العارفین ، ج 1 ، ص 292 ) ]
زیرا که چهرۀ زردِ عاشق ، نظرگاهِ خداوند است . چنانکه معدنِ طلا نظرگاهِ خورشید است . [ مصراع دوم اشاره دارد به این عقیده قدما که پدید آمدن جواهرِ معدنی بر اثر تابش طولانی خورشید است ( شرح بیت 2592 دفتر اوّل ) ]
نظرگاهِ پرتوِ آفتاب کجا ؟ و نظرگاهِ صاحب حقایق و عقول کجا ؟ یعنی هیچ نسبتی بین این دو نظرگاه نیست .
این بیت به بیت 614 همین بخش و آیه مذکور در شرح آن بازمی گردد که در آن سلیمان به هدیه آورندگان بلقیس گفت : این هدایای مادّی مالِ خودتان ، برای من قلب سلیم و زدوده از غبار دنیوی بیاورید . اینک در توضیح آن مطلب می گوید :
اگر می خواهید گرفتار قهر و عذابِ من نشوید به جای هدایای مادّی ، قلب پاک و روحِ با صفا را به میدان آورید و آن را سپر خود سازید و اگر ایمان هم نیاورید باز بر حسب ظاهر و باطن گرفتار من هستید . چرا که از نظر شکوه و شوکت ظاهری مقهور من شدید زیرا شوکت و جلالِ دنیوی من با شما قابل مقایسه نیست و دیگر آنکه از نظر معنوی و روحی نیز بر شما غالب هستم و شما دل در گرو شکوه ظاهری و باطنی من دارید . ( تمثیل زیر این مطلب را تأئید می کند )
برای مثال ، پرنده ای که مفتونِ دانه شده ، هر چند او روی بام است و ظاهراََ بال و پَری آزاد و گشاده دارد و هنوز اسیر نشده است امّا بر حسبِ واقع اسیر دام است . [ زیرا میل به خوردن دانه در او قوی و استوار است و همین وابستگی به دانه او را اسیر نموده است . ]
از آنرو که او از روی میل و علاقه ، دل به دانه داده است . اگر اسیر هم نشده باشد تو باید او را اسیر بحساب آوری .
هر نگاهی را که آن پرنده بینوا از روی میل به دانه می اندازد . گِرِهی بدان که او بر پای خود می زند .
دانه با زبان حال به آن پرنده می گوید : اگر چه تو نگاهت را از من می دزدی و چنین وانمود می کنی که به من نگاه نمی کنی امّا بدان که سرانجام من از تو صبر و قرار را خواهم ربود .
وقتی که آن نگاهِ علاقه مندانۀ تو ، تو را به دنبالِ من کشید . درخواهی یافت که من از تو غافل نیستم . [ مولانا به اقتضای این مطلب حکایت ذیل ( بخش بعد ) را می آورد تا نشان دهد که آدمیان خام طمع و ناپخته خیال می کنند که اعمالِ قبیح آنان در نظامِ هستی ، عکس العملی ندارد و یک چندی به اعمالِ ناپسند خود ادامه می دهند امّا سرانجام خود را زیانکار و خاسر می یابند . ]
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…