حکایت فرزندان عزیر که از پدر احوال پدر را می پرسیدند

حکایت فرزندان عزیر که از پدر احوال پدر را می پرسیدند در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان

حکایت فرزندان عزیر که از پدر احوال پدر را می پرسیدند

پسران عُزیر (ع) به دنبالِ پدرِ خود بودند و سراغِ او را از هر رهگذری می گرفتند . تا اینکه با پدرِ خود مواجه شدند . امّا او را نشناختند . زیرا او به حکمِ مشیّتِ الهی جوان مانده بود . پی به او گفتند : ای رهگذر آیا از عُزیر خبر داری ؟ عُزیر برای امتحان هوش و کیاست فرزندانِ خود ، خود را معرفی نکرد امّا با سخنی رمزآمیز گفت : بله ، او به دنبالِ من می آید . یکی از پسران از شنیدن این مژده شادمان شد . امّا پسر دیگر به فراست دریافت که او عُزیر است و از فرطِ هیجان بیهوش بر زمین افتاد .

ترجمۀ آیه 259 سوره بقره : یا همانند کسی (عُزَیر) که بر دهی ویران بگذشت . (با خود) همی گفت : چگونه خداوند ، اینان را از پسِ مرگ زنده گرداند ؟ در این هنگام خدا او را بمیراند و از پسِ یکصد سال زنده اش کرد و بدو گفت : چند درنگ کردی ؟ گفت : درنگ کردم روزی و یا پاره روزی . خدا فرمود : نی ، بلکه صد سال ( در عالَمِ ماورای مادّه ) درنگ کردی . اینک به خوردنی و آشامیدانی خود بنگر ( که با گذرِ سال های متمادی ) هیچگونه تغییری در آن راه نیافته . و به الاغ خود بنگر ( که چه سان پوسیده است ) تا تو را نشانه ای برای مردمان کنیم . اینک به استخوان های ( مرکوب خود نگر ) که چگونه آنها را گِرد می آوریم و روی آن گوشت می پوشانیم . هنگامی که این حقایق بر او آشکار شد گفت : می دانم که خدا بر همه چیز تواناست »

همانگونه که ملاحظه شد ، قرآنِ کریم به اشاره از آن شخص سخن گفته و نامِ او را صریحاََ ذکر نکرده است . امّا مفسران نیز در این باب نظر واحدی ارائه نکرده اند . برخی آن شخص را بر عُزَیر تطبیق کرده اند و برخی بر ارمیا و برخی دیگر بر حضرتِ خِضر (ع) ، و آن قریه را نیز بیت المقدس دانسته اند ( مجمع البیان ، ج 2 ، ص 370 ) .

مولانا این حکایت را بدان سبب آورده تا نشان دهد که مشربِ اصحابِ قیل و قال با مشرب اصحابِ کشف و حال متمایز است . دسته اول در شناخت حقیقت به آثار و علائم بسنده می کنند . در حالی که دستۀ دوم بدین حد اکتفا ندارند بلکه کوشش و جوششِ باطنی خود را بدان مرتبه می رسانند که حقیقت را عیناََ مشاهده کنند . به تعبیری دیگر دستۀ اوّل اصحاب علم الیقین اند . و دستۀ دوم اصحاب عین الیقین . در این حکایت آن پسری که از شنیدن خبر آمدن عُزیر ، شادمان می شود ، نِمادِ دستۀ اوّل است . و پسر دیگر که از شنیدن آن خبر بیهوش می شود نِمادِ دستۀ دوم است .

***


شرح و تفسیر اشعار ” حکایت فرزندان عزیر که از پدر احوال پدر را می پرسیدند ” در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدار جان مطالعه نمائید .

شرح و تفسیر جوان ماندنِ عُزَیر و شناخته نشدن برای فرزندان

شرح و تفسیر تفسیر این حدیث که : اِنّی لَاَستَغفِرُاللهَ فی کِلِّ یَومِِ

شرح و تفسیر بیان آنکه عقلِ جزوی تا به گور بیش نبیند

شرح و تفسیر بیان آنکه یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُو لا تُقَدِّمُوا بَینَ یَدَیِ الله

Tags:
اولین نفری باشید که نظرتان را ثبت می کنید

ارسال پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

تماس با دیدارجان

لطفا نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود را ارسال فرمایید.

درحال ارسال

وارد شوید

اطلاعات خود را فراموش کرده اید؟