نشان خواستن عبدالمطلب و جواب آمدن از درون کعبه | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر چهارم ابیات 1033 تا 1040
نام حکایت : حکایت یاری خواستن حلیمه از بتان چون مصطفی (ص) را گم کرد
بخش : 4 از 6 ( نشان خواستن عبدالمطلب و جواب آمدن از درون کعبه )
حلیمۀ سعدیّه ، دایه مهربان حضرت محمد (ص) ، وقتی که او را از شیر بازگرفت همراهِ خود آورد تا به جدِّ بزرگوارش عبدالمطلّب بسپارد و همینکه قدم به محوطۀ کعبه نهاد . هاتفی غیبی او را موردِ خطاب قرار داد . حلیمه هر چه اطراف را نگریست تا صاحبِ ندا را پیدا کند توفیق نیافت و همچنان در بُهت و حیّرت فرو رفته بود . امّا ندا قطع نمی شد . سرانجام محمد را بر زمین نهاد و به جستجو پرداخت باشد که منشأ ندا را بیابد . این بار نیز موفق نشد . ناچار به سوی محمد بازگشت تا او را در آغوش بگیرد و به سوی خانۀ عبدالمطلّب حرکت کند . امّا با کمالِ تعجب محمد را در آنجا ندید . او واقعاََ گم شده بود . حلیمه سرآسیمه و مضطرب شد و بی اختیار به این سو و آن سو می دوید و …
متن کامل ” حکایت یاری خواستن حلیمه از بتان چون مصطفی (ص) را گم کرد ” را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
از درون کعبه این ندا به گوش عبدالمطلّب رسید : ای جویندۀ آن طفلِ رشید .
طفلِ تو در فلان صحرا ، زیرِ فلان درخت است . پس آن پیرمردِ با سعادت ( عبدالمطلب ) به سوی آن ناحیه حرکت کرد .
امیران و بزرگانِ قریش نیز ملتزم رکابِ او شدند و همراه او حرکت کردند . زیرا جدِّ محمّد (ص) از شخصیت های برجستۀ قریش بود .
همۀ نیاکانِ او تا حضرت آدم (ع) از بزرگان جشن و مهمانی و نبرد و کارهای برجسته و فوق العاده بودند . [ مَلحَمه = جنگ خانمان سوز ، کُشتارگاه ، حَماسۀ منظوم ، کارهای برجسته و فوق العاده ]
این نسبی که برای آن حضرت یادآور شدیم ( بیت قبل ) برای او نَسَبی ظاهری است . زیرا حق تعالی او را از شخصیت های والای هر دوره ای برگزیده است . [ ظاهراََ مبتنی بر این روایت است « همانا خداوندِ متعال برگُزید از فرزندان ابراهیم ، اسماعیل را ، و برگزید از فرزندانِ اسماعیل ، بنی کنانه را ، و برگُزید از بنی کنانه ، قریش را ، و برگُزید از قریش ، بنی هاشم را ، و برگزید از بنی هاشم مرا » ( احادث مثنوی ، ص 113 ) ]
از نظرِ باطنی ، روحِ آن حضرت از نَسَب ، پاک و مبرّاست و از زمین تا آسمان ( در همۀ جهان ) کسی همتای محمّد (ص) نیست که روحِ شریفِ او بدو نسبت یابد . [ سَمَک و سِماک = شرح بیت 587 دفتر اوّل ]
هیچکس برای نورِ حضرتِ حق ، ولادت و نَسَب قایل نیست . جامۀ گرانقدر نورِ حق چه احتیاجی به تار و پود دارد ؟ ( خِلعَت = جامه ای دوخته که از طرفِ شخصی بزرگ به عنوان جایزه و یا اِنعام به کسی داده شود . ) [ نورِ الهی از قیودِ مادّی و طبیعی خارج است و نیازی به اصل و فرع ندارد . ]
کمترین خلعتی که خداوندِ متعال به عنوان پاداش به بنده ای بدهد . از جامۀ آراسته و رنگارنگِ خورشید برتر و بالاتر است . ( طِراز = زینت و نقش و نگار جامه ، جامۀ فاخر ، روش و طریقه ) [ مولانا این بخش جلیل را به دنبال بحث در مراحلِ تکوینی انسان از مرحلۀ خاک تا جهان روح انسانی آورد و نشان داد که انسانِ خاکی چه سان می تواند به اعلی درجۀ کمال برسد و از آن میان محمّد (ص) را به عنوانِ برترین نسخۀ کمالِ انسانی ذکر کرد . ]
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…