قالَ النَّبیُّ ارحَمُوا ثَلاثاََ عَزیزَ قَومِِ ذَلَّ و غَنیَّ قَومِِ اِفتَقَر | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر پنجم ابیات 823 تا 832
نام حکایت : حکایت آن اعرابی که سگِ او گرسنه و انبانِ او پُر نان بود
بخش : 15 از 15 ( قالَ النَّبیُّ ارحَمُوا ثَلاثاََ عَزیزَ قَومِِ ذَلَّ و غَنیَّ قَومِِ اِفتَقَر )
سگی در حالِ جان کندن بود . صاحبش که یکی از صحرانشینان عرب بود در کنارش نشسته بود و اشکی سوزان می ریخت . عابری از آنجا می گذشت حالِ زارِ او را دید و از او پرسید : چرا می گریی ؟ از غمِ چه کسی داغ دار شده ای ؟ صاحبِ سگ گفت : از همۀ مالِ دنیا سگی وفادار داشتم که اینک در حالِ مُردن است . هم نگهبانم بود و هم برایم شکار می کرد . عابر پرسید : به چه سبب می میرد ؟ آیا زخم و آسیبی به او رسیده است ؟ صاحبِ سگ …
متن کامل ” حکایت آن اعرابی که سگِ او گرسنه و انبانِ او پُر نان بود “ را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
پیامبر (ص) فرمود : به حالِ کسی که قبلاََ توانگر بوده و سپس تهیدست شده است رحم کنید . [ عنوان ای بخش اشاره است به روایت « به سه کس رحم آرید : (یکی) توانگر قوم که تهیدست شده و (دیگری) عزیز قوم که خوار شده و (سوم) دانشمندی که نادانان او را بازیچه قرار دهند . » ( احادیث مثنوی ، ص 156 ) ]
و بر کسی که قبلاََ در میانِ قومِ خود عزیز و ارجمند بوده و سپس خوار شده است . و بر دانشمندِ برگزیده ای که میانِ نادانان افتاده است . [ صَفی = برگزیده / مُضَر = نام قبیله ای که به نادانی و سفاهت معروف بوده اند ، در اینجا کنایه از جاهلان ]
پیامبر (ص) فرمود : اگر حتّی سنگ و کوه هم هستید باید نسبت به این سه گروه رحم آورید . یعنی اگر قلبِ شما در سختی و قساوت مانندِ سنگ و کوه هم هست باید به این سه گروه رحم و شفقت کنید .
یکی آن کسی که بعد از عزّت و سرافرازی خوار و حقیر شود و دوم آم توانگری که تهیدست گردد .
و سوم آن دانشمندی که در این جهان در میانِ نادانان گرفتار شود .
زیرا از مرتبۀ عزت به مرتبۀ حقارت نزول کردن مانندِ بریده شدن عضوی از بدن است .
عضوی که از بدن جدا شده باشد می میرد . گر چه عضوی که تازه از بدن قطع می شود حرکت می کند امّا این حرکت به طول نمی انجامد . [ مدید = کشیده شده ، طولانی ]
هر کس که قبلاََ از جامِ اَلَست نوشیده باشد . اینک گرفتارِ رنج و خُماری است . ( پار = سال گذشته ، در اینجا مراد زمان قبل است ) [ هر کس که از دستِ ساقی ازل ، شرابِ عشق و محبّت نوشیده باشد . آرام و قرار ندارد . آنقدر خود را به این در و آن در می زند تا بالاخره دوباره به آن عالم رجوع کند و بادۀ دیگری از عشقِ الهی پیماید .
امّ آن کسی که مانندِ سگ در کاهدانی زاده شده باشد . کی ممکن است که حرصِ ریاست و پادشاهی داشته باشد . ( کهدان = کاهدان ) [ سگ به کاهدان علاقۀ بسیاری دارد و آنجا را مطلوب ترین جا می داند . سگ صفتان دنیا نیز کاهدانِ دنیا و لذّاتِ جسمانی را مدینۀ فاضله می دانند و با خدا و معنویت سر و کاری ندارند و دوست ندارند با سلاطینِ عشق و کمال نشست و برخاست کنند و خود به اشرف موجودات مبدّل شوند . ]
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…