شرح و تفسیر پرسیدن عایشه از پیامبر که سر باران امروز چه بود در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
در عهد عُمَر ، رامشگری چنگ نواز بود که آواز دلاویز او همانند دَمِ اسرافیل ، مُردگان را زندگی و نشاط می بخشید . او عُمری را بر این کار سپری کرد و رفته رفته برف پیری بر سر و رویش باریدن گرفت و کمرش از بارِ سنگین عُمر خمیده گشت و ابروانش بر روی چشمانش فرو خُفت . آواز دلپذیرش به ناخوشی گرایید و دیگر کسی طالب ساز و آواز او نبود . و او یکه و تنها در فقر و فاقه و ناتوانی غوطه ور شد تا آنکه پیوند امیدش از خلق ، گسست و دل به امید حق بست . تا اینکه شبی به گورستانی خاموش و فراموش در حومۀ مدینه رفت و با خود گفت : این بار باید برای خدا زخمه ها را بر رشته ساز به رفتار آورم و …
متن کامل حکایت پیر چنگی که در عهد عمر از بهر خدا چنگ زد در میان گورستان را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
عایشه به پیامبر (ص) گفت : ای زبده و سَرگُلِ جهان هستی ، راز و حکمت باران امروز چه بود ؟
این بارانی که امروز باریدن گرفت . آیا از جمله بارانهای رحمت و حکمت حق تعالی بود ؟ یا بارانی بود برای اظهار تهدید و دادگری کبریایی ؟ یعنی این بارانی که من امروز شاهدش بودم ، باران لطف حق بود یا باران قهر او ؟
آیا این باران از سَرِ لطف موسم گُل بود یا از گزند خزان پُر آسیب ؟ [ مراد از «لطف بهار» صفات لطفیه حق تعالی است و مراد از « پاییز پُر آفت» صفات قهریه او . ( بهاریّات = منسوب به بهار که موسم گل است ) ]
حضرت ختمی مرتبت (ص) در پاسخ عایشه گفت : این بارانی که تو امروز مشاهده کردی . باران رحمت الهی بود که اندوه و غم را می زُداید . همان غمی که در طبیعت آدمی ، سرشته شده است .
اگر آدمیان در آتش و سوزش فراق و احتراق مصائب می سوختند . به وضع بدتری می افتادند و عقلشان را می باختند و به هیچ کاری مشغول نمی شدند و معطّل می ماندند . [ دوام قبض و اندوه ، آدمی را فلج می کند و از سعی و تلاش باز می دارد . پس فراموشی این حُسن را دارد که آدمی از بار سنگین اندوهها و حرمان ها می رهد و دوباره با امید زندگی را از سر می گیرد . ]
اگر مردم صفت حرص و آزمندی را از دست می دادند و برای بقای تَنِ خویش نمی کوشیدند . دنیا رو به ویرانی می نهاد و نسل آدمی از هم می گسست .
ای جانِ من ، ستونِ این جهان ، غفلت و ناهوشیاری است . و سبب و علت آبادانی و رونق دنیا همین بی خبری است . و هوشیاری برای این جهان ، آفت و زیان به بار می آورد . [ مراد از این غفلت ، غفلت معمولی و متداول نیست . بلکه غفلت نسبت به مرگ و داغ از دست رفتگان و غم نعمت هایی است که از کف رفته است . اگر بشر به این معنی ، فراموشکار و غافل نمی شد . هرگز تن به کوشش و تلاش نمی داد . زیرا هر لحظه خود را رفتنی می دانست و گرانباری اندوه عزیزان از دست رفته اش نیز او را از سعی و تلاش باز می داشت . در نتیجه ، جهان آباد نمی شد . و نسل آدمیان منقرض می شد . از این رو چنین غفلتی اگر به افراط نگراید . عامل مهمی در جهد و کوشش مثبت بشر می شود . ( اُستن = ستون ) ]
زیرا هوشیاری از آن عالم معنوی است . اگر هوشیاری بر غفلت ، چیره شود و آن را محو سازد . این جهان پَست و خوار می گردد .
در مَثَل ، هوشیاری ، آفتاب است و حرص و آز ، یخ . و هوشیاری ، آب است و این دنیا ، چرک پلید . ( وَسَخ = چرک )
از آن جهان غیب ، اندکی از هوشیاری به عقل داده می شود تا مبادا حرص و آز چیره شود و آدمی را مقهور خود سازد . ( تَرَشُح = تراویدن )
اگر هوشیاری و بصیرت از عالم غیب بیشتر برسد و بتراود . در این عالم همه عوامل و تمهیدات زندگی و جنبش انسانها مانند حرص و شوق و رغبت از میان می رود .
این گونه اسرار و معارف اسلامی ، حد و اندازه ای ندارد . پس به سوی آغاز برو و در صدد شنیدن داستان آن پیر چَنگ نواز باش .
دکلمه پرسیدن عایشه از پیامبر که سر باران امروز چه بود
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…
View Comments
سلام
به نظرم کلمۀ «اُستن» تو این بیت بیشتر معنای «ستون و رکن» میده تا «ستودن».
اُستنِ این عالم ای جان ، غَفلت است / هوشیاری ، این جهان را آفت است
و مصراع دوم که میگه هوشیاری آفت این دنیاست یعنی هوشیاری باعث سست شدن این ستون میشه و خیلی معنای بهتری داره.
در جای دیگه هم مولانا از استن حنانه گفته. که میدونیم منظور ستونی بوده که از دوری حضرت رسول بیتابی میکرده.
لطفا میشه توضیح بدید که چرا «ستودن» رو معنا کردید؟
با سلام . ممنون از اطلاع رسانی شما . «اُستُن» در هیچ فرهنگ لغتی به معنای «ستودن» نیامده . این یک اشتباه تایپی بود و اصلاح شد . اُستُن = ستون . در مثنوی از این واژه باز هم استفاده شده من جمله ، «اُستُن حنّانه» که شما هم در توضیح خود نوشته اید .
بیت ۲۰۶۷ فکر کنم عالب باید به غالب تغییر داده بشه