شرح و تفسیر حدیث اغتنموا بردالربیع الی آخره در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
در عهد عُمَر ، رامشگری چنگ نواز بود که آواز دلاویز او همانند دَمِ اسرافیل ، مُردگان را زندگی و نشاط می بخشید . او عُمری را بر این کار سپری کرد و رفته رفته برف پیری بر سر و رویش باریدن گرفت و کمرش از بارِ سنگین عُمر خمیده گشت و ابروانش بر روی چشمانش فرو خُفت . آواز دلپذیرش به ناخوشی گرایید و دیگر کسی طالب ساز و آواز او نبود . و او یکه و تنها در فقر و فاقه و ناتوانی غوطه ور شد تا آنکه پیوند امیدش از خلق ، گسست و دل به امید حق بست . تا اینکه شبی به گورستانی خاموش و فراموش در حومۀ مدینه رفت و با خود گفت : این بار باید برای خدا زخمه ها را بر رشته ساز به رفتار آورم و …
متن کامل حکایت پیر چنگی که در عهد عمر از بهر خدا چنگ زد در میان گورستان را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
پیامبر (ص) گفت : ای یاران ، از سرمای بهار ، تن خود را مپوشانید . [ این مطلب از حضرت علی (ع) بدینکونه روایت شده است . « بپرهیزید از سرمای خزانی که در آغاز سال می رسد و روی آورید به سرمای بهاری که در آخر سال آغاز می شود . زیرا سرما در دو حالت با کالبدها آن می کند که با درختان می کند . در آغاز ، می سوزاند و در پایان می رویاند » ( نهج البلاغه فیض الاسلام ، حکمت 123 ) ]
– انقروی صورت کامل حدیث فوق را آورده است . « غنیمت شمرید بادِ بهاری را که با کالبدهای شما آن کند که با درختان شما و بپرهیزید از سرمای خزانی که با کالبدهای شما آن کند که با درختان شما »
زیرا سرمای بهار با جان و روح شما آن کار می کند که بهاران با درختان .
ولی از سرمای خزانی بپرهیزید . زیرا سرمای خزانی بر وجود شما همان اثر را می گذارد که بر باغ و درختان انگور . ( رَزان = جمع رَز به معنی درخت انگور است )
اما راویان ، این حدیث شریف را حمل بر ظاهر کرده اند و به همان معنای مستفاد الفاظ و صورت ظاهر آن بسنده کرده اند .
این گروه از عالم جان بی خبر بوده اند . زیرا کوه را دیده اند ولی گنج و کانِ نهفته در کوه را که ارزش واقعی دارد ندیده اند . همین طور جسم را دیده اند ولی روح و جان نهفته در آن را ندیده اند .
منظور از خزان در حدیث مذکور ، در نزد خدا و خدادوستان همانا نَفس و هوای نفسانی است ولی عقل و جان ، عینِ بهار و جاودانگی است .
ای صاحب نَفس و هوی ، براستی که در نهان تو ، عقل جزیی وجود دارد ولی باید بکوشی تا یک فرد کامل عقل بیابی . ( توضیح بیشتر در شرح بیت 1109 همین دفتر )
عقل جزیی تو به علت همنشینی با آن عقل کُل ، کُلّی می شود و به سوی تجرید و عظمت حقیقی صعود می کند . عقل کُلّی ، در حکم پای بند و زنجیر است برای نَفس . تا مبادا نَفس دچار هوی و خواهش شود . ( غُلّی = منسوب است به غُل به معنی زنجیری که بر گردن زندانیان افکنند )
پس اینک که این سخنان و مقدمات را دریافت کردی . تاویل آن حدیث شریف چنین است . نَفس ها و دَمِ پاک اولیاء مانند بهار است که باعث حیات و رویش درختِ وجودِ آدمی می شود . [ به عقیده صوفیه هر گاه عنایت پیر از مرید برداشته شود . باطن مرید از صفا تهی می شود . ( تاک = درخت انگور ) ]
از سخنان اولیاءالله ، خود را پنهان مکن . خواه آن سخنان نرم باشد و خواه خشن و درشت . زیرا کلام آنان ، حامی و یاور دیت توست .
اگر پیر طریقت ، سخن گرم بگوید یا کلام سرد ، یعنی خواه کلامش نرم باشد و یا درشت از آن استقبال کن تا از این سردها و گرمهای مادی خلاص شوی . ( سَعیر = آتش و زبانه آن ، یکی از درکات دوزخ )
کلام گرم و سردِ مرشدان و انسان های کامل ، در حکم نوبهار حیات است و موجب راستی و یقین و بندگی راستین است .
زیرا که بوستان و مرغزار جان ها از دَمِ حیات بخش انسان کامل و پیر طریقت زنده است و دریای دل ، از این گوهرهای روحانی پُر و آکنده است .
اگر کمترین خلل و نقصانی به اندازه یک چوب خلال به حال و ذوق سالک خردمند وارد آید . هزاران اندوه و غم بر دل او بنشیند . یعنی سالک هر گاه از کمترین اشراق قلبی محروم شود سخت غمین گردد .
دکلمه حدیث اغتنموا بردالربیع الی آخره
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…