شرح و تفسیر قصه آدم علیه السلام و بستن قضا در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
آورده اند در مرغزاری خوش که نسیم آن ، بوی بهشت را معطر کرده بود و عکس آن روی فلک را منور گردانیده ، از هر شاخی هزار ستاره تابان و در هر ستاره ای سپهر حیران …. و وحوش بسیار به سبب چراخور و آب در خصب نعمت بودند ، لیکن به مجاورت شیر ، آن همه نعمت و آسایش منقص بود . روزی جمع شدند و به نزدیک شیر رفتند و گفتند : تو هر روز پس از رنج بسیار و مشقت فراوان از ما یکی شکار می کنی و ما پیوسته در بیم و هراسیم و تو در رنج و تلاش ، اکنون چیزی اندایشیده ایم که تو را از آن فراغت و …
متن کامل حکایت نخچیران و شیر را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
حضرت آدم ابوالبشر که به واسطه علم بر حقایق اشیاء سالار موجودات شده بود . در هر رگ او صدها هزار علم و معرفت نهفته است .
اسم هر چیزی آنگونه که حقیقت دارد تا پایان کار به ضمیر و جان او تعلیم داده شد . [ حکیم سبزواری گوید : باید دانست که تعلیم اسماء نه همین الفاظ بود بلکه اگر منظور از این اسماء ، اسماءالله باشد . مراد مظهریت آدم است از برای کل اسماء که هیچ نوع از مخلوقات ، مظهریت کل را ندارد به جز آدم . چه ملائکه اگر چه مقربین باشند . مظهر سبوح و قدوس و سلام و مانند اینها هستند و حیوانات مظاهر سمیع و بصیر و حی و قدیر و مانند اینها . آدم هیکل توحید و مظهر جامع اسماءالله است . آینه سر تا به پاست . اصول اسماء و فروع اسماء را حکایت می کند . ]
خداوند از روز ازل به هر موجودی که لقبی داد . آن لقب تا ابد عوض نخواهد شد مثلا اگر خداوند از روز ازل نام حقیقی کسی را چالاک گذاشت . او هرگز تنبل نخواهد شد . [ خداوند به فعلیت بدوی و نهایی هر موجود علم دارد . و با توجه به فعلیت نهایی هر موجود ، حقیقت او را با نامی مشخص و موسوم می کند . و آن موجود طبق آن تسمیه به عرصه وجود می آید . ابن عربی در بحث قضا و قدر عقیده دارد که اعیان ثابته در ازل به نحو صور در لوح علم پروردگار منقوش بوده اند و چون اقتضای ظهور یابند آنها را مطابق با همان احوال و احکام قبلی بوجود می آورد . بنابراین اعیان تماما ازلی العدم اند . یعنی در ازل وجود عینی و تحققی ندارند بلکه فقط وجود علمی دارند . پس هیچ موجودی نمی تواند بر خلاف صورتی که در علم پروردگار داشته در ظهور آید . چنانکه یکی از قدیسان مسیحی گوید : آدمی همان است که در چشم خداست و جز آن نتواند بود . ]
او هر کس را که در پایان کارش به ایمان می گرایید و مومن می شد همانطور طبق فعلیت مومنانه اش می دید و نیز هر کس را که در پایان کارش به کفر می گرایید و کافر می شد . آن فعلیت کافرانه را نیز از همان روز ازل می دید .
حقیقت اسم هر چیزی را باید از کسی بشنوی که دانای علم لدنی است و راز حقیقت علم الاسماء را می داند . یعنی اسرار آسمانی را که خداوند به آدم (انسان کامل) تعلیم فرموده از عارف و عالم علوم باطنی یاد بگیر . [ منظور از دانا مالک علم لدنی است که همچون آدم ابوالبشر ، آنرا از خداوند کسب می کند و گوهر اشیاء را چنانکه در نفس الامر هستند می بیند . ]
ما فقط ظاهر هر اسمی را می شناسیم ولی حقیقت و سر هر اسم را فقط آفریدگار در لوح محفوظ (و به تعلیم او اولیاءالله) داند . [ اکبرآبادی می گوید : در این بیت و ابیات بعدی ، مولانا می خواهد به این حقیقت اشارت کند که جمیع موجودات عالم ، مظهر اسماء و صغات حق تعالی هستند زیرا که وقتی می گوییم دیوار یا پرده ، ایندو نام نشان دهنده پوشانندگی دو شی مشخص است و در واقع این دو شی مظهر اسم ستار (بسیار پوشاننده) است . یا مثلا شمشیر که برنده و کشنده است مظهر اسم قهار است . ( مقدمه رومی و تفسیر مثنوی معنوی ، ص 248 ) . بنابراین حق تعالی و انبیا و اولیا (به برکت علم الهی و حکمت ربانی) نظر به کنه حقیقی و فعلیت نهایی هر چیز دارند و بدینسان می توانند اسم حقیقی موجودات را به اعتبار آخرین فعلیت آنان تعیین و تسمیه کنند . حال آنکه دیگران فقط حکم به ظاهر توانند کرد و فعلیت نهایی هر چیز را در عالم ظهور و شهادت نتوانند شناخت . ]
مولانا در باب تحول اشیاء و موجودات و اینکه هر شی در آغاز و حسب ظاهر ، اسمی دارد ولی در نهایت ، اسم حقیقی خود را می یابد . عصای موسی را مثال می آورد و می گوید : موسی در دوره شبانی به چوبدستی خود عصا می گفت ولی خبر نداشت که آن عصا در حقیقت اژدهایی است زیرا آن عصا از روز ازل در نزد خالق ، حقیقت اش اژدها بوده نه عصا ، هرچند که ظاهرا عصا می نمود . [ اشارت اس به آیه 107 سوره اعراف ” پس موسی عصای خود افکند و در دم اژدهایی نمایان شد ” ]
مثال دیگر : حالِ عمربن خطاب است که در عالم ظاهر و در نزد مردم ، بت پرست نامیده می شد ولی در عالم الست نام او مؤمن بوده است . یعنی فعلیت نهایی او به صورت ایمان ظهور کرد . [ لفظ الست اشارت است به آیه 172 سوره اعراف ” آیا من پروردگار شما نیستم ؟ آدمیزادگان گفتند : آری ما گواهی می دهیم که تو پروردگار ما هستی ” . مفسران قرآن کریم در تفسیر این آیه ، مسئله پیمان ازلی و میثاق فطری آدمیان را مطرح کرده اند . بدین معنی که همه آدمیان در عالمی به نام الست یا عالم ذر بر یگانگی و پروردگاری حق تعالی گواهی داده اند و عهد خود را بر این اصل با خدای خود بسته اند . ]
مثال دیگر : چیزی را که ما بدان مایع منی می گوییم . همان مایع موجود حقیقی تو است و همانطور که اینک در برابر من ایستاده ای در ازل نزد خدا وجود داشتی . یعنی همین مایع بی مقدار در نزد خدا با فعلیت نهایی و نفس الامر حقیقی خود ظهور داشت . [ آنچه که در عالم خارج بر منی عارض می شود در واقع ظهور علم الهی است و هیچ امری بر خلاف علم خدا نسبت به منی بر آن عارض نمی شود . پس همه تحولاتی که بر موجودی وارد می شود تماما تحقق علم الهی است . ]
این منی در عدم یعنی در مرحله علم حق در نزد حق تعالی صورتی داشت و اما اینک در همان صورت به فعلیت رسیده نه اندکی بیشتر از آن شده و نه اندکی کمتر .
حاصل کلام اینکه هر چیزی در نزد حق تعالی بر ما نام نهاده شده . عاقبت همان نام ، حقیقت ما را تعیین می کند . یعنی فعلیت نهایی ما طبق علم ازلی صورت می گیرد .
انسان از طرف خداوند به اسمی نامیده می شود که در پایان کار نیز حقیقت وجودی او مطابق با همان اسم تحقق می یابد و این نام نظیر نام های عاریتی و موقتی نیست که میان مردم متداول است مثلا ممکن است مردم کسی را نام تقی نهند در حالیکه او شقی است . ولی نام گذاریهای خداوند عینا متحقق می شود .
چون چشم آدم با نور پاک حق بینایی و بصیرت یافته بود . یعنی چون بینش و دانش آدم از علم خداوند سرچشمه می گرفت . از این رو اسرار و حقیقت نام ها و اشیاء بر او هویدا می شد و او همه اسرار را در می یافت . [ مراد از آدم در اینجا حقیقت نوعیه آدم است . پس لفظ آدم در اینجا تمثیل انسان کامل است ]
همینکه فرشتگان نور خدایی را در وجود حضرت آدم (ع) دیدند ناچار در برابرش به سجده درآمدند . [ اشاره است به آیه 34 سوره بقره ” و یاد آر هنگامی که به فرشتگان گفتیم : بر آدم سجده آرید . جملگی سجده آوردند مگر ابلیس که رخ برتافت و تکبر ورزید ” . اکبرآبادی گوید : ملائک چون نور حق را در آدم مشاهده کردند بر آدم سجده آوردند . ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر اول ، ص 79 ) ]
همین آدم که اگر تا روز رستاخیز مدح و ستایشش کنم باز از بیان آن قاصرم . (ادامه در ابیات بعدی)
حضرت آدم (ع) همه این چیزها را می دانست ولی چون قضا در رسید دانستن یک نهی بر او مشتبه گشت . [ این بیت و سه بیت بعدی اشارت است به آیه 35 سوره بقره ” و گفتیم : ای آدم با جفت خود (حوا) در بهشت ساکن شوید و از نعمت های آن ، شادکامانه هر جه می خواهید بخورید و بدین درخت نزدیک نشوید که در آن صورت از ستمکاران خواهید بود ” ]
– نهی تحریمی آن است که فاعل آن نهی ، مرتکب گناه شده و مستحق عذاب است اما نهی تنزیهی آن است که فاعل آن ، نهی مرتکب گناه نشده بلکه ترک اولی کرده است .مفسران شیعه قرآن کریم که به عصمت تام و تمام انبیا قائل اند . «نزدیک نشوید» در آیه فوق را از نوع نهی تنزیهی می دانند .
آدم دچار این گمان و تردید شده بود و با خود می گفت : شگفتا ، اینکه خداوند مرا از این درخت نهی کرده ، آیا آن نهی جنبه تحریمی دارد یا تنزیهی ؟ [ بیت فوق طبق مشرب حنابله گفته شده است . حنبلیان در باب عصمت انبیا معتقدند که صدور گناه از ایشان بر سبیل خطای در تاویل جایز است . ( شرح اسرار ، ص 48 ) ]
چون در دل آدم تاویل خطاب حق تعالی قوت گرفت و پیش خود آنرا به نهی تنزیهی حمل کرد . پس انگیزه نفسانی او را به سوی خوردن گندم سوق داد . در حالی که او در همان لحظه واقعا مردد بود که آیا ماهیت این نهی ، تحریمی است یا تنزیهی .
مثلا اگر در پای باغبان خاری بخلد و سرگرم حال خود شود . دزد می آید و شتابان (تفت) میوه یا متاع او را به سرقت می برد . [ همینطور وقتی خار تاویل و تردید در پای روح آدم خلید و او را به خود مشغول داشت . دزد ایمان (شیطان) آمد و حقیقت را ربود و رفت . ]
وقتی که آدم از حیرت تاویل خلاص شد و مسئله برای او روشن گشت و حالت طبیعی یافت . دید که دزد (شیطان) متاع دینی او را در ربوده است . [ منظور مولانا از آوردن ابیات اخیر تعلیم درسی در سلوک است و آن اینکه سالک در راه سلوک باید قیاسات بی اساس را کنار بگذارد و بی هیچ تاویل و توحهی ، برنامه های تکمیل نفس را اجرا کند . ]
آدم آهی از نهادش برکشید و گفت : پروردگارا ما بر خود ستم کرده ایم یعنی تیرگی تاویل و تردید بر ما چیره آمد و در نتیجه راه مستقیم از پیش روی ما ناپدید شد . [ مصراع اول اشاره به قسمتی از آیه 23 سوره اعراف است ]
قضای الهی همچو ابری است که خورشید را می پوشاند یعنی عقل جزیی با همه روشنی اش در برابر قضای الهی پوشیده و درمانده می شود و شیر و اژدها نیز با همه قدرت و صولت در برابر قضای الهی به موشی ناتوان مبدل می شوند . پس تقدیر رب بر ندبیر عبد چیره آید .
این بیت یادآور پاسخد هدهد به سلیمان است . اگر من به گاه فرارسیدن قضای قاهر الهی ، دام را نبینم . فقط من نیستم که در برابر قضای الهی نادان و غافل ام . بلکه حتی انبیا و اولیا نیز در برابر حکم محتوم الهی مقهور هستند .
زهی به حال آنکه راه نکوکاری پیش گرفت و زور و قلدری را رها کرد و به زاری و شیون روی آورد . [ دست به دعا گشود و قضای مقدر را با دعا بر طرف کرد . زیرا در شان دعا چنین روایت شده است . دعا موجب دفع بلای مقدر است . ]
اگر قضای الهی همچو تاریکی شب تو را بپوشاند و دیدن خیر و شر برایت میسر نگردد . بدان که باز همین قضای الهی است که دستت را می گیرد و تو را از تاریکی گمراهی می رهاند .
اگر قضای الهی صد بار قصد جان تو را بکند و تو را به ورطه هلاکت افکند . باز همان قضای الهی به تو جان می دهد و دردت را درمان می کند .
اگر فرضا قضای الهی صد بار هم تو را درمانده کند . باز همان قضا خرگاه تو را بر بالای چرخ گردون می افرازد . یعنی تو را به مقام و مرتبت عالی می رساند .
این را از کرم و بزرگواری حق تعالی بدان که تو را می ترساند . این ترساندن به جهت این است که تو را به مقام امن و ایمنی برساند .
اینگونه سخنان اسرارآمیز پایان پذیر نیست و ما از مقصد خود که بیان قصه شیر و خرگوش و نکات لطیف آن است دور افتادیم .
دکلمه قصه آدم علیه السلام و بستن قضا
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…