شرح و تفسیر غزل شماره 145 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
درود خدای بر تو باد که چه لب و دندان شیرینی داری . [ آفرین = دعا و تحسین ]
به هر کس که دلش مثل یوسف گم شده است ، بگو که آنرا در چاه زنخدانت ببیند . [ زنخدان = چانه ]
یوسف = محبوب ترین پسر یعقوب است . او و ابن یامین از زنی به نام راحیل و ده برادر دیگر از مادری جدا بودند . یوسف بسیار زیبا بود و مورد محبّت پدر قرار داشت . برادران دیگر جز ابن یامین (برادر تنی یوسف) به او حسد می بردند و سرانجام او را در چاه انداختند و کاروانی او را از چاه بیرون آورد و در مصر به غلامی فروخت . عزیز مصر او را خرید و به خانه برد و در آنجا همسر عزیز مصر (زلیخا) به او اظهار عشق کرد ، امّا یوسف از گناه سر باز زد . چنین شد که زلیخا به او تهمت زد و او را به زندان افکندند . سرانجام یوسف به خاطر دانستن تعبیر خواب از زندان رهایی یافت و در مصر به پادشاهی رسید . ( فرهنگ تلمیحات ) .
در پارس هیچ آشوبی به پای نمی شود مگر آنکه چشمان فتنه انگیز تو آن را به وجود آورده باشد . [ فتنه = آشوب و غوغا / فتّان = فتنه انگیز و فتنه جو ، زیبا و دلفریب که به زیبایی مردم را مفتون سازد . ]
اگر سرو حرکت هم می داشت و رفت و آمدی می کرد ، باز هم به گرد حرکات تو نمی رسید . [ شدن = رفتن / جَولان = گردیدن و گشتن / به گرد چیزی یا کسی نرسیدن = کنایه از نرسیدن به کسی یا چیزی به جهت سریع رفتن ، درنیافتن پایه و مقام کسی یا چیزی ]
تو مثل آفتابی و شبستان تو بر اثر وجودت مثل روز روشن می گردد ، پس شب تو با روز دیگران برابر است . [ شبستان = خوابگاه و شب خانه ، اندرونی و خلوت خانه ]
ای معشوق زیبا و روحانی ، تا کی باید از دست نگهبان تو شکوه داشته باشیم ؟
ما همانند بلبلان نغمه سرای رخسارت هستیم ، پس بگذار لحظه ای در گلستان وجودت ناله سر دهیم . [ بلبل = از پرندگان خوش آوازی است که در شعر فارسی رمز عاشق نالان است و معشوق او گل سرخ می باشد / یک نفَس = یک دم و یک لحظه / نالیدن = به آواز اندوه خود را بیان کردن ، بانگ و فریاد زدن ]
اگر هزار بار بر من جور و جفا روا داری ، باز هم هزار برابر دوستت دارم . [ هزار چندان = هزار برابر ]
توانایی بازوی شکیبایی را امتحان کردیم ، گویی توانایی آن مثل توانایی شیشه است در برابر سندان دوری تو . [ آبگینه = شیشه / سندان = ابزاری است که آهنگران و مسگران بر آن کوبند ]
اگر تو بر سر پیمان خویش بمانی یا نه ، ما عهد خویش را با تو به پایان می بریم و وفادا می مانیم . [ وفا = مقابل جفا به معنی وعده به جا آوردن و به سر بردن دوستی و عهد و پیمان ، ثبات در قول و سخن و دوستی / به آخر بردن = به پایان رساندن و به عهد خود وفا کردن ]
اگر در دوری از تو جان بسپارم ، این مرگ را مژده ای دان که برای رسیدن به تو می پردازم . مردن من رسیدن به توست .
ای سعدی ، اگر در راه طلب معشوق جانت را فدا سازی ، عارفی زنده و جاوید خواهی بود . [ عارف = دانا و شناسنده / جان برآمدن = کنایه از رنجور و دردمند گشتن ]
طلب = در لغت به معنی خواستن و جستجو کردن است و در اصطلاح صوفیه از مراحل نخستین سیر الی الله است . سالک ابتدا باید حُسن طلب را در وجود خود بیدار کند و آنگاه آداب آن را فرا گیرد . در کلمات باباطاهر آمده است « هر کس خوب طلب نکند و در طلب جدّی نباشد به مطلوب نمی رسد زیرا پیدا کردن مطلوب نتیجۀ حُسن طلب است » .
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…