شرح و تفسیر غزل شماره 137 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
آن معشوق زیبا و خندان کیست که مثل پری از نظر غایب شد و با رفتن او قرار و آرام یکباره از دل دیوانه سلب گردید ؟ [ لعبت = در لغت به معنی عروسک و پیکر نگاشته / پری = جنّ مؤنّث که موجودی است از عالَم غیر مرئی که با جمال خود انسان را می فریبد / پری وار = مانند پری زیبا که در اینجا شتابان رفتن یار مراد است / قرار = آسایش و آرامش ]
باد بویی از چهرۀ گلگون او به گلستان آورد و بر اثر بوی خوشش آبروی گلزار بر باد شد و عطر فروشی از رونق افتاد . [ باد = باد صبا / آب = آبرو ، ارزش و اعتبار / عطّار = عطر فروش ]
ما صورت زیبای یوسفِ ندیده را توصیف می کردیم امّا هنگامی که آن را دیدیم ، دیگر سخن توانایی توصیف آن را از دست دادیم . [ یوسف = شرح بیت سوم از غزل 57 / صفت کردن = وصف کردن / از کار رفتن = کنایه از درمانده و از کار افتادن ]
از این پس بر مستان خرده نمی گیرم و آنان را ملامت نمی کنم ، زیرا انکار من در حق ایشان از بین رفت و دیگر منکر آنان نیستم . [ ملامت = عتاب و سرزنش / انکار = ردّ و عدم قبول ، ایراد / طایفه = گروه ]
در این اندیشه بودم که هرگز به خیال دل نبازم و اسیر آن نگردم . به سرت سوگند می خورم که آن اندیشه ها از سرم رفت و به خیال دل سپردم . [ خیال = وهم و گمان ، تصویر چیزی در ذهن هنگامی که در پیش چشم نباشد ، تصویر معشوق / سَرت = سوگند به سر تو / در سر بودن = کنایه از قصد و اندیشه داشتن ]
آخر این عاشق که مثل مور میان بسته و در راه طلب می کوشید ، چرا باید مثل مار سرش به سنگ جفا کوفته شود ؟ [ افتان خیزان = افتادن و خواستن ، رفتن کسی که توانایی راه رفتن ندارد ولی تلاش می کند که که به مقصد و مقصود برسد . به همین سبب پیوسته می افتد و برمی خیزد ، کنایه از آهسته و آرام / سر کوفته چو مار = مانند مار سرکوفته و نابود گشته ]
برای اینکه کسی مست شود نیازی به خرابات نیست ، زیرا با دیدن تو عقل از سر هشیار می رود . [ خرابات = در لغت به معنی میخانه و فاحشه خانه و قمارخانه است . و در اصطلاح صوفیه عبارت است از خراب شدن صفاتِ بشریه و فانی شدن وجودِ جسمانی / عقل از سر رفتن = هوش و حواس از دست دادن ، مبهوت ماندن ]
کسی که به نماز ایستاده بود ابروان محراب گونۀ تو را به یاد بیاورد و دل از کف داد ، نماز فرو گذاشت و زنّار عشق بر بست . [ به نماز آمده = کسی که به نماز ایستاده باشد ، کنایه از پارسا / محراب = جایی در مسجد که امام در آنجا نماز می گزارد ، قبله / دل از دست بردن = کنایه از عاشق و شیفته کردن ]
زنّار = کمربندی بوده که ذمّیان مسیحی در مشرق زمین به امر مسلمانان مجبور بودند که داشته باشند تا بدین وسیله از مسلمانان ممتاز گردند . چنانکه یهود مجبور بودند بر شانۀ خود تکه پارچۀ زردی به نام عسلی بدوزند . در ادبیات صوفیانه زنّار رمز کفر و بت پرستی است . چنانکه خرقه نشان زهد و ایمان است .
برای من مردن در برابر تو بهتر از آن است که بعد از مرگم بگویند این که با اندکی رنجش معشوق را ترک گفت ، در عشق صادق نبود . [ صدق = راستی و درستی ]
ای سعدی ، تو که نمی توانی خار را تحمّل نمایی و با پهلُوها بر آن بخوابی ، مرد به دست آوردن گلی از گلزار امید او نیستی . [ مرد چیزی یا کسی بودن = حریف چیزی یا کسی بودن و از عهدۀ آن بیرون آمدن ]
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…