شرح و تفسیر غزل شماره 113 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
من به اینکه در بیرون شهر صحرای مصفّا و دلگشا وجود دارد چه کار دارم ؟ هر کجا که دوست در کنارم باشد ، همان جا برای من جایی خوش و خرّم است . [ قرین = نزدیک و کنار ، همنشین ]
در شگفتم از کسی که یک بار روی تو را دیده است ، ولی در تمام عمر باز هم اندیشۀ سیر و تماشا را در سر می پروراند . [ سر چیزی یا کاری داشتن = کنایه از قصد و توجّه به چیزی یا کاری داشتن ]
اگر به جای پرداختن به یاد دوست به خود توجّهی داری ، به وصل دوست امیدوار مباش و تصوّر دوست را هم از ذهن پاک کن . [ ذکر = یاد / پروا = توجّه و التفات ، ترس و بیم / خیال بستن = گمان و تصوّر کردن ]
اگر عشق مثل لشکری قهّار بر سرزمین دل غلبه یافت ، آماده باش ، زیرا در هر بامداد از این سرزمین (دل) چیزی به غارت می رود . [ ولایت = سرزمین / یغما = تاراج و غارت / به دست بودن = کنایه از آگاه و هوشیار بودن ، مراقب بودن ]
با باد از این جهت که بویی از زلف تو به من می رساند ، سرخوشم و شادی ها دارم . اگر چه که دیگران بر این بادپیمایی و بی حاصلی کارم بر من خرده می گیرند . [ عیش = خوشی و عشرت و شادی / باد پیمودن = کنایه از کار بیهوده و بی فایده کردن ]
تو که در هرتاب گیسویت دانایی را اسیر کرده ای ، کی مجال می یابی تا به دیوانگانی چون ما بپردازی ؟ [ فراغ = آسایش و آرامش / صحبت = مصاحبت و همنشینی / دیوانگان = کنایه از عاشقان ]
از دست بلای عشق تو به هر کجا که می روم می بینم که گروهی فغان و افسوس سر داده اند ، و گروهی دیگر خار غم عشق تو را در پای دارند و گرفتارند . [ دست بر سر نهادن = کنایه از ناله و فغان کردن / خار در پا شکستن = کنایه از رنج و آزار دیدن ]
اگر چه سرو ظاهراََ دارای قامتی بلند است ، امّا هزار سرو هم از لحاظ معنا به پای قامت تو نمی رسند . [ معنی = حقیقت و باطن / صورت = ظاهر و شکل / بلندبالا = بلند قد و قامت ]
چه کسی به تو گفته است که با دستانت نگهبانت به من حلوا بچشانی ؟ با دستان خود به من زهر بده که چون تو آن را می دهی برایم از حلوا شیرین تر است . [ دهم = مرا بده / رقیب = نگهبان و مراقب ، کسی که مواظبِ معشوق است و عاشق را از او دور می کند ، معمولاََ دایۀ دختر این نقش را بر عهده داشت و گاهی هم عاشق و معشوق از غفلتِ رقیب استفاده کرده و با اشاراتِ چشم و ابرو ، قول و قرار می گذاشتند و سخنان خود را به یکدیگر می گفتند ]
تنها من نیستم که در جهان گرفتار عشق شدم ، بلکه به سری که بنگری ، آن را در گرو عشقی خواهی یافت . [ رهین = گرو و مدیون / سودا = یکی از اخلاط اربعه که غلبۀ آن موجب عشق و هوس و خیال ( مالیخولیا ) می شود / در سر آمدن = کنایه از دچار گشتن ]
چگونه بر تو رواست که سعدی را ملامت کنی ، در حالی که تو در ساحلی امن قدم می زنی و سعدی در میان دریا گرفتار است . [ ملامت = عتاب و سرزنش / کنار = ساحل / بر کنار بودن = کنایه از آرام و آسایش داشتن / در دریا بودن = بی قرار و پریشان بودن ]
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…