شرح و تفسیر غزل شماره 112 دیوان سعدی شیرازی در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
خوشا به حال کسی که با بلندبالایی چون تو دوست و رفیق است . زیرا این دوستی نعمتی است که خداوند به او بخشیده است . [ زهی = آفرین ، خوشا / بالا = قد و قامت / آلا = نعمت ها ، نیکویی ها ]
هر کس در تمام طول حیاتش فقط لحظه ای با تو بوده و از تو لذّتی یافته است ، از آن پس به هیچ آرزویی دست نمی یابد که او را خشنود سازد ، زیرا آرزویی بزرگتر از با تو بودن وجود ندارد . [ دَم = لحظه و ساعت / تمنّا = آرزو ، درخواست / دم یافتن = کنایه از بهره مند و برخوردار شدن ]
هر کس بر نظر و اندیشۀ تو آگاهی یابد و از آن پس به خاطر خویش نفس کشد و زنده ماند ، این تدبیر برای او تدبیر خردمندانه ای نبوده است . [ معلوم کردن = شناختن ، پی بردن / نفس زدن = زندگی کردن / نه بس رایی است = رای و اندیشۀ شایسته و خوبی نیست ]
هر کس هر لحظه به کسی نظر دارد ، عاشق نیست و هر کس هر روز به جایی خاطر می سپارد و تمرکز ندارد ، عارف به شمار نمی آید . [ ساعت = لحظه / نظر = نگاه و توجّه / عارف = دانا و شناسنده / خاطر = فکر و اندیشه ، دل ]
مرا با یاد و خاطرۀ خویش در کنج تنهایی رها کن ، زیرا کسی که با یاد تو خلوت گزیند ، تنها نیست . [ تو = در اینجا به معنی «خود» است / خلوت = عزلت و گوشه نشینی ]
نمی توان با اختیار و آگاهانه از تو شکیبا بود ، اگر کسی دور از تو صبر پیشه کند ، از روی ناچاری خواهد بود . [ اضطرار = بی اختیاری ، جبر ، مقابل اختیار ]
در هر بامداد که به روی تو نظر کنیم ، آن صبح چون عید نوروز خجسته است و هر شبی که بی تو سپری شود ، طولانی ترین شب سال خواهد بود . [ یلدا = شب اوّل زمستان (دی) که درازترین شب هاست و قدما آن را شوم و نحس می دانستند (فرهنگ اشارات) ]
خدایا تمام اسیران را آزاد ساز ، مگر کسی که به کمند زیبارویی گرفتار آمده و عاشق است .
بنگر که حکیم نیز دست از خود شسته و عاشق گشته است . آری ، هر حکیمی که دل از کف بدهد ، شوریده و شیدایی بیش نیست . [ حکیم = اهل حکمت ، دانشمند و فرزانه / شیدایی = جنون و بی خودی ، عاشقی / دل از دست رفتن = کنایه از فریفته و عاشق شدن ]
امّا اگر پای سعدی در این لجن و ورطه فرو رود ، به دلیل اینکه اوّلین پایی نیست که دچار این لغزش و گرفتاری می شود ، عذرش پذیرفتنی است . [ ولیک = امّا ، ولی / لَجَم = گِل تیره و لای سیاهی را که در ته حوض ها و کولاب ها و جوی های آب می باشد ، لجن ]
افصح المتکلّمین ، مصلح بن عبدالله ملقب به سعدی شیرازی ، یکی از ستارگان قَدَرِ اوّل آسمان شعر و ادب فارسی است . وی به تقریب در سال 606 هجری قمری در شیراز و در خانواده ای که به تعبیر خودش ، همه از عالمان دین بودند ، دیده به جهان گشود . در کودکی پدر را از دست داد و تحت سرپرستی و تربیت جدِ مادریش قرار گرفت …
متن کامل زندگینامه سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
در میان آثار منظوم سعدی ، غزل هایش جایگاه ویژه ای دارد . بی تردید بخشی از شهرت سعدی از رهگذر سروده شدن این غزل ها تحقق یافته است . زیرا با مطالعه این سروده هاست که خواننده درمی یابد سعدی در یافته های عاطفی و احساسی خویش را در نهایت فصاحت و بلاغت به نظم کشیده و در اختیار مخاطب قرار داده است .
این غزل ها افزون بر جذابیت و دلفریبی و افزونی که در صورت آنها مشاهده می شود ، در بُعدِ معنایی آینه ای است از افکار انسان دوستانه ، عشق بع هستی و حیات بشری ، عنایت به عوالم روحانی و ماورایی ، تجربه های بشری که سعدی آنها را در سفرهایش و …
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار سعدی شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…