شرح و تفسیر عاشق دنیا بر مثال عاشق دیوار است که بر او تاب آفتاب زند در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
در روزگاران پیشین ، خلیفه ای بود بسیار بخشنده و دادگر ، بدین معنی که نه تنها بر قبیله و عشیره خود بخشش و جوانمردی می کرد . بلکه همه اقوام و قبائل را مشمول دلجویی و دادِ خود می ساخت . شبی بنابر خوی و عادت زنان که به سبب گرفتاری خود به کارهای خانه و تیمارِ طفلان و اشتغال مردان به مشاغل دیگر . تنها شب هنگام ، فرصتی بدست می آرند که از شویِ خود شکایتی کنند . زنی اعرابی از تنگیِ معاش و تهیدستی و بینوایی گِله آغازید و فقر و نداری شویِ خود را با بازتابی تند و جان گزا بازگو کرد . و از سرِ ملامت و نکوهش ، بدو گفت : از صفات ویژه عربان ، جنگ و غارت است . ولی تو ، ای شویِ بی برگ ونوا ، چنان در چنبر فقر و فاقه اسیری که رعایت این رسم و سنت دیرین عرب نیز نتوانی کردن . در نتیجه ، مال و مُکنتی نداری تا هرگاه مهمانی نزد ما آید از او پذیرایی کنیم . و حال آنکه از سنت کهن اعرابیان است که مهمان را بس عزیز و گرامی دارند . وانگهی اگر مهمانی هم برای ما رسد . ناگزیریم که شبانه بر رخت و جامه او نیز دست یغما و …
متن کامل حکایت خلیفه کریم تر از حاتم طایی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
آنانکه عاشق حضرت حق هستند . عاشق جزء نیستند . یعنی ماسوای او به کسی یا چیزی دل نمی بندد زیرا همه کائنات و موجودات ، پرتوی از وجود حقیقی حضرت حق هستند و از او فیض وجود می گیرند . پس روا نیست وقتی که اصل هست به فرع توجه شود .
– این بخش جلیل در بیان این مطلب است که طالب و خواهان دنیا ، بر گونۀ آن کسی است که پرتو زیبای آفتاب را که بر پهنه دیواری می تابد دوست می دارد و شیفتۀ جمال پُر نگار آن می گردد . ولی هرگز نمی کوشد تا دریابد که منشاء این چشمه نورِ پُر سرور ، آفتاب جهانتاب است . او همچنان بر این حال است که رفته رفته ، آفتاب دامن زرنگار خود را از روی دیوار برمی چیند و آن عاشق بی سعی و فاقد فهم را از فروغ خود ناکام می سازد . چنانکه در سوره سبا ، آیه 54 در وصف حال منکران آمده است . « میان آنان و دلخواهشان ، حائل شوند چنانکه زین پیش با همگنانشان کرده اند که آنها در گمانی حیرت انگیزند .
وقتی که موجودی جزوی ، عاشق موجود جزوی دیگری مانند خودش می شود . معشوقش هر چه باشد خواه جامد و خواه گیاه و خواه حیوان و خواه انسان ، زود رخت از دار حیات برمی بندد و به اصل خود باز می گردد .
از اینرو که این عاشق ، عشق بر موجود زوال ناپذیر بسته و دل در گرو او نهاده . مسخره و زبون کسی شده که او نیز بنده دیگری است . او بر گونۀ آن غریقی است که چنگ بر هر چیز ناتوان و ضعیفی می زند . [ بنابر مَثَلِ معروف « چنین کسی بر چیزی آویخته که آن چیز ، خود بر پای خود قائم نیست بلکه به غیر محتاج است » ( ریش گاو = احمق و نادان و زبون ) ]
آن مخلوق ناتوان ، مالک و صاحب خود نیست که بتواند کار و بارِ عاشق خود را سر و سامان دهد . کارِ ارباب و خواجۀ خود را بکند یا به کارِ عاشق خود بپردازد ؟ [ پس عاشق کُل ، کسی است که خدا را دوست دارد و یا بر همه اجزاء جهان و تمام عالم از گویا و ناگویا ، عشق می ورزد که آن نیز عشق به حق است به اعتبار آنکه خدا را جز در همین مظاهر نتوان جُست … چنانکه دیدیم . مولانا فرمود که هر جنبشی ، آلوده غرض است مگر عشق . ( شرح مثنوی شریف ، ج 3 ، ص 1167 ) ( تیمار = خدمت و غمخواری ) ]
دکلمه عاشق دنیا بر مثال عاشق دیوار است که بر او تاب آفتاب زند
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…