شرح و تفسیر در بیان آنکه جنبیدن هر کسی از آنجا که وی است
شرح و تفسیر در بیان آنکه جنبیدن هر کسی از آنجا که وی است در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
در روزگاران پیشین ، خلیفه ای بود بسیار بخشنده و دادگر ، بدین معنی که نه تنها بر قبیله و عشیره خود بخشش و جوانمردی می کرد . بلکه همه اقوام و قبائل را مشمول دلجویی و دادِ خود می ساخت . شبی بنابر خوی و عادت زنان که به سبب گرفتاری خود به کارهای خانه و تیمارِ طفلان و اشتغال مردان به مشاغل دیگر . تنها شب هنگام ، فرصتی بدست می آرند که از شویِ خود شکایتی کنند . زنی اعرابی از تنگیِ معاش و تهیدستی و بینوایی گِله آغازید و فقر و نداری شویِ خود را با بازتابی تند و جان گزا بازگو کرد . و از سرِ ملامت و نکوهش ، بدو گفت : از صفات ویژه عربان ، جنگ و غارت است . ولی تو ، ای شویِ بی برگ ونوا ، چنان در چنبر فقر و فاقه اسیری که رعایت این رسم و سنت دیرین عرب نیز نتوانی کردن . در نتیجه ، مال و مُکنتی نداری تا هرگاه مهمانی نزد ما آید از او پذیرایی کنیم . و حال آنکه از سنت کهن اعرابیان است که مهمان را بس عزیز و گرامی دارند . وانگهی اگر مهمانی هم برای ما رسد . ناگزیریم که شبانه بر رخت و جامه او نیز دست یغما و …
متن کامل حکایت خلیفه کریم تر از حاتم طایی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
مثلا وقتی که ابوجهل حضرت محمد (ص) را دید گفت : از خاندان بنی هاشم ، این نقش و صورت زشت ظاهر گشت . [ بنی هاشم ، فرزندان و خاندان هاشم بن عبد مناف از اشراف قریش و پدر عبدالمطلب نیای حضرت رسول اکرم . ( شرح کبیر انقروی ، ج 3 ، ص 1008 ) ]
– این بخش جلیل نیز در تبین مطلب ابیات پیشین است و آن اینکه اغراض نفسانی ، بصیرت را زائل گرداند و چون آدمی از اغراض پاک شود حقیقت را عریان و آشکار بیند . چنانکه ابوجهل ، محمد (ص) را زشت می دید و ابوبکر ، زیبا . البته این حکایت کوتاه در مأخذی دیده نیامد .
پیامبر (ص) به او گفت : واقعا تو راست گفتی . اگر چه مایه گرفتاری و دردسر هستی . ( کارافزا = مایه دردسر )
ولی هنگامی که ابوبکر صدیق او را دید گفت : ای خورشید تو نه از شرقی و نه از غرب . خوش طلوع کن و دلهای تاریک را روشن فرما .
حضرت محمد (ص) به ابوبکر گفت : ای عزیز راست گفتی . ای کسی که از این دنیای ناچیز رهیده ای . ( نه چیز = همان ناچیز است به معنای بی ارزش )
کسانی که در حضور آن حضرت بودند به حضرت رسول (ص) گفتند : ای شاه هدایت ، چرا دو ضد گو را راستگو خواندید . در حالیکه سخن این دو متناقض است ؟
حضرت پیامبر (ص) فرمود : من آینه ای هستم که با دست قدرت الهی ، صیقل یافته ام . پس ترک و هندو واقعیت های خود را در من می بینند . [ صیقل شدن وجود حضرت رسول اکرم (ص) به دست حق تعالی ، کنایه از ظهور حق است در وجود پیامبر (ص) با جمیع صفات کمال . ( شرح مثنوی ولی محمد اکبرآبادی ، دفتر اول ، ص 172 ) . نیکلسون می گوید : انسان کامل به یک آیینه صاف ، تشبیه شده که تمام رنگ ها در آن منعکس می شود . هر کس صفات نیک و بد خود را در آن می بیند . ( مقدمه رومی و تفسیر مثنوی معنوی ، ص 229 ) ( مصقول = صیقل یافته ) ]
ای زن تو اگر مرا آزمند و طمع کار می بینی . از این چون و چرایِ زنانه بالاتر بیا و خود را به مرتبه مردان سلوک ، ارتقاء ده تا به یقین برسی . [ تحری زنانه = بحث و فحص بی پر و پا و مناسب زنان به لحاظ آنکه بحث و استقصای ناموجه در کار شوهران می کنند . ( شرح مثنوی شریف ، ج 3 ، ص1010 )
اینکه برای مردم از قناعت سخن گفته شود . مشابه طمع داشتن است . ولی در باطن ، رحمت است . در آنجا که نعمت معنوی وجود دارد . طمع کجا دیده می شود .
تو یکی دو روز ، فقر را آزمایش کن تا بی نیازی را بطور مضاعف در فقر مشاهده کنی . ( دو تو = دولا ، دو برابر ، مضاعف . توضیح بیشتر د ر باره فقر در شرح بیت 2342 همین دفتر آمده است )
با فقر سَر کن و این ملامت و دلتنگی را کنار بگذار . زیرا که عزّت حضرت خداوند صاحب شوکت در فقر بدست می آید . یعنی عزّتی که خداوند به بندگانش می بخشد در فقر آنهاست . ( مَلال = دلتنگی )
رو ترش مکن و مشاهده کن که چه سان هزاران روح بر اثر قناعت در دریایِ عَسلِ رحمت الهی غرق شده اند . ( سِرکه فروختن = کنایه از ترشرویی کردن . توضیح بیشتر در باره قناعت در شرح بیت 2320 همین دفتر آمده است )
صدها هزار جان ، تلخی کشیده و ریاضت دیده را ببین که در لذت ، مانند گُل در شکر درآمیخته اند . یعنی از سختی و تلخی فقر به لذت رسیده اند . ( گُلشِکر = شیرینی مرکب از گلِ سرخ و مواد قندی )
ای کاش حوصله و توانایی می داشتی تا جانم شرح دل را برایت آشکار می کرد و تو را از لذت درون آگاه می ساخت .
سخنانی که ما آدمیان بیان می داریم مانند شیر در پستانِ جان است . تا از طرف شنونده کشش و میلی نباشد آن شیر ، جاری و روان نمی شود .
اگر شنونده علاقه مند و طالب باشد و گوینده مُرده هم که باشد . بر اثر اشتیاق شنونده ، به سخن می آید . [ مناسب با ضرب المثلِ مستمع ، صاحب سخن را بر سرِ کار آورد ]
اگر شنونده شاداب و زنده دل باشد . گوینده اگر لال و بی زبان هم که باشد . صد زبان می گشاید و به نطق می آید .
و اگر نامحرمی به حریم من داخل شود . اهل حرم خود را پشت پرده پنهان می کنند . [ همانطور که حضور شخص بیگانه سبب می شود که محارم ، خود را بپوشانند . همینطور اگر کسی نسبت به شنیدن حقایق و اسرار معارف ، اهلیت نداشته باشد . گوینده ، حقایق و اسرار معارف را به او نشان نمی دهد و آنها را پنهان می کند و مستور می دارد .
اگر چنانچه محرمی ، بی آنکه گزند و ضرری داشته باشد . وارد حریم آن خانه شود . آن زنانی که خود را در پوشش و حجاب پنهان کرده بودند خود را آشکار می کنند . [ اسرار معارف و حقایق را می توان برای اهلش بازگو کرد . ( سَتیر = پوشیده شده در حجاب ) ]
اصولا هر چه را که خوب و خوش و زیبا کنند . تنها برای دیدگان شخص بینا و بصیر است نه برای نابینایان .
همین طور مثلا آواز خوش و زیر و بم را ، کی برای افراد ناشنوا می سازند ؟ ( اَصَم = کر و ناشنوا )
همینطور مثلا حق تعالی مُشک را بی جهت خوشبو نکرده . بلکه آن را برای بینی هایی معطر کرده که حسِ بویایی دارند . نه آن بینی هایی که حسِ خود را از دست داده اند . ( اَخشَم = کسی که حسِ شامه او کار نمی کند )
یا مثلا حق تعالی زمین و آسمان را ساخته و بوجود آورده و در میان زمین و آسمان ، آتش و روشنی را فراهم ساخته است .
یا مثلا زمین را برای زمینیان و آسمان را برای آسمانیان قرار داده است . ( خاکیان = اهل زمین و زمینیان . افلاکیان = اهل آسمان و آسمانیان )
آن کسی که در مرتبۀ فرودین و پست جای دارد . دشمن آن کسی اسن که در مرتبۀ بالا جای گرفته . پس هر مکان برای خود مشتری و خواهان ویژه ای دارد .
ای زن پوشیده و پاکدامن ، آیا هیچ شده است که تو خود را برای یک کور ، آرایش کرده باشی ؟ [ به همین منوال اگر کسی کوردل باشد . فایده ای ندارد که زیبایی ها و جلوه های حقیقت و معرفت را بر او آشکار کنی . زیرا کوردل آنها را نمی بیند . آن مرد تازی به زن اعرابی می گوید . تو نیز کوردل هستی و من نمی توانم جلوه های معنا را به تو نشان دهم . ( ستیره = پوشیده روی ، زن ) ]
ای زن ، اگر فرضاُُ جهان را آکنده از گوهر و مروارید نفیس کنیم . وقتی تو نمی توانی از آنها بهره ببری . تقصیر من چیست و من چه کنم ؟ [ اگر من بسیاری از حقایق و اسرار را فاش کنم ولی تو اهل شنیدن آن نباشی دیگر چه کاری از من ساخته است ؟ ( دُرِ مکنون = مروارید مستور و نهفته . مقتبس از آیه 22 سوره واقعه . « همچون مروارید مستور در صدف » . وقتی مروارید در صدف قرار گیرد و هیچ دستی به آن نرسد . گرانقدرتر و شفاف تر خواهد بود ) ]
ای زن ، راهزنی و ستیزه گری را رها کن و اگر ستیز و راهزنی را ترک نمی گویی . مرا ترک کن .
من که حتی از صلح هم بیزارم . جنگ من برای نیک و بد مفهومی ندارد . یعنی دل من از همه تعلقات دنیوی آزاد است . حتی به چیزهای خوب دنیا هم دلبستگی ندارم تا چه رسد به چیزهای بدِ آن .
اگر خاموش شدی و سکوت اختیار کردی . بسیار خوب و پسندیده است . ولی اگر چنین نکنی . آن کاری که خیالش را دارم می کنم و همین الان خانه و کاشانه را ترک می گویم . [ اعرابی در چند بیت فوق ، زن خود را تهدید به متارکه کرد ]
دکلمه در بیان آنکه جنبیدن هر کسی از آنجا که وی است
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…