شرح و تفسیر در بیان تفسیر بیت حکیم در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
در عهد عُمَر ، رامشگری چنگ نواز بود که آواز دلاویز او همانند دَمِ اسرافیل ، مُردگان را زندگی و نشاط می بخشید . او عُمری را بر این کار سپری کرد و رفته رفته برف پیری بر سر و رویش باریدن گرفت و کمرش از بارِ سنگین عُمر خمیده گشت و ابروانش بر روی چشمانش فرو خُفت . آواز دلپذیرش به ناخوشی گرایید و دیگر کسی طالب ساز و آواز او نبود . و او یکه و تنها در فقر و فاقه و ناتوانی غوطه ور شد تا آنکه پیوند امیدش از خلق ، گسست و دل به امید حق بست . تا اینکه شبی به گورستانی خاموش و فراموش در حومۀ مدینه رفت و با خود گفت : این بار باید برای خدا زخمه ها را بر رشته ساز به رفتار آورم و …
متن کامل حکایت پیر چنگی که در عهد عمر از بهر خدا چنگ زد در میان گورستان را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
این بخش جلیل در بیان تبدّل امثال و این عقیده صوفیان است که هرآنچه در این دنیا وجود دارد صورت کلی و اعلای آن در جهان غیب موجود است . « صورتی در زیر دارد آنچه در بالاستی » و این نظیر آن چیزی است که افلاطون در باره مُثُل گفته است .
ابر و آب و آسمان و آفتاب جهان غیب مانند ابر و آب و آسمان و آفتاب این جهان نیست بلکه از نوع دیگر است . [ مولانا و عرفا و برخی از حکما عقیده دارند که قلمرو جهان درون برتر و والاتر از جهان برون است و هرچه در عالم اسفل است . کاملترِ آن در جهان اعلی است و آنچه در عالم اسفل است دم به دم زوال می پذیرد و صورت جدید پدید می آید و بدینسان تجلیات حق تعالی پیوسته و دائمی است چنانکه در آیه 21 سوره حِجر می فرماید : « هیچ چیز نیست مگر آنکه گنجینه هستی آن نزد ماست ولی ما تنها به اندازه ای معین آن را فرو می فرستیم » ]
جهان غیب فقط برای خواصِ حق ، ظاهر و نمایان است و سایر مردو از این خلق جدید بی خبر و ناکامند . [ مراد از خلق جدید ( آفرینش نو ) تجلیات حق تعالی است که دمادم ظاهر می شود . منتهی فقط ارباب قلوب و اصحاب درون ، از این تجلیات باخبر هستند . مصراع دوم اشارت دارد به آیه 15 سوره ق که می فرماید . « مگر ما از آفرینش نخستین ، ناتوان ماندیم ؟ نه چنین است بلکه آنان در باره آفرینشی نو به شبهه اندرند » عرفا را عقیده بر این است که در تجلیات حق تعالی تکرار وجود ندارد . به اقتضای این قاعده ، حضرت سبحان نو به نو در عالم تجلی می کند و هیچ شأنی از شئون عالم ثابت و صامت نمی ماند . بلکه همه چیز در تحول و تغیُر است . از اینرو قاعده معروف عرفا و صوفیه به نام تبدّل امثال یا تجدّدِ امثال ( شرح بیت 1142 دفتر اوّل ) به آیه مصراع دوم همین بیت و نظایر آن استناد یافته است .
بارانها در جهان بر دو نوع است . یک نوع باران ، حیات بخش است و موجب رشد و نمو موجودات می شود و نوع دیگر ، بارانی است که موجودات را افسرده و پژمرده می سازد .
بارانهای بهاری ، سودمندی های شگفت انگیزی دارد . اما بارانهای پاییزی ، باغ را مانند تب ، می سوزاند . [ مراد از بارانهای بهاری ، فیوضات الهی و تجلیات لطیف ربانی است و مراد از بارانهای پاییزی ، تجلیات قهریۀ او . ( شرح کبیر انقروی ، ج 3 ، ص 809 ) ]
آن بارانی که در بهار می بارد . باغ و بوستان عالم را با ناز می پرورد و حیات زندگانی می بخشد و اما باران پاییزی آن باغها و بوستانها جهان را زرد و پژمرده می سازد .
همینطور که در باره باران ذکر شد . سرما و باد و آفتاب را نیز دارای همان تفاوت بدان و آنگاه مشکل را حل خواهی نمود . ( سَرِ رشته را یافتن = کنایه از حل مشکل )
همانطور که در این دنیا ، بارانها ، متنوع و گوناگون است . در عالم غیب نیز ، بارانها ، انواع دارد و از نظر سود و زیان مختلف است . ( رِیح = سود و غَبین = زیان )
این نَفَس و دَمی که اولیاءالله دارند از تاثیر آن بهار حاصل می شود . یعنی دَمِ حیات بخش اولیاءالله نتیجه وجود آن بهار معنوی است که پیشتر گفته آمد . بر اثر آن دَم ، در دل و جانِ طالب ، سبزه زار معرفت و حقیقت می روید . ( اَبدال = رجوع کنید به شرح بیت 264 همین دفتر )
همان طور که تاثیر بارانهای بهاری به درختان می رسد و آنها را زنده و با نشاط می گرداند . دَم و نَفَسِ پاک مردانِ خدا نیز درختِ وجودِ طالبِ حقیقت را حیات معنوی می بخشد .
اگر فرضاََ در مکانی درختی خشکیده و خوشیده باشد . عیب آن درخت را از بادِ جان افزا و حیات بخش تلقی مکن بلکه عیبِ خشک شدن آن از خودِ اوست . [ گاه سالکی نزدِ بزرگی راه یافته و مرشدی بر حق ، تعلیم می گیرد و اتفاقا ره به جایی نمی برد و نهالِ باطن و درونش شکفته نمی گردد . بلکه به دست باد خزانی ، نَفسِ او خوشیده و پژمرده می گردد و دیگر دَمِ بهاری حق را نمی پذیرد و نشاط و تازگی نمی گیرد . در اینوقت نباید آن راهنما را نکوهش کرد بلکه عیب از خودِ سالک است . ]
برای مثال ، باد کارِ خودش را انجام می دهد . یعنی بر همه گیاهان و درختان و حیوانات می وزد . همین طور نفحه ها و نسیم های جان بخش الهی ، دمادم بر قلب و درون مردم می وزد ولی تنها کسانی از این نسیم های معنوی ، بهره می برند که جان و روحشان هشیار و زنده باشد .
دکلمه در بیان تفسیر بیت حکیم
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…