رفتن بیمار نزدِ طبیب و تشخیص نوعی بیماری روانی | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر ششم ابیات 1293 تا 1320
نام حکایت : حکایت آن رنجور بَد حالی که طبیب در او امیدِ صحّت ندید
بخش : 1 از 11 ( رفتن بیمار نزدِ طبیب و تشخیص نوعی بیماری روانی )
بیماری نزد طبیبی رفت . طبیب نبضِ او را گرفت و به فراست دریافت که او دچار نوعی بیماری روانی شده است . پس بدو سفارش کرد که برای علاج خود هرگز امیالت را سرکوب مکن . بلکه هر چه دلت میل کرد فوراََ آن را انجام بده . بیمار همینکه از مطب بیرون آمد هوس کرد که به کنار جویباری رود و در آنجا قدم زند . در حال قدم زدن بود که دید شخصی بر لب جوی آب نشسته و دست و روی خود را می شوید . چون گردن او پهن و صاف بود . بیمار میل کرد …
متن کامل ” حکایت آن رنجور بَد حالی که طبیب در او امیدِ صحّت ندید “ را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
شخصی بیمار شد و نزد طبیبی رفت و به او گفت : ای خردمند نبضم را ببین . [ لَبیب = خردمند ]
تا از حرکت نبضم بر چگونگی حالِ من واقف شوی . زیرا رگِ دست به قلب اتّصال دارد .
از آنرو که قلب ، مستور است باید حالِ دل را از چیزی سراغ بگیری که به او متّصل است .
برای مثال ، ای درستکار هر چند باد پنهان است و به چشم دیده نشود . ولی می توانی وجود باد را در گرد و غُبار و حرکت برگ درختان مشاهده کنی .
حرکت برگِ درختان حالِ باد را وصف می کند و به تو نشان می دهد که باد از سمت راست می وزد یا از سمت چپ .
اگر تو نمی دانی که مستیِ دل در کجاست . چگونگی حالِ آن را از چشمان خُمار شخص سراغ بگیر . [ هر گاه خواستی احوالِ درونی کسی را دریابی به چشمانش دقّت کن که چشم آینۀ دل است و احوالِ درونی شخص در چشم او منعکس می شود . عشق الهی هر چند مستور است . ولی از احوال و اطوار عاشقان بِالله معلوم گردد . ]
از آنرو که تو از ذاتِ الهی بدوری . وصفِ ذاتِ او را از طریق انبیا و معجزات آنان درمی یابی . مولانا در بیت 673 دفتر اوّل می فرماید :
چون خدا اندر نیاید در عیان / نایبِ حق اند این پیغمبران
از مشایخ باصفا معجزه ها و کرامت هایِ پنهانی بر دلِ طالبِ حقیقت می خورد و او را منقلب می کند . ( خفی = پنهان / صفی = برگزیده ، ممتاز ، باصفا ) [ مراد از «معجزه» در اینجا معجزه پیامبران مرسل نیست بلکه مطلق خوارق عادات است . و مراد از «معجزه و کرامت» همّتِ باطنی پیر صفی است که نهانی بر دل مُرید اثر می نهد و او را در امر سلوک چالاک می کند . ]
زیرا در دلِ مشایخِ باصفا قیامت های بسیاری بالفعل وجود دارد . بطوریکه از کمترین آن قیامت های نقد و بالفعل ، همسایه مست شود . یعنی هر که با آنان حشر و نشر کند از عشق الهی مست و واله گردد . [ مراد از «قیامت» در اینجا رسیدن به عالی ترین مرتبۀ بقاست که بدان بقاء بِالله گویند .
منظور بیت : از اثرات روح کمال یافتۀ اولیاء ، طالبانِ حقیقت سرمست و مبتهج گردند .
پس آن کسی که با اولیای نیکبخت حشر و نشر کند . در واقع با حضرت حق همنشین شده است . ( رَخت بردن = منتقل شدن ، سفر کردن ) [ اشاره است بدین سخن : « هر که خواهد نشیند با خداوند . باید نشیند با صوفیان» ]
معجزه ای که روی جمادات اثر می نهد یا عصاست یا دریا و یا شکافتن ماه .
اگر آن معجزه بدون واسطه بر جان آدمی اثر نهد . آدمی را بطور نهانی به حضرت حق متّصل می کند .
منظور دو بیت فوق : معجزاتی که از انبیای عظام صادر می شد . ابتدا به جماداتی نظیر عصا یا دریا و یا ماه اصابت می کرد و مردم با دیدن آن فعل و انفعالی که در جمادات ایجاد می شد متحول و متأثر می شدند . و آن دسته که مغرض و بدخواه نبودند به حقانیّت دعوت انبیاء ایمان می آوردند . امّا وقتی که تصرف ولایی رسولان الهی بی واسطۀ جمادات به قلب آدمی تعلق گیرد تأثیر آن بیشتر و ناب تر و عمیق تر می شود . زیرا اوّلی با واسطۀ جماد بود و دومی بی واسطۀ جماد .
تأثیرات معجزه روی جمادات ، عاریتی است یعنی زودگذر است . و جویای روحِ نیک و مخفی بی غرضان است . ( متواریه = پنهان شونده ) [ معجزه پس از آنکه اثر خود را روی جماد نهاد مثلاََ عصا به اژدها تبدیل شد . شخص نیک دل و بی غرض با مشاهدۀ این پدیده شگفت زا به حقانیّت رسول الهی واقف می شود . لیکن اثر آن معجزه بر جماد نمی پاید و سریعاََ زوال می یابد در حالی که اثر آن معجزه روی به صورت ایمان و ایقان روی خلایق تا نفخ صور می رود . ]
تا دلِ آدمیان از آن جماد تأثیر پذیرد . زهی بر آن نان که خمیر نداشته باشد . [ حبّذا = خوشا ، زهی ]
خوشا به سفرۀ بی کاستیِ مسیحایی . خوشا به میوۀ مریمانه که باغی ندارد . [ میوۀ مریمی = مراد رزق معنوی است و نیز اشاره است به قسمتی از آیه 36 سورۀ آل عمران « … هر گاه زکریّا به محراب عبادت مریم درمی آمد به نزدش طعامی می دید . بدو می گفت این طعام از کجا به تو رسیده است ؟ مریم جواب می داد : از نزد خدا … » ]
منظور بیت : آنان که بی واسطه و تمهیدات مادی ایمان می آورند . ایمانشان ، ناب تر و محکم تر است .
از روح انسان کامل معجزاتی به ظهور می رسد و بر حاقِّ روح طالبان حقیقت می خورد و به آنان حیات می بخشد . [ مراد از «معجزات» در اینجا تصرف روحی و جذبۀ معنویِ هر ولیِّ مرشدی است که بر اثر آن طالبِ حقیقت به حیاتِ معنوی می رسد . ]
معجزه در مَثَل همچون دریاست و انسان ناقص مانند مرغ خاکی . یعنی جذباتِ روحی و تصرفات معنوی انسان کامل را آدمیان سطحی نگر برنمی تابند چنانکه مرغ زمینی نمی تواند در دریا شنا کند . لیکن مرغ آبی ، یعنی عارفان بِالله در دریای معجزات و کرامات انسان کامل از هلاک شدن در امان اند .
معجزه جانِ هر آدم ناآشنا به اسرار الهی را از پا درمی آورد ولی به جانِ هر آدم آشنا به اسرار الهی قدرت می بخشد .
اگر چنین سعادتی در درون خویش احساس نمی کنی . هر لحظه از آثارِ ظاهری بر وجودِ مؤثرِ نهانی استدلال کن .
زیرا آثار خارجی برای حواسِ ظاهری انسان قابل احساس است . و همۀ آثارِ خارجی از مؤثر باطنی خبر می دهد . ( مَشاعر = حواسِ پنجگانه / مُخبِر = خبر دهنده ) [ مولانا در ابیات پیشین به نحوه شناخت اشاره می کند و می گوید : یکی شناختِ بی واسطه آثار و پدیده های خارجی که خاص صاحبدلان است . و دیگر شناخت از طریق وسائط و آثار خارجی . و عامۀ مردم از طریق آثار و علایم خارجی از قبیل رویت معجزه و کرامت انبیاء و اولیاء و اعمال و رفتار و اخلاق حسنۀ آنان به حقیقت متعالی روح ایشان پی می برند . ]
برای مثال ، خاصیّت هر دارویی پنهان است . یعنی مثلاََ از دیدن رنگِ قرص نمی توان گفت آن قرص چه خاصیّتی دارد . پس وقتی به خاصیّت آن وقوف می یابی که تأثیر آن را رویت کرده باشی . مانند جادو و شگردِ جادوگری . [ جادوگر تا وقتی جادو بکار نبسته باشد . نمی توانی فن جادوگری را در او ببینی . پس وقتی دست بکار سحر و ساحری شد آنگاه این فن را در او شناسایی می کنی . ]
هر گاه به اعمال و آثار خارجی اینان بنگری . اگر چه پنهان باشد می توانی خاصیت آن را آشکار سازی .
نیرویی که در درون آن پنهان است چون به عمل درآید ظاهر گردد . [ مُضمَر = پوشیده ، پنهان شده ]
وقتی که این حقایقِ مکنون توسّطِ آثارشان بر تو آشکار شده است . چگونه خداوند بوسیلۀ آثارش بر تو ظاهر نشده است ؟
مگر نه اینست که با تحقیق دراسباب و آثار جهان که به منزلۀ مغز و پوست اند در خواهی یافت که همۀ آنها بر وجود حضرت حق دلالت دارند ؟
تو که هر چیز را به خاطر آثار و خاصیّتش دوست داری پس چرا از خداوندی که آثار را پدید آورده است بی خبری ؟ یعنی به فرع چسبیده ای و اصل را فراموش کرده ای . پس ، از اثر به مؤثر منتقل شو .
تو که بر مبنای خیالاتی چند با مردم طرح دوستی می ریزی . پس چرا شاهِ خاور و باختر را دوست نمی گیری ؟ [ تو که به خاطر آثار و خواصِ مردمان با آنان رابطه حسنۀ داری . چرا با خداوند که حاکمِ کُلِّ عالَم هستی است و همۀ آثا و خواص از او به ظهور رسیده ارتباط برقرار نمی کنی ؟ ]
ای بزرگمرد ، اینگونه سخنان نغز و دقایق پُر مغز پایان پذیر نیست . خدا کند حرصِ ما بدینگونه سخنان پایانی نداشته باشد . [ جرص بر علم و کمال ، حرصی محمود است . چنانکه حرص بر مال و جاه حرصی مذموم بشمار رود . ]
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…