در معنی حدیث لَولاکَ لَما خَلَقتُ الاَفلاک | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر پنجم ابیات 2734 تا 2748
نام حکایت : حکایت شیخ محمد سررزی غزنوی که هفت سال روزه داشت
بخش : 3 از 19 ( در معنی حدیث لَولاکَ لَما خَلَقتُ الاَفلاک )
در شهر غزنین شیخ زاهدی مقیم بود با نام محمّد و لقب سَررَزی . وی هفت سال متوالی روزه داشت و هر روز با برگ های درخت رز افطار می کرد . او در این دورانِ پُر ریاضت ، عجایب شگرفی از حضرت حق دید . ولی بدین امر قانع نبود و دوست داشت که جمالِ الهی را شهود کند . او در اثنای ریاضاتِ خود از بقای مادّی خویش ملول و دل سیر شد . پس بر ستیغِ کوهی رفت و گفت : خداوندا ، یا جمالِ بی مثالت را بر من بنما . یا خود را از بالای این کوه به زمین خواهم افکند . از حضرت حق بدو الهام شد که هنوز هنگامِ دیدارِ من نرسیده است . و اگر خود را به زمین افکنی نخواهی مُرد . شیخ از فرطِ عشق و …
متن کامل ” حکایت شیخ محمد سررزی غزنوی که هفت سال روزه داشت “ را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
چنین شیخ محترم و کاملی به گدایی مبدّل شد که محلّه به محلّه پرسه می زد . عشق بی باک می آید . پس بترسید از آن . ( لااُبالی = بی باک ، بی پروا / اِتَّقُوا = بترسید ، تقوا پیشه کنید ] ) [ عشق ذاتاََ بَلاخیز است و با کسی هم شوخی ندارد . عشق با محافظه کاری ها و عافیت طلبی های کاسبکارانه سازگاری ندارد . اگر طالب میدان عشقی باید قیدِ هست و نیست را بزنی و در اندیشه نام و ننگ نباشی و اگر مردِ عشق نیستی بیهوده خود را به دردسر نینداز . زیرا عشق سرکش و خونین است . به هر جا قدم نهد بی محابا زیر و رو می کند . چنانکه شیخ عطار می فرماید :
بعد از آن وادیِّ عشق آمد پدید / غرقِ آتش شد کسی کآنجا رسید ]
عشق دریا را مانندِ دیگ ، می جوشاند . و عشق کوه را مانندِ ریگ ، می ساید . [ جوشد = جوشاند ]
عشق در آسمان صد شکاف ایجاد می کند . عشق ، زمین را به شدّت می لرزاند . ( گِزاف = بسیار ، بی حد ) [ مولانا می گوید : عشق در جمیع کائنات است . عشق در همه چیز ساری و جاری است و در هر چیز به نوعی تصرّف می کند . ]
عشق خداوند سبحان با محمّد (ص) قرین و همراه بود و به خاطر این عشق بود که خدا به او فرمود : اگر تو نبودی . [ عشق پاک = یعنی عشقی که از هوای نفسانی و علائم بشری پاک است و یا عشق خداوندی که از جمیع نواقص پاک و منزّه است / لَولاک = اگر نبودی ، اشاره است به حدیثِ معروفی که در کتب صوفیه فراوان آمده است . « اگر ای پیامبر (ص) تو نمی بودی جهان را نمی آفریدم » صوفیه این حدیث را قدسی دانسته و از آن بسیار استفاده کرده اند . ]
چون او (پیامبر) تنها کسی بود که به نهایتِ مرتبۀ عشقِ الهی رسیده بود . پس خداوند او را در میان پیامبران به این خطاب مخصوص کرد . [ مولانا در دفتر اوّل فرمود :
نامِ احمد نامِ جمله انبیاست / چون که صد آمد نود هم پیش ماست ]
اگر به خاطر عشقِ پاک نبود . کی ممکن بود که افلاک را پدید آورم ؟
من از آنرو آسمان را برافراشتم تا بلندی مقامِ عشق را دریابی . یعنی ای محمّد ، این جهان به خاطرِ وجودِ تو که مظهر عشق الهی هستی خلق شده است . [ سَنیّ = بلند مرتبه ، رفیع ]
آسمان سودمندی های دیگری نیز دارد . یعنی خلقتِ آسمان بجز نشان دادن بلندیِ مقام عشق ، فواید دیگری نیز دارد . مقام رفیع عشق مانند تخم مرغ ، تابع است و فوایدِ دیگر مانند جوجه . یعنی همانطور که جوجه از تخم متولد می شود . فواید مختلف دیگر نیز از عشق پدید می آید . یعنی عشق اصل و منشأ جمیع موجودات است . ( بیضه = تخم مرغ / فَرج = جوجه ) [ این معنی در صورتی است که مرجع ضمیر «آن» را «عُلّوِ عشق» در بیت قبل و مرجع ضمیر «این» را «منفعت های دگر» در این بیت فرض کنیم . ]
من خاک را از آنرو کاملاََ خوار آفریدم که تو به خواریِ عشّاق پی ببری . یعنی بدانی که عشّاق ، خود را در راهِ معشوق خوار و خاکسار می کنند .
ما به خاک (زمین) از آنرو سبزی و تازگی بخشیدیم تا بدانی که فقیر چگونه از عشق متحوّل می شود . [ سبزی و طراوتی که حضرت حق به خاک عنایت فرموده برای هوشمندان عبرت آموز است . یعنی همانطور که از خاکِ تیره ، سبزه و گُل و ریحان می روید . از جسمِ خاکی آدمی نیز احوال متعالی و اوصافِ کمال و اخلاقِ پسندیده پدید می آید . ]
این کوههای پابرجا ، حال عاشقان را در ثبات و پایداری برای تو بازگو می کنند . ( جِبالِ راسیات = کوههای پابرجا و استوار ، این کلمه یک بار در قرآن در سورۀ سبا ، آیه 13 آمده است / ثَبات = پایداری ] [ کوههای شامخ و استوار نیز برای هوشمندان این نکته را بیان می کنند که عشّاق در عین خاکساری در راه معشوق مانند کوه ، ثابت و باصلابت اند . ]
ای پسر معنوی ، اگر چه آن استواری ، یعنی استواریِ عشّاق جنبۀ معنوی دارد . و استواری کوه جنبۀ ظاهری ، اما این تشبیه برای آن است که مطلب به فهمِ تو نزدیکتر شود .
برای مثال ، غم و غصه را به خار تشبیه می کنند . هر چند غم و غصه از جنس خار نیست ولی برای تفهیم مطلب چنین تشبیهی را به عمل می آورند .
مثال دیگر ، دلِ سفت و سخت را نیز سنگ می گویند . قهراََ سنگ و دل با هم تناسبی ندارند . ولی آنرا بر سبیلِ مثال ذکر می کنند . ( قاسی =سفت و سخت ) [ در آیه 74 سورۀ بقره ، دل های سخت به سنگ و سخت تر از آن تشبیه شده است . ]
هیچگاه عین موضوع تشبیه به ذهن نمی آید . و نباید فقط به این بهانه که انطباق در تشبیه کامل نمی آید اصلِ تشبیه را رد کنی . بلکه عیب و نقص را از ذهنِ قاصر خود بدان و اصل تشبیه را مردود مدان .
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…