جواب گفتن و تشر زدن مرید به آن زن از بیهوده گفتن | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر ششم ابیات 2068 تا 2114
نام حکایت : حکایت رفتن درویشی از مریدان شیخ حسن خرقانی به خرقان
بخش : 3 از 7 ( جواب گفتن و تشر زدن مرید به آن زن از بیهوده گفتن )
درویشی از مریدان شیخ حسن خرقانی از ولایت طالقان به قصد زیارت شیخ عازم خَرَقان شد . او پس از پشت سر نهادن کوهها و صحاری به خرقان رسید و یک راست سراغِ شیخ خود را گرفت . وقتی به درِ منزلِ شیخ رسید . دَق الباب کرد و همسر شیخ بیرون آمد و چون دانست او برای دیدار با شیخ آمده سیلاب طعن و قدح را متوجۀ شویِ خود (شیخ) کرد و آن مرید را به بادِ سُخره گرفت . زن از بس در تشنیع شیخ به افراط رفت که مرید با همۀ صبر و حزمی که داشت خشمین شد و با نهیبی او را تهدید کرد که اگر به خاندانِ پیرم (شیخ) وابسته نبودی چنین و چنانت می کردم . و از آنجا دور شد و سراغ شیخ را از اهالی محل گرفت . بدو گفتند شیخ به فلان بیشه رفته است تا هیزم جمع کند . مرید فوراََ بدان سوی شتافت امّا بین راه با خود می اندیشید که چرا شیخ با چنین زنی سر می کند ؟ …
متن کامل ” حکایت رفتن درویشی از مریدان شیخ حسن خرقانی به خرقان “ را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
جوان ، یعنی آن درویشی که مرید شیخ ابوالحسن بود بر سر آن زن فریاد برآورد و گفت : دیگر کافی است . معلوم نیست در روز روشن داروغۀ شبگرد از کجا پیدا شده است ؟ یعنی هنگام روز نیازی به شبگرد نیست . او باید شب هنگام بیاید و از خانه ها و مغازه ها مواظبت کند نه وسط روز . ( عَسَس = شبگرد ) [ همانطور که پیدا شدن شبگرد در میان روز کاری بیهوده است هر گونه تلاشِ تو برای متزلزل کردن ایمانِ اهل عرفان که دلشان به نور حق روشن است کاری بیهوده است . ]
نور باطنی رِجالِ الهی ، خاور و باختر را فرا گرفته است . و حتّی آسمان و آسمانیان از شگفتی و حیرت در مقابل آنان به سجده درآمده اند .
شمسِ حقیقت از بُرجِ بهارِ معنوی طالع شد . و خورشیدِ آسمان از فرطِ شرمساری روی در نقاب اَبر درکشید و پنهان گشت . [ حَمَل = به معنی بره و گوسفند و نام یکی از صورت های فلکی است در منطقة البروج . نخستین روزِ حَمَل با اول فرودین، منطبق است . در اشعار فارسی ، این بُرج نشان دهندۀ تغییر فصل و وصفِ آسمان و بهار است . ( فرهنگ اصطلاحات نجومی ، ص 210 ) ]
منظور بیت : وقتی که نور باطن مُرشد کامل که به منزلۀ آفتاب حضرت حق است از برج هدایت و ولایت بر عالمیان بتابد . خورشیدِ طبیعی از فرطِ نورِ او شرمسار و مختفی می شود .
یاوه سرایی های شیطانی همچون تو چگونه ممکن است مرا از خاک آستان حضرت شیخ ابوالحسن براند .
من مانند ابر به وسیلۀ باد به اینجا نیامده ام تا به سبب گرد و غباری از این درگاه بازگردم . [ من به وسیلۀ بادهای نفسانی به آستان آن شیخ عارف نیامده ام که با کمترین درشتی و خشونتی واپس روم . [ جَناب = آستانه ، درگاه ]
اگر گوساله با نورِحقیقت منوّر شود . قبله گاه کریمان گردد . و اگر قبله فاقدِ نور حقیقت باشد . مایۀ کُفر و بت پرستی است . ( عِجل = گوساله ، در اینجا کنایه از بت است و اشاره به واقعه گوساله پرستی بنی اسرائیل = شرح بیت 3331 دفتر چهارم )
مباح دانستن برخی از کارها اگر از روی هوای نَفس باشد . عین گمراهی است و اگر به دستور و اذنِ الهی باشد . عین کمال است . [ عارف حقیقی کسی است که محرّمات الهی را حلال نکند . بلکه حرام خدا را حرام داند و حلالش را حلال . حکیم سبزواری می فرماید : هر مباحی را انجام دهی از آن جهت که خداوند اِذن فرموده کمال است ( شرح اسرار ، ص 454 )
آن نور بیکران به هر طرف که بتابد . کُفر به ایمان مبدّل شود و شیطان مطیع و مِنقاد حق . [ منظور بیت : به هر طرف که نور وحدانیّت بتابد کُفر باقی نمی ماند و ظلمت کفر بکلّی بر طرف می شود . حتّی نَفسِ امّاره با پرتو توحید ، تسلیم سالک می شود . ]
شیخ حقیقی ، مظهر عزّتِ الهی و محبوب درگاه حضرت حق است . و از جمیع فرشتگان مقرّب گوی سبقت در ربوده است . یعنی مقام او حتّی از فرشتگان مقرّب نیز برتر و بالاتر است .
سجده آوردن فرشتگان بر حضرت آدم (ع) دلیل بر برتری آدم است . زیرا پوست ، پیوسته باید بر مغز سجده آورد . یعنی اصالت با حقیقت است نه با مجاز .
ای پیرزن ، اگر شمع حقیقت را فُوت کنی . بدان ای دارندۀ دهانِ ناپاک ، هم خودت می سوزی و هم سَرَت می سوزد .
برای مثال ، مگر امکان دارد که دریا از دهان سگ نجس شود ؟ مگر ممکن است که خورشید با فُوت کردن خاموش گردد ؟ [ مُنطَمِس = محو شده ، خاموش ]
اگر تو بر ظاهر هم حکم کنی . بگو ببینم که کدامین نور از این نور ، آشکارتر آمده است ؟ یعنی حتّی ظاهر شیخ ابوالحسن نیز نورانی است . هم اعمال و کردارش سالم است و هم افعال و سِگالش .
جمیع ظواهر در برابر این ظهور الهی در نهایتِ نقص و نارسایی است .
هر کس شمع خدا را پُف کند . مگر ممکن است شمع خدا خاموش شود ؟ بلکه دهانِ پُف کننده خواهد سوخت . ( پُفو = پُف )
[ چراغی را که ایزد برفروزد / هر آنکس پُف کند ریشش بسوزد ]
خفاشانی نظیر تو بسیار خواب می بینند که این جهان از آفتابِ عالمتاب محروم مانده است . یعنی ظاهربینان آرزو می دارند که خورشید هدایت و ولایتِ مشایخ فرو خُسبد .
امواج خروشان دریاهای روح صد برابر طوفان نوح (ع) قدرت دارد . یعنی قهر و سِطوتِ انسانِ کامل در وصف نگنجد .
امّا در چشمِ کنعان (فرزند نوح) مویی رویید . یعنی جهل و هوی چشم بصیرت او را کور کرد و در نتیجه نوح و کشتی او را رها کرد و به کوه پناه برد . [ موی در چشم رُستن = روییدن مو در پلک چشم است که از بیرون به درون چشم رشد می کند و چشم را می آزارد و در قدیم یکی از بیماریهای چشمی بوده است امّا در اینجا کنایه از حجاب هواهای نفسانی بر چشم باطنی است . / اشاره است به آیه 43 سورۀ هود « پسرش گفت : پناه می گیرم به کوه که نگه داردم از آب . نوح گفت : امروز از کیفرِ الهی نگاه دارنده ای نیست . مگر خداوندِ مهربان ، موج همی آمد و میان آن دو حایل شد و او ( کنعان ) از جملۀ غرق شدگان گشت » ]
در آن لحظه بود که نیمه موجی برخاست و کوه و کنعان را به ژرفای خواری اندر ساخت . [ اِمتهان = بی ارزش کردن ، خوار کردن ، در اینجا خواری و ذلّت ]
مثال دیگر ، ماه ، نور افشانی می کند و سگ عوعو راه می اندازد . سگ چگونه ممکن است که از نور ماه بهره مند شود ؟ و یا سگ چگونه از نور ماه می چَرَد ؟ [ مَرتَع = چراگاه ، چریدن ]
راهیانِ شب و کسانی که در پرتو نور ماه سفر می کنند . چگونه ممکن است به خاطر عوعوی سگان از حرکت باز ایستند ؟
جزء ، مانند تیر به سویِ کُل می دَوَد . او چگونه ممکن است که به خاطر یاوه سرایی هر پیرِ گَنده ای از حرکت باز ماند ؟ یعنی سالکان و مریدان که به منزلۀ جزء اند در پی کاملان که به منزلۀ کُلّ اند با سرعت حرکت می کنند و اعتنایی به آنان نمی دارند که ژاژ می خایند و یاوه می سرایند .
عارفِ بِالله ، جان شریعت و جان تقوی است . معرفت ، نتیجۀ پارسایی های پیشین است . یعنی شناخت حقیقی و معرفت باطنیِ سالک محصول زهد و تقوایی است که قبلاََ داشته است . ( سالِف = پیشین ، گذشته ، ماضی ) [ هیچ شخصی به محض رسیدن به سن تکلیف ، به معرفت حقیقی دست نیازد بلکه باید قدمِ صِدق در راهِ سلوک گذارد و سالیانِ سال از شهوات و نفسانیّات بپرهیزد تا شعلۀ معرفت در دلش زبانه کشد . ]
زهد در مَثَل مانند دانه ای است که در زمین کاشته می شود و معرفت ، به منزلۀ روییدن و جوانه زدن آن دانه است . یعنی معرفت محصول زهد و پارسایی است .
پس مجاهده و ایمان به منزلۀ جسم است و روحِ این کاشتن ، روییدن و درویدن است . یعنی مجاهده و ایمان اگر صوری و قشری باشد محصول معرفت به بار نمی آورد . بلکه قالبی بی قلب و کالبدی بی جان است . وقتی علم و عرفان پدید آمد نشان می دهد که آن ایمان و مجاهده بنیادی بوده است . [ حِصاد = درویدنِ محصولِ زراعت ، درو کردن ]
امرِ به معروف هم اوست . خودِ معروف نیز هموست . آشکار کنندۀ رموز و اسرار نیز اوست و اسرارِ آشکار شده نیز هموست . یعنی انسان کامل حاوی همۀ حقایق است و محیط بر جمیعِ اسرار .
انسان کامل (شیخ ابوالحسن خرقانی) شاه امروز و فردای ماست . یعنی او پیشوای دنیا و آخرت سالکانِ الی الله است . زیرا که پوست ، پیوسته خادم و غلامِ مغز است .
وقتی که شیخ ، یعنی منصور حلّاج اَنَالحق گفت . سخن خود را پیش بُرد . یعنی تا آخر بر سرِ حرفِ خود ایستاد و در این راه به مرتبۀ والای شهادت رسید . و با این ایستادگی گِلوی همۀ کوردلان را فشرد . یعنی کوردلان قشری مذهب را شرمین و شکسته حال کرد .
ای مُنکرِ حقیقت هر گاه اِنانیّت بنده ای محو شود . فکر کن که چه چیزی باقی می ماند ؟ مسلماََ در این مرتبه ، وجودِ مجازی محو می شود و فقط وجودِ حقیقی که همانا حضرت حق است باقی می ماند . [ جَحود = بسیار انکار کننده ]
اگر تو چشم بصیرت داری آن را باز کن و ببین که بعد از لا دیگر چه چیزی باقی می ماند ؟ مسلماََ وقتی که حقیقت لااِلهَ در وجود بنده ای تابد . وجود مجازی او محو گردد و به مقام فنا رسد و دیگر بعد از لا هیچ موجودی نماند مگر اَلله .
بریده باد آن لب و گلو و دهانی که به سویِ ماه یا آسمان تُف کند . یعنی همانطور که هر کس به طرف آسمان تُف کند آن تُف به صورت خودِ او می نشیند . هر کس به ذَمّ و ایذای اهل الله پردازد در واقع تیشه به ریشۀ خود زده است .
تُف به سوی آسمان راهی ندارد . بلکه حتماََ آن تُف به سوی صاحبش بازگردد .
تا به روز رستاخیز از جانب حضرت پروردگار بر چنین کسی تُف می بارد . چنانکه لعنتِ تَبَّت ( = نابود باد ، زیانکار باد ، بُریده باد ) بر روح پلید ابولهب تا قیامت می بارد . [ در آیه 1 سورۀ تَبّت آمده است : تَبَّت یَدا اَبی لَهَبِِ و تَب ( = نابود باد دو دست ابی لهب و نابود شد ) ]
طبل و پرچم از آنِ پادشاه است . یعنی حشمت و شوکت معنوی متعلّق به اهل الله است . و آن کسی که ولیِّ خدا را شکمباره می نامد سگی بیش نیست .
همۀ آسمان ها بندۀ ماهِ رُخسار او هستند . یعنی حقیقت انسان کامل از جمیع افلاک و کائنات برتر آمده است . خاور و باختر زمین ، روزی خوار اویند . یعنی همۀ خلایق از طریق انسان کامل به فیوضات ربّانی دست می یازند .
زیرا بر فرمان همایونی او لَولاک نوشته شده است . پس جمیع خلایق نیازمند نعمت بخشی و روزی دهیِّ او هستند . [ لَولاک = شرح بیت 974 دفتر دوم / تَوقیع = امضا کردن نامه و فرمان ، فرمان و دستخط / توزیع = پخش کردن ، پراکندن چیزی در میان مردم ، در اینجا رزق و روزی ]
منظور بیت : عظمت انسان کامل بدان درجه است که حق تعالی افلاک و کائنات را محض وجود او خلق کرده است . حقیقت محمّدی و سِرِّ احمدی تا قیام قیامت باقی است و در هر عصری کسی یا کسانی مظهر آن حقیقت اند .
اگر او نمی بود . یعنی اگر انسان کامل به ظهور نمی آمد . فلک ، چَرخِش و تابش نمی یافت و مکان فرشتگان نمی شد .
اگر انسان کامل نبود . دریاها هیبت و شکوه نمی یافتند و ماهی و مرواریدهای گرانقدر در آن یافته نمی آمد . [ دُرِّ شاهوار = مروارید گرانبها ، مرواریدی که در خورِ شاهان است .
اگر انسان کامل نمی بود . زمین در درون خود گنجینه و در بیرون خود گُل و یاسمن نمی یافت . [ یاسمین = گُلی است خوشبو به رنگ زرو یا کبود و یا سفید ]
حتّی روزی ها هم روزی خوارِ انسان کامل هستند . و میوه ها هم با تمام شادابی سخت تشنۀ باران افاضات انسان کامل اند .
بهوش باش که در این امر چنین کاری گِرهی معکوس است . و آن گِره معکوس اینست که به صدقه دهندۀ خود ، صدقه بده . ( گِرِه معکوس = معادل تعبیر نعل وارونه زدن ( شرح بیت 2481 دفتر اوّل ) . صدقه دهندۀ حقیقی و تقاضا کنندۀ اصلی حضرت حق است و اولیاء الله واسطۀ فیض اند . یعنی فیوضات را از حق می گیرند و به خلق می دهند . پس اینکه خداوند یا ولیِّ او از خلق تقاضای صدقه می کند نوعی نعل وارونه زدن است و غرض اینست که مردم به ارتقای روحی و تکامل معنوی برسند . ]
طلا و جامۀ حریر جملگی به فقیر الی الله تعلّق دارد . ای فقیر بهوش باش و به شخص بی نیاز زکات بده . [ مراد از فقیر در اینجا اولیاء الله است . ]
منظور بیت : هر آنچه از رزقِ مادّی و معنوی است . خداوند از سوی اولیاء الله به مردم می بخشد . پس فقیران الی الله در واقع غنی و بی نیازند . لیکن برای آنکه مردم را به تعالی و تکامل معنوی درآورند گاه چیزی از آنان طلب می کنند . امّا آن چیز را صرفِ خود نمی کنند بلکه به مستمندان می دهند .
مرید شیخ حسن به همسر او می گوید : همانطور که زنی کافر به همسری نوح (ع) درآمده بود . زن ننگینی همچون تو نیز همسر عارفی شده که روحش مقبول درگاه الهی است . [ در آیه 10 سورۀ تحریم آمده است : « خداوند برای کسانی که کافر شده اند مَثَلی آورده است و آن همسر نوح و همسر لوط است که در عقدِ نکاح دو تن از بندگان صالح ما بودند و با آن دو خیانت ورزیدند . و آن دو (با وجود دارا بودن مقام نبوّت) نتوانستند همسران خود را از قهر الهی برهانند و (به آن دو زن) گفته آمد که همراه دوزخیان به دوزخ اندر شوید . » ]
اگر تو با خانۀ شیخ ابوالحسن نسبت نداشتی همین الآن شرحه شرحه ات می کردم .
و آن نوح زمان را از دست تو می رهاندم تا در قصاص شدن در راه مراد و پیرم به شرف شهادت نایل شوم .
لیکن در خانۀ پادشاه روزگار ، یعنی شیخ ابوالحسن خرقانی چنین گُستاخی و جسارتی از من برنمی آید . [ زَمَن = زمان ، روزگار ]
ای زن برو شُکر کن که سگِ این درگاهی . واِلّا آنچه لازم است با تو رفتار می کردم . یعنی جواب گُستاخی ات را به اَشدِّ وجه می دادم .
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…