جواب طعنه زننده در مثنوی از قصور فهم خود | شرح و تفسیر
جواب طعنه زننده در مثنوی از قصور فهم خود | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر سوم ابیات 4282 تا 4291
نام حکایت : صفت آن مسجد که مهمان کش بود و آن عاشق مرگ جوی
بخش : 13 از 18 ( جواب طعنه زننده در مثنوی از قصور فهم خود )
در اطرافِ شهر ری مسجدی بود که ساکنان خود را می کشت . هر کس شب بدان مسجد درمی آمد همان شب از ترس در جا می مُرد و نقش بر زمین می شد . هیچکس از اهالی آن شهر جرأت نداشت مخصوصاََ در شب قدم بدان مسجدِ اسرارآمیز بگذارد . اندک اندک این مسجد آوازه ای در شهرهای مجاور به هم رسانید و مردم حومه و اطراف نیز از این مسجد بیمناک شده بودند . تا اینکه شبی از شب ها غریبی از راه می رسد و یکسر سراغِ آن مسجد را می گیرد . مردم از این کارِ عجیبِ او حیرت می کنند و …
متن کامل « حکایت صفت آن مسجد که مهمان کش بود و آن عاشق مرگ جوی » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
ای سگ سیرتی که به مثنوی شریف ، طعنه می زنی و به سوی آن پارس می کنی . تو طعنه زدن به قرآن کریم را راهی برای خلاصی خود می سازی . ( بُرون شو = گریزگاه ، محلِ نجات ، جای خلاصی ، اکبرآبادی در مورد مصراع دوم می گوید : طعنِ مثنوی را از زبان بیرون می آوری . ] [ منظور بیت : ای طعنه زنندۀ مهاجم آیا خیال می کنی که با طعنه زدن به مثنوی شریف که در واقع قرآنِ فارسی است می توانی به نجات برسی . ]
این شیر آن شیری نیست که از دستِ او جانِ سالم بدر بَری . و یا از پنجۀ قهرِ او ایمانُ سالمی از آنِ خود کنی . [ یعنی تو که به قرآنِ فارسی یعنی مثنوی شریف ، طعنه و تَسخُر وارد می آوری چگونه می توانی روحی پاک و ایمانی خالص داشته باشی ؟ ]
قرآن تا روزِ رستاخیز با زبانِ پُرمعنا ندا سر می ئهد که : ای کسانی که قربانی جهل و نادانی خود شده اید .
شما بی خبران ، مرا افسانه می پنداشتید و پیوسته بَذرِ طعنه و سنیز با حق را در پهمۀ قلب و روح خود می کاشتید .
شما خود دیدید که امثالِ شما که به قرآن کریم طعنه زدند. با این کار ، خود را تباه کردند و به افسانه مبدّل شدند . [ شما نیز مانندِ حق ستیزان و طعنه زنندگانِ پیشین ، همان فرجامِ شُوم را خواهید داشت . یعنی هلاک می شوید و چیزی از شما باقی نمی ماند مگر افسانه ای حقیر . همینطور طاعنانِ به مثنوی شریف نیز بقایی حقیقی ندارند هر چند که چند روزی مانندِ حُباب و خَس و خاشاک بر روی آب بمانند . ]
در اینجا مولانا از زبانِ مبارکِ قرآنِ کریم به طاعنانِ لایَفهَم می گوید : من کلام حق هستم و قایم به ذاتِ او . و غذای معنوی حضرت حق ام و گوهری پاک و زبده ام . ( زکات = نخبه ، برگزیده ، طهارت ، پاکیزگی ) [ در اینجا مولانا ظاهراََ بر مَشربِ اشاعره رفته است . در باب کلام خداوند ، همۀ فرقه های مسلمان ، اجماعِ کامل دارند . یعنی همۀ آنها برای خدا ، صفتِ تکلّم قایل اند . امّا در چگونگی کلامِ او اختلافِ عمیقی وجود دارد . اشاعره کلام را صفتِ ذاتی حضرت حق می دانند و آن را قدیم و ازلی می شمرند و بر این قاعده ، قرآنِ کریم را نیز قدیم و ازلی می دانند و معتقدند که ترکیبِ حروف الفاظِ قرآن به همین شکل ثابت و لایَتَغیّر مانده است . حتی برخی از پیروانشان ، جلد و غلافِ قرآن را نیز قدیم و ازلی محسوب می داشتند . امّا شیعه و معتزله کلام را جزو صفاتِ فعلیّه می دانند و بر این اساس ، قرآنِ کریم را مخلوق و مُحدَث می شمرند . چرا که حقیقتِ کلام در نزدِ ایشان عبارت است از آشکار کردن نهانی های درون ، و لذا خداوند کلامِ خود را از طریقِ خلق و انشاء اصوات و الفاظ و یا خلقِ موجودات ایراد می کند . ]
من همانندِ نورِ خورشیدم که بر شما تابیداه ام . امّا در عینِ حال از ذاتِ خورشید نیز جدا نیستم . [ مولانا در بابِ حدوث و قِدَم قرآن راهی میانه و ابتکاری در پیش گرفته است . او می گوید : کلامِ الهی دو جنبه است . یکی جنبۀ قیان به ذاتِ قدیم خدا و دیگر جنبۀ صدور و تعلق آن به مخلوقِ حادث . نظیر شعاعِ خورشید که از یک سو به مبدأ نور و از یک سو به مقصدِ نور مربوط می شود . از جنبۀ اوّلش ثابت و از جنبۀ دومش متجدد و متغیّر است . ]
اینک چشمۀ آبِ حیات ، من هستم تا عاشقانِ حقیقت را از مرگِ حقیقی نجات دهم . [ یَنبوع = چشمۀ آب ، جمع آن یَنابیع ]
ای طاعنان به مثنوی شریف ، اگر از صفتِ حرص و آز و حسدِ شما بویِ مُتُعفّنِ عِناد و ستیزه گری بر نمی خواست . حق تعالی بر گورِ جسدتان ، جرعا ای از این آبِ حیاتِ معنوی می ریخت .
ظاهراََ از مولانا خواسته اند به خاطر ایمن شدن از طعن و قدح بدخواهان ، نظمِ مثنوی شریف را متوقف کنی . مولانا می فرماید : نخیر به هیچ وجه دست از انجامِ این رسالتِ معنوی و وظیفۀ خدایی برنمی دارم . بلکه سخن و اندرز آن حکیم ( حکیم سنایی ) را به گوش می گیرم و به خاطرِ شنیدن خُرده گیری هایِ بیمار گونه طاعنان ، دل از آن برنخواهم تافت . ]
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…
View Comments
عالی