جمع میان نفی و اثبات یک چیز از روی نسبت | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر سوم ابیات 3658 تا 3668
نام حکایت : وفات یافتن بلال رضی الله عنه با شادی
بخش : 9 از 10 ( جمع میان نفی و اثبات یک چیز از روی نسبت )
بلالِ حبشی هنگامی که بر اثرِ ضعفِ مزاج مانند هلالِ ماه ، لاغر و نزار شده بود . در آستانۀ مرگ قرار گرفت . همسرش از دیدن این منظرۀ غم انگیز گریست و گفت : واویلا که مرگت فرا رسیده . بلال گفت : غم مدار که اینک وقتِ شادمانی است نه اندوه . چرا که من در این سرای سپنج در غرقابه رنج و بلا غوطه ور بودم و حالا وقتِ آن رسیده که قفسِ مِحنت و ابتلا بشکند و …
متن کامل « حکایت وفات یافتن بلال رضی الله عنه با شادی » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
یک چیز را می توان هم نفی کرد و هم اثبات کرد ، زیرا وقتی که یک چیز ، جهاتِ مختلف داشته باشد ، نسبت ها نیز مختلف می شود .
مولانا در اینجا رشتۀ کلام را باز می گرداند به بیت 3641 به بعد در دفتر سوم ( همین دفتر ) ، مولانا در این بخش شریف ، به این مسئله می پردازد که اعتباراتِ مختلف عقلی و ملحوظ داشتن نسبت های ذهنی می تواند نفی و اثبات و یا سلب و ایجاب را در یک موضوع جمع کند . توضیح اینکه طبق اصلِ مسلّم و بدیهی منطقی ، دو قضیه در صورتی متقابل است که در موضوع و محمول و لواحق آن ( اضافه ، قوه ، فعل ، جزء ، کُل ، زمان و مکان ) متحد باشند و در سلب و ایجاب ، مختلف . ( اساس الاقتباس ، ص 97 ) مثلاََ اگر بگوییم : « زید ، شاعر است » و باز بگوییم « زید ، شاعر نیست » این دو قضیه متناقض است . یعنی دارای تقابلِ منطقی است . زیرا موضوع ( = زید ) در این دو قضیه ، شخصِ واحدی است ، امّا سلب و ایجاب ، مختلف . و عقلاََ یکی از دو قضیه مذکور ، صادق و دیگری کاب است . زیرا نمی شود که زید هم شاعر باشد و هم شاعر نباشد . اکنون اگر عاملِ نسبت را اعتبار کنیم می توانیم این دو قضیه را از بن بستِ تناقض بیرون آوریم . بدین ترتیب که بگوییم : زید ، شاعر است نسبت به شاعرانِ مبتدی . امّا زید ، شاعر نیست نسبت به شاعران توانا . از اینرو با اعتبار نسبت می توانیم سلب و ایجاب و یا نفی و اثبات را در موضوعی واحد جمع کنیم . مولانا در ابیات 3647 تا 3648 دفتر سوم ( همین دفتر ) این مطلب را روشن ساخته است و در این بخش ، این نکته را باز می کند که تعدّد جهت و اعتبارات مختلف عقلی می تواند نفی و اثبات و یا سلب و ایجاب را در یک موضوع واحد جمع کند . ]
برای مثال ، آیه شریفه ما رَمَیتَ اِذ رَمَیت جنبۀ نسبی دارد چرا که نفی و اثبات ، هر دو در یک موضوع جمع شده است . [ این دو نسبت چون جهات مختلف دارد از نظرِ عقلی امری مقبول و صحیح است . یعنی به اعتباری چون حضرت رسول (ص) در جنگ بدر یک مشت سنگریزه به سوی مشرکان افکند و موجب شکست آنان شد می گوییم این شکست بر اثر پرتاب آن یک مشت سنگریزه بود و این مطلب در جای خود امری مسلّم و قطعی است و در تواریخ معتبر نقل شده است . امّا به یک اعتبار این کار از آن حضرت نبود چرا که این قدرت الهی بود که که موجب آن فعلِ پیامبر شد و مشرکان را دچار شکست کرد . توضیح آیه ذکر شده در مصراع اوّل در شرح بیت 1306 دفتر دوم آمده است . ]
حق تعالی می گوید : ای محمد ، به یک اعتبار آن سنگریزه ها را تو انداختی زیرا آن سنگریزه ها در مشتِ تو بود . امّا به اعتبار دیگر تو نینداختی زیرا نیروی پرتاب سنگریزه ها را حق تعالی به تو عطا فرموده بود .
قدرت انسان هم حدّی دارد که معلوم است . و اِلّا مشتی سنگریزه چگونه ممکن است که لشکری را شکست دهد .
ای محمد ، دست ، دستِ تو بود امّا پرتاب کردن آن سنگریزه ها باطناََ از ما بود . با ملاحظۀ این نسبت ، نفی و اثبات در یک موضوع جمع می شود . یعنی با ملاحظۀ اینکه سنگریزه ها در دستِ تو بود می توانیم بگوییم که تو آن کار را کردی امّا چون قدرتِ تو موکول به قدرتِ الهی است ، می توانیم بگوییم که تو فاعلِ آن نبودی بلکه خدا فاعلِ آن بوده است .
حالا که این نکته را دانستی که نفی و اثبات به اعتباری در موضوعی واحد جمع می شود به مثالی دیگر توجه کن : کافران که ضدِ پیامبران بودند آنها را آنگونه می شناسند که فرزندان خود را . [ اشاره به آیه 145 سورۀ بقره « آنان که بدادیمشان کتاب آسمانی ، او را ( محمد ) می شناسند چنانکه فرزندانشان را و گروهی از ایشان با آنکه حق را می دانند آن را می پوشانند » ]
این بیت ، ترجمه آیه شریفه بیت قبل است . منکران صد نوع دلیل و نشان دارند که پیامبران الهی را بشناسند .
امّا به سببِ بَد دلی و حسادت ، حقیقت را پنهان می کنند و خود را به نادانی می زنند .
خداوند در یکجا فرمود : او (محمد) را می شناسند و در جای دگر فرمود : اولیاء را کسی جز من نمی شناسد ، پس تو شناختِ منکران را رها کن . ( یَعرِف = می شناسد / ذَر = رها کن ) [ خوارزمی گوید : ظاهرِ نبوّتِ انبیاء را به وساطتِ ادراک و ظهور آیات و معجزات می شناختند . امّا سِرّ نبوّت و حقیقتِ ولایت ایشان را نمی دانستند ( جواهرالاسرار ، دفتر سوم ، ص 649 ) ]
اولیای من در زیرِ آسمان های من نهان شده اند . و جز حضرت حق ، کسی آنان را نشناخته است نه از طریقِ امتحان و نه از راهِ دیگر . [ اشاره است به حدیثی که توضیح آن در شرح بیت 932 دفتر دوم آمده است ]
تا اینجا دانستی که در شناخت باید نسبیّت را رعایت کنی . حالا بدان که درک همین مطلب که اندکی از آن برایت گشوده و آشکار شد هم نسبی است . چنانکه قبلاََ در شرح بیت 3641 و بعد از آن در دفتر سوم گفتیم که تو به اعتباری حضرت نوح (ع) را می شناسی و به اعتباری اصلاََ او را نمی شناسی .
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…