توفیق میان این دو حدیث که الرضا بالکفر کفر | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر سوم ابیات 1362 تا 1375
نام حکایت : حکایت اختلاف کردن در چگونگی و شکل فیل در تاریکی
بخش : 2 از 4 ( توفیق میان این دو حدیث که الرضا بالکفر کفر )
هندی ها فیلی آوردند و در خانه ای تاریک قرار دادند و مردم آن دیار که تا کنون فیل ندیده بودند برای تماشا گِرد آمدند . از آنجا که تاریکی ، سراسرِ خانه را پوشانده بود ، کسی نمی توانست فیل را ببیند از اینرو هر یک از آنان دست بر اندامِ فیل می سُود و چیزی تجسم می کرد . مثلا آنکه دست بر خرطومِ فیل می کشید ، فیل را بصورتِ یک ناودان تصور می کرد و آن دیگر که دست بر گوشِ آن حیوان می سُود خیال می کرد که فیل …
متن کامل « حکایت اختلاف کردن در چگونگی و شکل فیل در تاریکی » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
دیروز یک نفر که دلباختۀ مسائلِ مربوط به قضا و قدر بود از من سؤالی کرد .
سؤال کننده گفت : این نکته که : « راضی شدن به کفر ، خود نوعی کفر است » از سخنان پیامبر (ص) است و سخنِ او نیز صحیح و مسلّم . [ ظاهراََ اشاره است به این فرمایش حضرت رسول اکرم (ص) « راضی شدن به کفر پس از درآمدن به اسلام جایز نیست » ( المعجم المفهرس لالفاظ الحدیث النبوی ، ج 2 ، ص 269 ) . غزالی می گوید : رضا دادن به معصیت چگونه روا بُوَد و از آن نهی آمده است و هر که بدان رضا دهد در آن شریک است ( کیمیای سعادت ، ج 2 ، ص 606 ) ]
مُهر = نگین و خاتم ، در این بیت به معنای صحیح و مسلّم آمده و می تواند به معنی تأیید کننده و تصدیق کننده نیز باشد زیرا در قدیم ، از نگین انگشتری به عنوان امضاء نیز استفاده می شد .
باز پیامبر (ص) در جایی دیگر فرمود : مسلمان باید به هر قضایی راضی باشد . [ اشاره است به روایت « خداوند متعال فرمود : هر که به قضای من ، رضا ندهد و بر بلای من نشکیبد باید خدایی جز من بجوید » ( احادیث مثنوی ، ص 77 ) ]
مولانا در ابیات بعدی با بیانی بسیار عالِمانه و محققانه ، تناقضِ ظاهری میان این دو حدیث را به نحوِ ماهرانه ای برطرف می کند که به هنگامِ شرحِ ابیات ، پیرامونِ پاسخِ وی تأملی می کنیم .
مگر کُفر و نفاق ، قضای الهی نیست ؟ پس اگر به کفر و نفاق راضی باشم ، با حضرت حق مخالفت کرده ام .
و اگر به قضای الهی راضی نباشم . زیانکار خواهم بود زیرا رضا به قضا نداده ام . بگو ببینم تکلیفِ من در میانِ این دو حدیث متناقض چیست ؟
مولانا به این سؤال کننده گفت : این کفر ، مقضیِ اوست نه قضای او . یعنی این کُفر ، حقاََ یکی از آثارِ قضاست و نه عینِ قضا . [ شرح مبسوطِ قضا و مقضی و نیز گشودن پاسخِ مولانا در شرح بیت 1373 همین بخش آمده است ( ششمین بیت بعد از این ) ]
پس ای خواجه بر تو لازم است که تفاوتِ میانِ قضا و مضی را بازشناسی تا بیدرنگ مشکلت حل شود .
من از این جهت به کفر رضایت می دهم که کفر ، قضاست . امّا این رضایت ، از سرشت ستیز جویانه و پلیدِ من سرچشمه نمی گیرد . [ به کفری که از پلیدی روانی و خیانت درونی ما برآید راضی نیستم . زیرا اینگونه کفر ، کارِ نَفسِ امّاره است . بلکه به کفری رضایت می دهم که قضای الهی باشد . ]
کفری که از رویِ قضاست ، کفر نیست . زیرا حضرتِ حق ، موصوف به کفر نیست یعنی صفتی به اسم کفر ندارد که کفر را بیافریند . پس دست از ستیز بردار .
قضای کفر ناشی از علمِ الهی است امّا خودِ کفر که مقضی است ناشی از جهلِ انسان است . برای مثال چگونه ممکن است که بردباری و خشم یک چیز باشد ؟ ( حِلم = بردباری / خِلم = خشم و غضب ) [ زیرا کلمۀ حِلم و خِلم بر حسب ظاهر مانند هم دیده می شود . امّا بر حسب معنا کاملاََ دو چیز متضاد است . ]
مثال دیگر ، اگر یک نقّاش ، صورتی زشت و مهیب را با مهارت تصویر کند . دلیل بر این نیست که کارِ او نیز زشت و ناقص باشد . بلکه دلیل بر اینست که او بقدری در نقاشی ، ماهر است که می تواند زشتی ها را نیز به خوبی نشان دهد . [ از مهارت نقاش است که نه تنها صحنه های زیبا را بخوبی و با استادی تمام به تصویر می کشد بلکه صحنه های زشت و هولناک را نیز با حذاقتِ تمام به تصویر درمی آورد . ]
این از قدرت و مهارتِ نقاش است که بتواند هم نقشِ زشت را به تصویر کشد و هم نقشِ زیبا را . [ در یازده بیت فوق ، مولانا بر خلافِ روشِ ذوقی و کشفی خود ، به اقتضای نوعِ سؤال و ظرفیت سؤال کننده واردِ مبحثی کلامی و عقلی می شود . امّا در آن درنگ نمی کند و بلافاصله آن را رها می کند و روش ذوقی خود را پی می گیرد . ]
شخصی به صورتِ استفهام ، تعارض دو حدیث را پیش می کشد و از مولانا می خواهد که این مشکل را حل کند . موضوعِ مذکور که به مبحثِ عریض و طویل جبر و اختیار و ارادۀ الهی و صدور شرور و امثالِ اینها مربوط می شود . پیش از مولانا ، در میان حکما و متکلمین و صوفیه مطرح بوده و هر یک از آنان به گونه ای خاص با این مسئله برخورد کرده اند . از آن جمله سابقۀ این بحث (قضا) در آثارِ ابن سینا ، خواجه نصیرالدین طوسی ، امام محمد غزالی ، امام فخر رازی و سهروردی دیده می شود . و بعدها نیز میرداماد و ملاصدرا بدان پرداختند .
قضاء = در لغت به معنی حکم و فیصله دادن است . در آیات قرآنی نیز این کلمات با مشتقاتِ خود ، چند بار ذکر شده است . در تعریفِ اصطلاحی قضاء ، اقوال مختلفی وارد شده امّا بطور کلی میتوان گفت که قضاء ، آن حکمی است که حق تعالی در ازل ، موافق علمِ و حکمت خویش در بارۀ جمیع موجودات صادر کرده است .
مقضی = در لغت به معنی مقرر شده و محکوم شده است . منظور تحققِ قضاء در این عالم بر مبنای قابلیت هر موجود است . شاید بتوان مقصودِ مولانا را اینگونه باز کرد : طبق مفادِ قرآن کریم ، خداوند دارای دو نوع قضاست . یکی قضای تکوینی و دیگری قضای تکلیفی . از آن جمله در آیه 17 سورۀ بقره آمده است « خداوند ، نو آفرینندۀ آسمان ها و زمین است و چون ارادۀ بودن چیزی کند . بدو گوید: باش ، پس همان شود که خواهد » قضای تکوینی که در کلامِ الهی با لفظ کُن ( = باش ) بدان اشارت شده ، به هر چه تعلق گیرد بدان جامۀ تحقق بخشد و تخلف بردار نیست . امّا قضای تکلیفی که در شرایع آسمانی با الفاظی گوناگون بوسیلۀ پیامبران الهی به مردم ابلاغ شده حتمی الامتثال نیست بلکه محتمل الامتثال است یعنی هم در آن احتمال اطاعت است و هم احتمال عصیان . پس برخی راهِ کفر می پویند و برخی راهِ ایمان . چنانکه در آیه 23 سورۀ اِسراء آمده است « و پروردگارت چنین حکم کرد که کسی را جز او نپرستید و نسبت به پدر و مادر خود نیکی کنید … » مسلماََ این قضا اگر تکوینی می بود کسی را امکانِ عصیان نبود . حال آنکه می بینیم عده کثیری از مردم ، حق تعالی را پرستش نمی کنند . بنابراین آیه اخیر ، اشاره به قضای تکلیفی دارد . امّا هم مؤمن و هم کافر ، طُوعاََ و کُرهاََ بر امرِ تکوینی خداوند گردن نهاده اند . زیرا همۀ موجودات در برابر قانون حاکم بر نظامِ هستی تسلیم و فاقد اراده اند . بنابراین در این بیت ، بحث قضاء بر امر تکوینی و بحث مقضی بر امر تکلیفی دلالت دارد . رجوع کنید به شرح بیت 2447 دفتر اوّل .
در اینجا مولانا مثوجه می شود که در بحثی کلامی و نظری پیش رفته و از مسایل ذوقی و کشفی که رسالتِ اصلی اوست بازمانده . از اینرو می فرماید : اگر من بحثِ قضا و مقضی الهی را بخواهم به شیوۀ کلامی و عقلی بیشتر باز کنم . سؤال و جواب در این باب بس طولانی می شود .
در اینصورت ذوقِ نکته سنجی عاشقانه از روح و روانم جدا می شود و از بین می رود و نقشِ من که خدمت به خلایق و ارشاد آنها به سوی وادی عشق است دگرگون می شود یعنی ممکن است رنگِ معصیت به خود بگیرد . مولانا در ابیات بعدی برای بیان فرق میان اصحاب قال و ارباب حال تمثیلی لطیف می آورد که در بخش بعدی می خوانید . ]
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…