بیان استعانت آب از حق تعالی بعد ار تیره شدن | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر پنجم ابیات 217 تا 235
نام حکایت : حکایت ورود حدیث اَلکافِرُ یَأکُلُ فی سَبعَةِ اَمعآءِِ وَالمُؤمِنُ یَأکُلُ
بخش : 7 از 19 ( بیان استعانت آب از حق تعالی بعد ار تیره شدن )
تنی چند از کافران از راهی دور به مسجد درآمدند و به پیامبر (ص) گفتند که ما را به عنوان مهمان بپذیر . پیامبر رو به اصحابِ خود کرد و فرمود هر کدامتان یکی از این افراد را به خانۀ خود ببرد و از او پذیرایی کند . هر یک از آنان بیدرنگ یکی از کافران را انتخاب کردند و با خود بردند . امّا در آن میان یکی از کافران که بس جسیم و تنومند بود باقی ماند و کسی حاضر نشد او را به خانۀ خود ببرد . زیرا از ظاهرش پیدا بود که پُرخورست . پیامبر وقتی دید که کسی حاضر نیست میزبانِ او شود . خود ، او را به خانه بُرد تا از او پذیرایی کند . چون وقتِ شام رسید اهلِ خانۀ پیامبر پی در پی طعام می آوردند و …
متن کامل ” حکایت ورود حدیث اَلکافِرُ یَأکُلُ فی سَبعَةِ اَمعآءِِ وَالمُؤمِنُ یَأکُلُ “ را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
آن ولیِ خدا از صمیمِ دل می نالد و می گوید : خداوندا هر آنچه از پاکی و صفای روحی به من عطا فرمودی همه را به دیگران دادم و خود فقیر شدم . [ داعیِ حق باید برنامۀ خاصی برای تهذیب و تکمیلِ مراتبِ معنوی خود داشته باشد . واِلّا در کِشاکِشِ دعوت و ارشادِ دیگران سررشتۀ کار را گُم می کند . و دعوتِ به خود ، جای دعوتِ به خدا را می گیرد . ]
سرمایه صفا و پاکی خود را بر افرادِ پاک و پلید نثار کردم . ای شاهِ حقیقیِ عالَم که سرمایه پاکی ها در تملُّکِ توست . هر چه بیشتر به من پاکی بده . [ هِل مِن مَزید = لفظاََ یعنی « آیا بیش از این هست » و قسمتی از آیه 30 سورۀ ق می باشد . « روزی که دوزخ را گوییم : آیا سیر گشتی ؟ و گوید : آیا بیش از این هست ؟ » مولانا از جملۀ « هَل مِن مَزید » در این بیت فقط اقتباس لفظی کرده است . ]
در این لحظه حضرت حق به ابر می گوید : او را به جایی خوب ببر . و ای خورشید تو نیز با حرارت و گرمای خود او را به سوی آسمان ببر . [ وقتی آب بر اثرِ حرارتِ خورشید تبخیر می شود به طرف بالا صعود می کند و توسطِ ابرِ آسمان جذب می شود . و ابر تودۀ متراکمی از ذرّاتِ ریزِ آب است که از تقطیرِ بخارِ اشباع شده حاصل می شود . ]
خداوند آن آبِ تیره را توسطِ عواملِ طبیعی به راههای مختلف می برد تا سرانجام آن را به دریای بیکرانِ خود می رساند . [ مثلاََ باد ، ابرها را جا به جا می کند و در هر نقطه ای که شرایطِ طبیعی اقتضا کند بارندگی آغاز می شود و سپس جریان سطحی آب به سویِ دریاها سرازیر می شود . بدینسان آبِ آلوده به کمالِ صفا و پاکی می رسد . ]
منظور بیت : وقتی که ولیِ مُرشد و هادیِ لایق در اثرِ حشر و نشر با عموم خاصه معاندان دچارِ قبضِ روحی می شود . از خداوند حالِ بسط را طلب می کند و حضرت پروردگار او را از راههای مختلف به دریای قُرب و وحدتِ خود واصل می گرداند و او را به کمالِ بسط و صفا می رساند .
مولانا در اینجا مقصود خود را از «آب» که در ابیات پیشین آورده بیان می دارد و می گوید : مقصود از «آب» ، روح اولیاست که آلودگی شما را تطهیر می کند . [ غَسُول = صیغۀ مبالغه به معنی بسیار شوینده و پاک کننده ]
هر گاه ولیِ خدا از مکر و فریبِ زمینیان دچارِ قبض و انکدار شود . به سویِ بارگاهِ پاکی دهندۀ آسمان بازمی گردد . [ چنانکه جمیعِ انبیاء از عِناد و سرکشی قومِ خود به درگاهِ الهی پناه می بردند . ]
سپس جانِ ولیِ خدا از آن جانب ، یعنی از عالَمِ الهی با افتخار بازمی گردد و چگونگی پاکی دریایِ الهی را به مردم درس و تعلیم می دهد . ( مرجعِ ضمیر «او» جانِ اولیاست که در بیت 221 مذکور افتاده است . ) [ مُحیط = لفظاََ به معنی فراگیرنده است . یکی از اسمائ الله است . به معنی دریای بزرگ و اقیانوس نیز آمده است . جغرافی دانانِ قدیم آن را دریایی دانسته اند که بر همۀ زمین احاطه دارد . و ارسطو آن را دریای اکلیلی خوانده است . زیرا همانطور که اکلیل ( = تاج سر ) اطرافِ سر را فرا می گیرد . این دریا نیز گرداگردِ زمین را فرا گرفته است ( تقویم البلدان ، ص 28 و 29 ) . امّا منظور از آن در اینجا دریای وحدتِ الهی است . ]
آن ولیِ خدا در اثرِ حشر و نشر با مردمان دچارِ قبض و گرفتگی روحی می گردد . و در نتیجه خواهانِ سفری روحانی می شود . [ اَرِحنا یا بِلال = ای بلال ما را برآسایان ، پیامبر (ص) چون نماز را سفری روحانی و راحتی بخش می دید به هنگامِ فرارسیدنِ وقتِ نماز به بلالِ حبشی می فرمود تا بر بلندی ایستد و نماز سردهد . در این بیت جملۀ « اَرِحنا یا بِلال » کنایه از راحتی بخش بودن سیرِ روحانی است . یعنی با خلوت کردن و انقطاع از ماسِوَی الله می توان به آسایش حقیقی رسید . بلال بن ریاح حبشی با کنیه ابو عبدالله ، موذن رسول خدا (ص) بود و یکی از پیشگامان در گرویدن به اسلام . از وقتی که رسول خدا رحلت فرمود ، او دیگر اذان نگفت . ( اَعلامِ زِرِ کلی ، ج 2 ، ص 49 ) ]
منظور بیت : چون تماس های مداوم با این و آن و نشست و برخاست های پیاپی ما را از توجّه به درون باز می دارد و موجبِ تیرگی و انکدارِ قلب می شود لازم است اوقاتی را به خلوت و مراقبه اختصاص دهیم . حتّی مردانِ خدا نیز از این قاعده مستثنی نیستند تا چه رسد به دیگران . ( اِختلاط = آمیزش ، حشر و نشر کردن / اِعتلال = بیماری ، کسالت ، در اینجا منظور تیرگی روحی و حالتِ قبض است ) .
ای بلالِ خوش صدا و خوش آواز بالای منارۀ مسجد برو و طبلِ سفرِ روحانی را به صدا درآور . یعنی اذان بگو . [ صَهیل = شیهۀ اسب ، در اینجا مطقاََ به معنی بانگ و آواز است / خوش صَهیل = خوش آواز / مِیذَنَه = مناره ، جای اذان گفتن / رَحیل = کوچیدن ]
در آن دقایقی که نمازگزار به نماز ایستاده است . روحِ او به سفری روحانی رفته است . برای همین است که به هنگامِ بازگشت از این سفر ، سلام می گوید . [ وقتی که نمازگزار در آغازِ نماز الله اکبر می گوید سفرِ روحانی خود را شروع می کند و در این حال همۀ حلال ها بر او حرام می شود . یعنی هیچ فعل و فکری جز نیایش نباید داشته باشد . بعد از بازگشت از این سفر به پیامبر (ص) و عبادِ صالح و جمیعِ مؤمنان سلام می کند . چنانکه وقتی کسی به منزلش بازگردد به اهلِ منزل سلام می کند . پس نماز به منزلۀ سفر است و نمازگزار باید به هنگامِ نماز از منزلِ دنیا و مافیها بیرون رود . شبستری گوید :
تو خود را تا بکلّی درنبازی / نماز تو کجا باشد نمازی ؟ ]
آن ولیِّ خدا همگان را از تیمم کردن بی نیاز می کند و جویندگان قبله را از جستجوی قبله وامی رهاند . [ «تَیمّم» و «تحرّی» در اینجا کنایه از ایمانِ تقلیدی و توقف در پوست و نرسیدن به مغز حقیقت است . بهتر بود این بیت بلافاصله بعد از بیت 223 قرار گیرد تا ارتباط موضوعی ابیات گُسسته نشود . ]
منظور بیت : ولیِّ خدا که در مَثَل مانندِ آبِ صاف و زلال است . همه را به پاکی حقیقی می رساند و آنان را از پرداختن به پاکی های کاذب و یا اضطراری بی نیاز می کند . و متحریانِ حقیقت را مستقیماََ به سر منزلِ حقیقت می رساند . ( تحرّی = جستجو کردن )
مثال آوردن در اثنای کلام وسیله ای برای تفهیمِ و تفاهیم ، و قهراََ آوردنِ مثال هایی روشن برای تفهیمِ مطلبی به مردمِ عادی امری لازم است . [ مولانا این بیت را در تبیینِ بیت 226 آورده است . زیرا در آنجا نمازگزار را به مسافری تشبیه کرده که از سفر به منزل بازمی گردد و به اهلِ منزل سلام می کند . ]
برای مثال ، چه کسی بجز سَمندر که از واسطه ها رهیده می تواند به آتش درآید ؟ [ سَمندر = جانوری است از ردۀ ذُوحیاتینِ دُمدار ، قدّی مت.سط ( حداکثر 25 سانتی متر ) و پوستی تیره رنگ با لکه های زردِ تند دارد . در اماکنِ نمناک و تاریک و غارها زندگی می کند و از حشرات و کرمها می خورد . حیوانی است بی آزار ولی ماده ای لَزِج از پوستش ترشّح می شود که سوزاننده است . گفته اند که وی در آتش نمی سوزد . و آن اغراق آمیز است ( معین ، ج 2 ، ص 1922 ) . قدما برای آن توصیفاتی افسانه ای ساخته اند . از جمله گفته اند که در آتش پدید می آید و چون از آتش درآید بمیرد . و شکل و هیأتِ آن را نیز مختلف بیان کرده اند . بعضی آن را به شکل پرنده دانسته اند و بعضی به شکل موش و مار ( غیاث اللغات ، ج 1 ، ص 567 ) . در اینجا «سمندر» کنایه از عارفی است که بی حجاب و واسطه درونِ آتش حقیقت رفته است در حالی که دیگران نمی توانند این آتش را مستقیماََ تحمل کنند . یعنی عارفِ صادق ، حقیقت را از طریقِ شهود می شناسد . و دیگران به وسیلۀ الفاظ . شناخت عارفانه شناختی یقینی و قطعی است . در حالی که شناختِ دیگران ، شناختی تردیدآمیز و سایه وار است . زیرا لفظ و کلام همچون نقابی است بر شاهدِ حقیقت . ]
پس برای آنکه به گرمای آتش عادت کنی و از آن لذّت ببری لازم است که از واسطه ای چون حمّام استفاده کنی که هم گرم است و هم مانندِ آتش سوزاننده نیست .
پس حالا که نمی توانی مانندِ ابراهیمِ خلیل درونِ آتش روی . حمّام برای تو به منزلۀ واسطه و وسیلۀ تماس با آتش است .
منظور دو بیت اخیر : چون آدمیان نمی توانند خود به صورت انفرادی سلوک کنند لذا رسولان و هادیانِ الهی واسطۀ افاضاتِ ربّانی شده اند . چنانکه مثلاََ آدمی نمی تواند مستقیم به آتش در شود . امّا به واسطۀ حمّام و آبِ گرمِ آن با آتش تماس می گیرد . پس رسولان و هادیانِ الهی واسطۀ حق و خلق اند .
سیری از جانبِ خداست امّا این گنه کاران بدونِ واسطۀ نان چگونه سیر خواهند شد ؟ ( طَبَع = گناه ، نقیصه ، زنگار / شِبَع = سیری ) [ خداوند است که بندگانِ صالحش را سیر می کند . حکایت عشق صوفی بر سفرۀ تهی در دفتر سوم که از بیت 3014 دفتر سوم آغاز می شود . این مطلب را تفسیر می کند . ]
منظور بیت : صاحبدلان ، بی واسطه و اسباب به حقیقت می رسند . در حالی که محتجبان و اسیرانِ شکل و صورت تنها با وسیله و حُجُب می توانند با حقیقت آشنا شوند .
لطافت و خوشدلی از جانبِ حضرتِ حق است . امّا اسیرانِ عالَمِ مادّی نمی توانند لطافتِ خود را بدونِ حجابِ گُل و چَمن دریابند . [ حکایت صوفی در میان گلستان که از بیت 1358 به بعد در دفتر چهارم ، این مطلب را تفسیر می کند . ]
همینکه واسطۀ تن از میان برود . مانندِ حضرتِ موسای نبی ، بدونِ واسطه و حجاب نورِ ماه را در گریبانِ خود بیابد . [ هر گاه انسان از کمندِ عالَمِ مادّه و مدّت رها شود و روح خود را از مقتضیّاتِ دنیوی آزاد کند ماهِ حقیقت را در وجودِ خود طالع و درخشان بیند . در مصراعِ دوم به معجزه یَدِ بیضای موسی اشاره شده که توضیح آن در شرح بیت 3486 دفتر اوّل آمده است . ]
همۀ آن اوصاف و کمالاتی که در ابیاتِ پیشین برای «آب» برشمردیم . گواه بر این است که آب ، جوهری لطیف از الطافِ ربّانی است . [ اینکه آب ، پلیدی ها را می شوید نشانِ اینست که خود ، عنصری لطیف و پاک است . واِلّا بر تطهیرِ اشیاء قادر نتواند بود . چنانکه عرفا آب را مظهرِ اسمِ لطیف و محیی دانسته اند . در این بیت و ابیاتِ پیشین اهمیّت و تقدّسِ «آب» بخوبی نشان داده شده است . جرا که آب تأثیری عمیق در حیاتِ بشری دارد . و موردِ احترام اقوام و مللِ مختلف است . تحقیقاتِ علمی نشان می دهد که حدودِ هفتاد درصد از اندامِ انسان را آب تشکیل می دهد . و تحقیقاتِ اجتماعی – تاریخی نشان می دهد که همۀ تمدّن های بزرگ در کنارِ آب پدید آمده اند . گذشته از این ، آب در همۀ ادیان عُنصری مقدّس بشمار آمده است . زرتشتیان پس از آتش ، آب را مقدّس ترین عنصر بشمار آورده اند و آلودنِ آن را گناهی بزرگ می دانستند . هندوان رودِ کنگ را مقدّس دانسته و برای آن سرچشمه ای آسمانی قائل شده اند . مصریان باستان نیز رودِ نیل را مقدس می دانستند . چنانکه کلدانیان رود فُرات ، و یهودیان و مسیحیان رودِ اردن را مقدّس به حساب آورده اند . در اسطوره شناسی یونانی نیز بسیاری از خدایان به عنوان خدای آب ها و دریاها و رودها شناخته شده اند . همچنین قرآن کریم در آیه 30 سورۀ انبیاء ، آب را مایه حیاتِ جمیعِ موجودات دانسته و در آیه 9 سورۀ ق ، آب را با صفت «مبارک» توصیف کرده است . ]
منظور بیت : اگر می بینید که انسانِ کامل و ولیِّ خدا ، ارواح پلید و ملوّث را تطهیر می کند بدین جهت است که درونش با الطافِ ربّانی لطیف و مصفّا گشته است . و قهراََ تا کسی درونش پاک نباشد نمی تواند دیگران را پاک کند .
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…