بردن روباه آن خر را پیش شیر و جَستن خر از شیر | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر پنجم ابیات 2564 تا 2590
نام حکایت : حکایت کسی که توبه کند و پشیمان شود و باز فراموش کند
بخش : 11 از 13 ( بردن روباه آن خر را پیش شیر و جَستن خر از شیر )
گازُری خَری نحیف و لاغر داشت که کمرش در زیرِ سنگینی بار زخمی شده بود . و در آن وادی چیزی جز آب پیدا نمی شد که بخورد . و اتفاقاََ در آن حوالی بیشه ای قرار داشت و در آن شیری زندگی می کرد . روزی میان آن شیر و فیلی نیرومند جنگی رُخ داد و شیر در اثنای این جنگ مجروح شد و زآن پس از شکار جانوران فروماند . چون گرسنگی بر او غالب شد به روباهی امر کرد که به حومۀ بیشه برود و در صورتی که خری را دید او را با حیله نزدِ او آورد تا به اصطلاح دلی از عزا درآورد . روباه به شیر گفت : شاها ، خیالت راحتِ راحت باشد که حیله گری کارِ اصلی من است . روباه این را گفت و …
متن کامل ” حکایت کسی که توبه کند و پشیمان شود و باز فراموش کند “ را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
چون روباه خر را به چمنزار بالای کوه برد که شیر با حملۀ خود او را خُرد و خمیر کند . ( مَرج = چمنزار / خُرد و مُرد = چیزهای خُرد و ریز ) [ ادامه معنا در بیت بعد ]
آن خر از شیر دور بود و شیر به سببِ شتابی که برای مقابله داشت صبر نکرد که خر نزدیکِ او شود .
شیرِ هولناک از فرازِ کوه خیز برداشت در حالی که قدرت نداشت و نمی توانست حرکت کند . [ گنبدی کرد = خیز برداشت و جهید / هَول = هولناک ، ترسناک / حَول = در اینجا یعنی حرکت ]
خر از مسافت دور شیر را دید و برگشت و پا به فرار گذاشت . و تا پایینِ کوه با شتاب تاخت . [ نَعل ریز = کنایه از کسی که تند و شتابان می دود ]
روباه به شیر گفت : ای شاهِ ما ، چرا به هنگامِ حمله صبر نکردی ؟ [ وَغا = جنگ ، نبرد ، خروش ، در اینجا به معنی حملل است ]
آنقدر صبر نکردی که آن گمراه نزدِ تو آید تا با حمله ای جزیی بر او غلبه کنی . [ غَوی = گمراه ]
عجله و شتاب از نیرنگ شیطان است و صبر و حسابگری لطفِ خداوند است . ( اِحتساب = حساب کردن ، در اینجا به معنی حسابگری ) [ اشاره به روایت « درنگ از خداوند است و شتاب از شیطان » ( احادیث مثنوی ، ص 95 ) ]
خر از تو دور بود . همینکه حملۀ تو را دید پا به فرار گذاشت . و در این حادثه ناتوانی تو فاش شد و آبروی تو رفت .
شیر گفت : من خیال می کردم که همچنان قدرت قبلی خود را دارم . و دیگر نمی دانستم که تا این اندازه سُستی بر من غلبه کرده است . [ فُتور = سستی ]
همچنین گرسنگی و نیازم از حد در گذشت و شکیبایی و خِردم بر اثر گرسنگی از میان رفت . [ تَجوّع = گرسنگی / یاوه گشت = گم شد ، تباه شد ، از میان رفت ]
ای روباه اگر بتوانی یک بارِ دیگر خر را به اینجا بازگردانی . ( مُستَرَد = پس گرفته شده ، پس داده شده ) [ ادامه معنا در بیت بعد ]
از تو سپاسِ فراوان خواهم داشت . سعی کن شاید بتوانی او (خر) را با نیرنگ بدینجا آوری .
روباه گفت : بله ، اگر خداوند یاری کند . مُهری از کوری بر دلِ او خواهد نهاد . ( عَمی = کوری ) [ مصراع دوم مناسب است با آیه 7 سورۀ بقره . « خداوند بر دل و گوش و چشم ایشان مُهر بنهاد و ایشان راست کیفری دردناک » ]
مهر نهد تا خر آن حادثۀ دردناک را از یاد ببرد . البته این حالت از حماقت او بعید نیست . [ هَول = ترس ، ترسیدن ]
ولی اگر این دفعه آن خر را نزدِ تو بازگردانم بر او حمله مکن تا مبادا بر اثرِ شتاب از دستش بدهی .
شیر گفت : بله ، من عملاََ وضعیتِ خود را تجربه کردم و دریافتم که سخت ناتوان و علیلم . [ مُخَلخَل گشتن = خُرد و خمیر شدن ، سخت علیل شدن ]
شیر دوباره گفت : تا خر نزدیکِ من نیاید حرکتی نمی کنم بلکه خود را به خواب می زنم . [ قَوام = مرتب بودن ، اعتدال ]
روباه به شیر گفت : شاها عنایتی کن تا غفلت ، عقل او را بپوشاند . [ مولانا در اینجا تعبیری صوفیانه بکار برده است . در میانِ اهلِ طریقت رسم است که مرید از پیرِ خود همّت ( = شرح بیت 2 دفتر چهارم ) می خواهد . یعنی از عنایت و روحانیّت او کمک می گیرد تا مشکلات سلوک را رفع کند .
زیرا آن خر به درگاهِ الهی توبه های فراوانی کرده است که مفتونِ هر بَد کرداری نشود . ( نابکار = بَدکردار ، شریر ) [ در اینجا مولانا دسیسه های شیطان و قدرت مکرِ او را از زبان روباه بیان می کند . مراد از «خر» در اینجا آدمیانِ خر صفت و حِمار سیرت سُست ایمانی است که به سببِ غلبۀ نفسانیّات نمی توانند بر عهدِ خود پایدار مانند . ]
ما توبه های او را با حیله های خود خواهیم شکست . زیرا ما دشمنِ عقل و پیمان های صریح و استواریم . [ دوامِ توبه منوط به عقل و پای بندی به عهد و پیمان است . وقتی من بتوانم در عهد و عقلِ او (خر) خلل وارد سازم توبه اش خود به خود خواهد شکست . ]
کلّۀ خر ، گویِ بچه های ماست یعنی نه تنها آدمیان خر صفت مغلوبِ حیله های شیطان می شوند . بلکه شیطانک ها هم آنان را بازی می دهند . و اندیشه و تدبیر او بازیچۀ دست های ماست .
عقلی که از گردش ستارۀ زُحَل (= کیوان ، شرح بیت 174 دفتر دوم ) پدید آید . در مقایسه با عقلِ کُل ( = شرح بیت 1899 دفتر اوّل ) مقام و مرتبه ای ندارد . [ قدما عقیده داشتند که هر کس در طالع زُحل متولد شود از هوش و زیرکی برخوردار باشد . ]
منظور بیت : عقولِ جزییه و ظاهربین از علل و اسباب طبیعی پدید آمده ولی صاحبانِ عقولِ کُلیّه از عقلِ کُل فهم و فکرت به دست آورده اند . پس قوّۀ مُدرَکۀ ظاهربینان محدود و عارضی است . ولی قوّۀ مدرکۀ ژرف اندیشان وسیع و منبعث از حضرت حق .
دانایی عقولِ جزییه از تأثیرِ ستارۀ عطارد و زُحل است . یعنی فهم و فکرت سطحی اندیشانِ دنیا طلب از علل و اسباب ظاهری است . در حالی که دانایی ما از عطایای خداوندِ لطیف و مهربان . ( عطارد = سیاره منظومۀ شمسی و نزدیکترین سیارات به خورشید و کوچکترین آنهاست . عطارد را خدای دبیری و کتابت دانسته اند ( فرهنگ اصطلاحات نجومی ، ص 511 ) ) [ مقایسه ای است میان علو ظاهری (علم کسبی) و علم باطنی (علم وَهبی) . مولانا علم ظاهری را دون علم وهبی می شمرد . چرا که آن از کوشش است و این از جوشش . آن به کارِ آخور می خورد و این به کارِ آخِر . آن بارِ انسان است و این یارِ انسان . ]
علوم اکتسابی جلوۀ ناچیزی از علوم الهی ماست . علم مطلوب و مورد نظر ما علمی است که نزد خداوند است . ( طغراء = به معنی فرمان و منشور سلطان می باشد . خطوطی منحنی بوده است که در قدیم نام و القابِ سلطان وقت را با آن مشکول می کردند . و در حقیقت به منزلۀ امضای شاه بوده است . ) [ در مصراع اول قسمتی از آیه 5 سورۀ علق آمده است « بیاموخت (خداوند) به آدمی آنچه را که نمی دانست » و در مصراع دوم به آیه 26 سورۀ مُلک اشاره شده است « بگو علم تنها به نزدِ خداوند است و من تنها هشدار دهنده ای روشنگرم » . همانگونه که از ابیات قبل و بعد برمی آید . مولانا مرادش از علم در اینجا «علم لدّنی» و علم باطنی است . ]
ما پرورش یافتۀ آن آفتابِ درخشانیم . به همین سبب می گوییم پروردگارم برتر است . ( تَربیه = مربی ، تربیت شده ، پرورش یافته ) [ مولانا همۀ این معانی عالی را از زبان روباه گفته است و این از اسلوب معهود مثنوی است که گاه معانی بکر و بدیع را از لسانِ شخصیت های منفی داستان خود بازگو می کند . ]
مولانا پس از پرواز در آسمان معانی مجدداََ فرود می آید و ادامه حکایت را نقل می کند و می گوید : روباه پیش خود گفت : اگر چه او (خر) مقصود و نیّتِ مرا تجربه کرد یعنی متوجه شد که من به او سوء قصد دارم . ولی با این وجود ، تجارب فراوان در برابر حیلۀ من در هم خواهد شکست . ( دَمدَمه = افسون ، نیرنگ ) [ خر صفتان هر قدر هم که با عقولِ جزییه خود تجربه اندوزند . باز مقهور وساوس نفسانی و شیطانی می شوند . ]
شاید آن سُست عنصر توبه اش را بشکند و نُحوستِ توبه شکنی ، گریبانش را بگیرد . [ بخش بعدی در بیان بدفرجامی توبه شکنی است . ]
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…