وجه عبرت گرفتن از این حکایت و یقین دانستن | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر سوم ابیات 3255 تا 3265
نام حکایت : به فریاد رسیدن رسول الله ، کاروان عرب را از تشنگی
بخش : 7 از 7 ( وجه عبرت گرفتن از این حکایت و یقین دانستن )
در هامونی خشک و سوزان ، کاروانی بزرگ از اعراب از بی آبی درمانده شده بودند و عقابِ سیاهِ مرگ بر سرشان بال گشوده بود . در این لحظه های سنگین و هولناک بود که پیامبر اکرم (ص) برای نجاتِ آنان سر رسید و بیدرنگ به جمعی از آنان فرمود : هر چه سریعتر به پشتِ تل های شنی آن سو بروید . کاروانیان پرسیدند : یا رسول الله مگر آن طرفِ تپه ها چه خبر است ؟ فرمود : در آن سو ، غلامی سیاه ، مَشکی پُر از آب همراه دارد و …
متن کامل « حکایت به فریاد رسیدن رسول الله ، کاروان عرب را از تشنگی » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
ای جان ، این حکایت برای تو مایۀ عبرت است تا در برابرِ حکمِ الهی راضی و خشنود باشی . [ توضیح «رضا» در شرح بیت 1574 دفتر اوّل آمده است ]
ای که به خدا گمانِ خوب داری . رضا به قضای الهی سبب می شود که هرگاه با رویدادی ناگوار روبرو شدی ، زیرک و هوشیار باشی . [ یعنی با هوشیاری و روشن بینی خود درمی یابی که نباید مقهورِ ناگواری های زندگی شد چرا که « در پسِ هر گریه آخر خنده ای است » و خواهی دید که سعادت حقیقی در دلِ ناملایمات است . ]
کسانی که رضا به قضای الهی نداده و هوشیاری و ژرف بینی ندارند از ترسِ روبرو شدن با رویدادهای ناگوار و ناملایمات زندگی ، رنگ شان می پَرد . امّا تو که راضی به قضای حقی ، چه سود بکنی و چه دچار زیان شوی مانندِ گُل ، شاداب و خندانی .
زیرا اگر بوتۀ گُل را پَرپَر کنی شادابی و حیاتِ خود را از دست نمی دهد . و خمیده و خموده نمی گردد . [ مُنثَنی = خمیده ، دوتا ]
بوتۀ گُل با زبان حال می گوید : چرا از اینکه به بوتۀ خار تبدیل شوم اندوهگین باشم ؟ در حالی که نشاط و حیات را من از همین خار بدست آورده ام . [ گُل می گوید : من از این حالت که تنها خار بر بوتۀ گُل نمایان شود هیچ غمی ندارم زیرا شادابی برگ های گُل محصول بوتۀ خارِ گُل است . و طولی نمی کشد که دوباره برگ های گُل بر اندامِ این خاربُن می روید .
منظور بیت : انسانِ خردمند به قضای الهی رضا می دهد و رخدادهای ناگوار و مکارۀ روزگار را با روی باز استقبال می کند . مولانا با تمثیل « گل و خار » به سالکان و همۀ کمال جویان اندرز می دهد که در ناگواری ها عنان از کفِ اختیار نهلند و رهِ بیتابی نپویند و جَزَع و فَزَعِ بیهوده نکنند و در هر شرایطی بر حکمِ الهی گردن نهند چه در نعمت و خوشی و چه در نقمت و ناخوشی ، زیرا گاه قضای الهی ایجاب می کند که آدمی همانندِ برگِ گل پُر طراوت و با نشاط باشد و گاه اقتضا می کند که حیاتِ آدمی یکسره به خارِ بلا و تیغِ ابتلا مبدّل شود . امّا سالک باید نیک بداند که به حکم حکیم « همانا با هر دشواری ، آسانی است » دولت و سعادت از دلِ خاربُنِ بلا و سختی می روید .
خوارزمی گوید : حاصل آنکه از فوتِ هیچ مطلوبی ، اندیشه به خاطر راه ندهد که اگر کسوت دیگر ساخت در لباسِ دیگر جلوه کنان بازآید و از هیچ تَرَحی ( = اندوهی ) دامنِ ذوق و فرحی که داشت از دستِ دل فرو ننهد که عاقبت آن پردۀ رُوپوشِ اَلَم از چهرۀ دلگشای راحت زایِ خویش بگشاید . تا یقین دانی که میان درد و درمان ، پیوستگی است و مَرهَم را به حالِ زخم دلبستگی ، هیچ دردی بی دوا نیست و هیچ گرهی بی گره گشا نی . ( جواهرالاسرار ، دفتر سوم ، ص 628 ) ]
هر چیز که به حکمِ قضای الهی از دستِ تو برود . تو این را یقین بدان که همین امر ، تو را از خطر و بلا نجات داده و محفوظ داشته است . [ خریدت از بلا = تو را از بلا و محنت حفظ کرده است ]
از یکی از مشایخ طریقت پرسیدند : تصوّف چیست ؟ جواب داد : شادی یافتن در قلب به هنگامِ هجومِ غم و اندوه . یعنی وقتی عواملِ غم فراهم می آید . شادمان باشی و خود را مقهورِ غم و اندوه نسازی . در این صورت صوفی حقیقی خواهی بود . ابو سعید گوید :
مرد باید که جگر سوخته خندان بُوَدا / نه همانا که چنین مرد فراوان بُوَدا
تصوّف از مقوله هایی است که اگر تعریفِ آن محال نباشد دستِ کم بس دشوار است . زیرا اقوالِ مشایخِ صوفیه در تعریفِ تصوّف بقدری زیاد است که قطعاََ می تواند کتابی مستقل شود از همین روست که نیکلسن معتقد است که تصوّف ، تعریف بردار نیست . و درست مانند حکایت فیل در تاریکی در دفتر دوم است که هر کس به گونه ای آن را توصیف کرده است . امّا بهتر بگوییم که اقوالِ مشایخ در تصوّف ، هر چند به ظاهر مختلف است امّا هر کدام ناظر به جنبه ای از جنبه های آن است و گذشته از این هر تعریفی متناسب با مقام و مرتبۀ روحانی هر یک از آنان بیان شده است . از اینرو مراتبِ مختلفِ روحی ، تعاریفِ مختلف پدید آورده است .
پس از آنکه این مقدّمات را دانستی اینک بدان که کیفرِ الهی نیز همانندِ آن عُقابی است که کفشِ آن پیامبر خوش اخلاق ربود و با خود برد . [ یعنی کیفرِ الهی نیز در واقع به سودِ توست و مایۀ نجات و تطهیرِ تو از پلیدی های روحی ، چنانکه آن عُقاب ، به ظاهر نسبت بدان حضرت اذیت و گستاخی کرد امّا در واقع جانِ شریفِ آن جناب را از نیشِ مار حفظ نمود . ]
عُقاب کفشِ پیامبر را ربود تا آن حضرت از گزندِ مار نجات یابد . خوشا به آن عقلی که غُبارِ نفسانیات و حجابِ شهوات ، آن را نپوشانده باشد .
حق تعالی فرمود : بر آنچه از دست داده اید اندوهگین مباشید . اگر چه گرگ و یا شیر بیاید و گوسفندانتان را هلاک کند . [ مصراع اوّل مقتبس است از آیه 23 سورۀ حدید ، که توضیح آن در شرح بیت 504 دفتر سوم آمده است . سِرحان = گرگ ، شیر / اَردی = هلاک کرد / شاة = گوسفندِ نر یا ماده ]
زیرا هر بلایی که از بارگاهِ حضرت حق می رسد قطعاََ بلاهای بزرگتر را دفع می کند و زیانی که از آن بلا نصیبِ انسان می شود . جلوی زیان های بزرگتر را می گیرد .
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…