نکته گفتن آن شاعر جهت طعن شیعۀ حلب | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر ششم ابیات 793 تا 805
نام حکایت : حکایت آن عاشقی که شب بیآمد بر امید وعدۀ معشوق به وعده گاه
بخش : 8 از 10 ( نکته گفتن آن شاعر جهت طعن شیعۀ حلب )
در روزگاران پیشین عاشقی بود که از عشق بسیار دم می زد و خود را مشتاق سینه چاک معشوق نشان می داد . روزی معشوق بدو پیغام داد که امشب به فلان جا بیا و به انتظار من باش تا سرِ فلان ساعت نزدت بیایم . عاشق طبق قرار در وعده گاه حاضر شد و منتظر ماند . امّا چون مدّتِ انتظار به طول انجامید . جناب عاشق از فرطِ خستگی رویِ زمین ولو شد و به خوابی عمیق فرو رفت . معشوق دقایقی بعد سر رسید و عاشق را در حال خُرناس دید . پس برای تأدیبِ او مقداری گردو در جیبش ریخت …
متن کامل ” حکایت آن عاشقی که شب بیآمد بر امید وعدۀ معشوق به وعده گاه “ را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
شاعر گفت : بله البته همینطور است که می گویی . امّا دورۀ یزید کی بوده است ؟ این واقعۀ اندوهبار کی رُخ داده است ؟ خبر این حادثۀ غم انگیز چه دیر به اینجا رسیده است ؟
حتّی چشمِ نابینایان نیز آن رخداد زیانبار را دیده است . و گوشِ ناشنوایان هم آن ماجرا را شنیده است .
مگر تا به حال شما خوابیده بودید که تازه در عزای او جامۀ خود می درید ؟
پس ای خفتگانِ خوابِ غفلت بر خود سوگواری کنید . زیرا خواب سنگینِ جهل و غفلت به منزلۀ مرگی زشت و کریه است .
روح سلطانی از زندان رها شد . چرا جامه چاک دهیم و دستِ تأسف بگزیم ؟ [ روحِ سلطانی = اگر اضافه وصفی فرض کنیم یعنی روح شامخ و والایی که در زندان بدن محبوس بود و با شهید شدنش از این زندان رها شد و به عالم قدس عروج کرد . امّا مراد مولانا از روحِ سلطانی ، روح قدسی و روح یک سلطان معنوی که در اعلی مرتبۀ ارواح قرار دارد .
چون که خاندان پیامبر (ص) شاهانِ دین و ایمان بوده اند . چون درِ زندان دنیا را شکستند و رهیدند پس موقعِ شادمانی است .
آن عزیزان کُنده و زنجیر دنیا را شکستند و به سراپردۀ سعادت الهی شتافتند . [ شادَروانِ دولت = سراپردۀ اقبال و سعادت / کُنده = تنۀ بریده شدۀ درخت ]
اگر تو ذرّه ای از حالات ایشان خبر داشته باشی خواهی دانست که امروز برای آنان روز سلطنت معنوی و خوشی پادشاهی است . [ گَش = خوش و خوب ]
اگر از مراتبِ عالیۀ آنان آگاهی ننداری برو و به حال خود گریه کن . زیرا که انتقال به جهان آخرت و روز رستاخیز را انکار می کنی .
برو بر قلب و دین و ایمانِ خرابِ خودت گریه و شیون کن که چیزی جز این خاکِ کهنه را نمی بیند . یعنی عالم خاکی را می بیند .
اگر چشم دلت بجز عالمِ خاکی چیز دیگری می بیند . پس چرا توکّل کننده و جانباز و بی نیاز نیست ؟ یعنی اگر بینشی برتر داری چرا به این دنیا چسبیده ای و اهلِ ایثار و توکّل و مُستغنی نیستی . [ پشت دار = توکّل کننده ، متوکّل / جان سِپار = جانباز و فداکار / چشم سیر = بی نیاز ، مُستغنی ]
پس جلوه و خجستگی شرابِ دین در چهره ات کو و کجاست ؟ اگر مثلاََ تو دریا را دیده ای . پس دستِ بخشنده ات کو ؟ یعنی اگر از شرابِ عشق و معرفت الهی نوشیده ای چرا آثار و علائمِ آن در احوال و سِگالت دیده نمی شود ؟
مثلاََ آن کسی که حتّی جویِ آب را می بیند از عطای آب دریغ نمی ورزد . تا چه رسد به کسی که دریا و ابر را دیده باشد . [ میغ = ابر ]
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…