متهم شدن وکیل صدر جهان و گریختن او از بخارا | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : مولانا جلال الدین محمد بلخی
کتاب : مثنوی معنوی
قالب شعر : مثنوی
آدرس شعر : مثنوی معنوی مولوی دفتر سوم ابیات 3686 تا 3699
نام حکایت : وکیل صدر جهان که متهم شد و از بخارا گر یخت
بخش : 1 از 9 ( متهم شدن وکیل صدر جهان و گریختن او از بخارا )
در شهر بخارا وکیل صدرِ جهان به جرمی متهم شد و از صدرِ جهان کناره گرفت و مدّتِ ده سال آوارۀ شهرها شد . پس از ده سال از فرطِ عشق و اشتیاقی که بدو داشت با خود عزم می کند که به دیدار او شتابد و به این هجران پایان دهد . وکیلِ عاشق ، کوی به کوی حرکت می کند تا به بارگاهِ صدر جهان راه یابد . در این اثنا ناصحی بدو می گوید : مگر دیوانه شده ای ؟ مگر نمی خواهی زنده بمانی ؟ چرا نزدِ او می روی ؟ زیرا صدرِ جهان پادشاهی زودخشم و سخت کُش است . وکیل عاشق به ناصح می گوید : خموش باش که زنجیر عشق ، استوارتر از آن است که با تیغ اندرز تو گسسته شود . وکیل این را گفت و …
متن کامل « حکایت وکیل صدر جهان که متهم شد و از بخارا گر یخت » را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید .
پادشاه بخارا بنده و ندیمی داشت که همواره همنشین و مصاحب او بود . اتفاقاََ روزی او به گناهی متهم شد و ناچار از بیمِ پادشاه ( معشوقِ خود ) کناره گرفت و پنهان شد . [ صدر ، هم می تواند مقام و منصب باشد و هم پادشاه صدر جهان ]
او مدّتِ ده سال آواره و سرگردان شد . گاهی در خراسان بود ، گاهی در کوهستان به سر می برد و گاه در بیابان .
پس از ده سال بر اثرِ شدّتِ عشق و علاقه به صدرِ جهان از رنجِ جدایی و فراق بی تاب شد .
با خود گفت : من دیگر تابِ جدایی ندارم . صبر کی می تواند پریشانی و تباهی عشق را تسکین بخشد . [ خَلاعت = تظاهر به تباهی ، حقارت و سبکی / خِلاعت = غم خوردن از مرض و پریشانی ، ترسیدن از فراق عشق ]
در اینجا مولانا نقل حکایت را رها می کند و به ایرادِ معانی لطیف می پردازد و می فرماید : بر اثر فراقِ خاک ، از آب حیات بخش ، خاک به شوره زار مبدّل می شود . و اگر مقدار آبی در یک جا بماند و از منبعِ آبِ جاری جدا بیفتد . بَدرنگ و متعفّن و کدر می شود .
بادِ جانبخش به علّتِ جدا شدن از هوای پاک ، ناگوار و موجبِ شیوع بیماری وبا می شود . چنانکه وقتی آتشی از کانونِ آتش جدا شود به خاکستر حقیر و ناچیز مبدّل می گردد . ( وَخِم = وبا آور ، ناگوار ، ناسالم / هباء = غباری که غالباََ همراه با پرتوِ خورشید از روزنه ای پدیدار می شود ( مجمع البیان ، ج 9 ، ص 213 ) ) [ اطبای قدیم یکی از عللِ شیوع وبا را آلوده شدن هوا می دانستند . چنانکه ابن سینا می گوید : همانگونه که آب آلوده می شود و طعمِ آن دگر می گردد . هوا نیز آلوده می شود و رنگ و بوی آن تغییر می کند . گوهرِ اصلی هوا مانندِ گوهرِ اصلی آب ، ذاتاََ پاک و زلال است و هیچ تعفّنی در آن راه ندارد . امّا وقتی بخارهای آلوده با هوا درمی آمیزد ، هوا را می آلاید . علل و اسبابِ آلوده شدن هوا به اعتقاد ابن سینا به شرح زیر است :
سبب آلوده شدن هوای محیطِ زیست ، باد است . باد از جاهای دور دست که مُرداب های آلوده و گنداب هایی در آن قرار دارد . هوای آلوده را با خود می آورد و یا وقتی که جنگی هولناک رُخ می دهد ، عده بسیاری از انسان ها و حیوانات کشته می شوند و اجسادِ آنها بر روی زمین می ماند و کسی فرصت پیدا نمی کند که آنها را دفن کند و در نتیجه باد ، بوی گند و آلوده اجساد را با خود می آورد و هوا به وَبا آلوده می شود . و یا هر گاه در سرزمینی دیگر ، مردم به وبا دچار آیند ، عده بیشماری به هلاکت می رسند و کسانشان نمی توانند همۀ اجساد را بسوزانند و یا به خاک سپارند . در نتیجه باد ، هوای آلوده را با خود به سرزمین های دیگر می برد و آنجا را نیز آلوده می سازد . ( ترجمه قانون ، ج 4 ، ص 186 و 187 ) این بیت نشان می دهد که مولانا با مبانی طبِ قدیم بخوبی آشنا بوده است . مولانا نشان می دهد که فراق چه فساد و مضرّتی به دنبال خود می آورد . ]
بر اثرِ فراق ، باغی که همچون بهشت ، جانبخش است به محل و مرکزِ امراض تبدیل می شود و برگ های سرسبز آن می ریزد و تباه می گردد . [ حَرَض = گداختگی جسم ، تباهی ]
عقلِ فهیم و نکته بین بر اثر جدایی از دوستان مانند تیراندازی است که کمانش شکسته باشد . ( درّاک = نیک دریابنده ، بسیار درک کننده ، صیغۀ مبالغه ) [ شاید مراد از دوستان عقل ، حواس ظاهری و باطنی باشد که گزارشگر عق از جهان خارج بشمار می روند ، یعنی عقل به مدد آنهاست که می تواند به استنتاج و استدلال صحیح راه یابد و شاید منظور از عقل ، صاحبِ عقل باشد که محروم شدن او از مصاحبت اهلِ فضل و دانش سبب خفتگی و خمودگی عقلانی او می گردد . ]
جهنم آتشین به سب فراق از رحمتِ حق ، آنگونه شعله ور و پُر لهیب شده است . چرا که فراق ، عینِ دوزخ است . و سبب لرزه و ارتعاش در اندامِ پیرِ سالخورده ، فراق از دورانِ جوانی است .
اگر من بخواهم تا قیامِ قیامت در بارۀ فراقِ آتشین و آثارِ آن حرف بزنم ، از صد هزار نکته ، فقط می توانم یک نکته آن را شرح دهم .
حالا که وضع بدین منوال است پس ، از شرح سوزان و آتشین فراق کمتر صحبت کن و فقط به این جمله بسنده کن ، پروردگارا ، حفظ بفرما . پروردگارا حفظ بفرما . [ مقتبس از این حدیث « شعار مسلمانان در روز رستاخیز بر سرِ پلِ صراط اینست : خداوندا (ما را) حفظ بفرما ، حفظ بفرما » ( احادیث مثنوی ، ص 96 ) ]
در این دنیا هر چیز که تو را شادمان می کند و تو از آن شادمان و مسرور می شوی . همان لحظه در بارۀ فراقِ آن چیز شاد کننده اندیشه کن . [ زیرا در دلِ هر شادی و لذّتِ دنیوی ، اندوه و مرارتی نهفته است . ]
همان چیزی که تو را اینک به شادی آورده پیش از این ، بسیاری دیگر را نیز مانندِ تو شاد و سرمست کرده بود . امّا همۀ آن شادکامی های کاذب از آنها جدا شد و مانندِ باد هیچ و پوچ گشت .
بالاخره آن مایه های شادی و سرمستی از دستِ تو بیرون خواهد رفت . پس پیش از آنکه اجباراََ و به اقتضای زمان و چرخشِ روزگار ، آن مایه های لذّت و سرمستی از تو جدا شود . تو با عزم و اختیار از کمندِ آن خود را رها کن . [ در اینصورت است که دیگر دچار تشویشِ روحی و پریشانی روانی نخواهی شد و به دورانِ پیری نیز حرمان زده و افسرده نخواهی گشت . در مکتب فکری مولانا ، نه به ریاضت های شاق و رهانیّتِ نامعقول تصریح شده و نه به شهوت رانی و کامرانی های بهیمی . چرا که اعتدالِ روحی از هر دو شق فوق برتر و عالی تر است . ]
سرزمین ایران از دیرباز مهد تفکرات عرفانی بوده است . از این رو در طی قرون و اعصار ، نام آورانی بی شمار در عرصه عرفان و تصوف در دامن خود پرورش داده است . یکی از این بزرگان نام آور ، حضرت مولانا جلال الدین محمد بلخی است که به ملای روم و مولوی رومی آوازه یافته است . او در ششم ربیع الاول سال 604 هجری قمری در بلخ زاده شد . پدر او محمدحسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شده است و نیز او را با لقب سلطان العلما یاد کرده اند . بهاء ولد از اکابر صوفیه و اعاظم عرفا بود و خرقه او به احمد غزالی می پیوست و در علم عرفان و …
متن کامل زندگینامه مولانا جلال الدین بلخی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
مثنوی معنوی کتابی تعلیمی و درسی در زمینه عرفان ، اصول تصوف ، اخلاق ، معارف و …است . مولانا بیشتر به خاطر همین کتاب شریف معروف شده است . مثنوی معنوی دریای ژرفی است که می توان در آن غواصی کرد و به انواع گوهرهای معنوی دست یافت با آنکه تا آن زمان کتابهای ارزشمند و گرانقدری نظیر منطق الطیر عطار نیشابوری و حدیقت الحقیقت سنائی و گلشن راز شبستری از مهمترین و عمیق ترین کتب عرفانی و صوفیانه به شمار می رفتند ولی با ظهور مثنوی معنوی مولانا و جامعیت و ظرافت و نکته های باریک و …
متن کامل معرفی جامع کتاب مثنوی معنوی مولوی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
منابع و مراجع :
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…