غزل شماره 97 دیوان خواجه حافظ شیرازی | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : شمس الدین محمد حافظ شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : غزل شماره 97 دیوان خواجه حافظ شیرازی
خطاب به جانام می فرماید : شایسته است که از تمام دلبران عالَم باج بگیری زیرا بر سرِ همۀ زیبایانِ کشور چون تاجی . یعنی پادشاه سرفرازِ جمیع دلبرانی و بر سرِ تمام دلبران جا داری . [ سزد = لایق / ستانی = از مصدر ستانیدن به معنی گرفتن ]
دیدگان تو که در دلبری گستاخند ، در سرزمینِ ختا و حبشه ، شوری برانگیخته اند و چین بزرگ و هندوستان به شِکنِ زلف تو به نشانِ اطاعت باج داده اند . ( شرح حافظ خلیل خطیب رهبر ) [ خطا ( ختا ) = نام شهری در ترکستان که مشک خیز است و زیبایان آن به حُسن مشهور / حبش = حبشه ، کشور سیاهان در خاور افریقا / ماچین = چین بزرگ یا چین اصلی ( لغت نامه دهخدا ) ]
سفیدی روی تو از روی خورشید روشن تر است یعنی از روی خورشید درخشان تر است و سیاهی زلفت سایهتر از تاریکی شب است . [ بیاض = سفیدی / عارض رُخ روز = صفحۀ رُخسارِ خورشید / داج = تاریک ]
ای جانان ، دهان تو که از انگبین است به آب حیات ، حیات و بقا داده است یعنی آبِ حیات ، خاصیت احیایی خود را از دهان تو گرفته و لبِ شیرین چو قند تو ، بازار نبات مصر را از رونق انداحته و کسادش کرده یعنی تا لبِ تو هست کسی اسمی از نبات مصر نمی برد . [ آبِ خضر = آبی که خضر از آن نوشید ]
اگر از تو به دردِ دلِ من علاج نرسد ، من از این مرض یعنی مرض عشق ، شفا نمی یابم . یعنی علاج دردِ من ، شربت وصالِ تو است اگر میسر گردد شفا می پذیرد و اِلّا با اجل فراق می میرم . [ این مرض = منظور مرض عشق است ]
ای جانِ من ، چرا با دلِ چون سنگت ، دلِ ضعیفِ مرا می شکنی . دلی که در نازکی و لطافت مانند شیشه است . خلاصه دلِ نازک و لطیف حافظ ، شایسته شکستن نیست چرا می شکنی ؟
لبت چون خضر و دهان شیرین و زندگی بخشت چون آبِ حیات است و قدت هم سرو است یعنی در بلندی و موزونی چون سرو است و میانت چون موی باریک و سینه و پهلوهایت در سفیدی چون عاج است .
محبت چون تو شهی در دلِ حافظ افتاده ، کاش کمترین غلامِ خاکِ درِ تو بود یعنی کاش حافظ غلام تو بود . [ کمینه = کم و حقیر / کاج = کاش و کاشکی ]
به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :
به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد
نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .
پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .
بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .
یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت
تخلص خواجه ، حافظ است . و …
متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…