غزل شماره 89 دیوان خواجه حافظ شیرازی | شرح و تفسیر در مرکز تخصصی شعر و عرفان دیدارجان
شاعر : شمس الدین محمد حافظ شیرازی
کتاب : دیوان اشعار
قالب شعر : غزل
آدرس شعر : غزل شماره 89 دیوان خواجه حافظ شیرازی
یارب سببی فراهم کن که یارم به سلامت برگردد و مرا از چنگِ ملامت خلاص کند ، یعنی غمِ هجرانِ یار طوری تاب و توانِ مرا برده که گاهی از شدّتِ ناراحتی عنان اختیار از دستم خارج می شود بطوری که حالت عجیب و غریب از من دیده می شود و همین امر سببِ سرزنشِ مردم نسبت به من می گردد . حال ای خدا سببی ساز که یارم برگردد و مرا از ملامت مردم نجات دهد . [ ساز = فراهم کن / باز = دوباره ]
خاکِ راهِ آن یارِ سفر رفته را بیاورید تا چشمِ جهان بینِ خود را مقام آن خاک نمایم . یعنی غبار راهِ او را به جای توتیا به چشمم بکشید تا دایم از آن نور و ضیاء کسب نمایم . [ جهان بین = بینندۀ جهان / جای اقامت = مقام و یا محل سکونت ]
فریاد و فغان که از شش طرف راهم را بستند ، یعنی آن خال و خط و زلف و رخ و عارض و قامت جانان از جمیع جهات توجه مرا جلب نموده و به خود متعلق ساخته اند . [ به مناسبت ذکر شش جهت ، از اسباب حُسن هم شش چیز آورده ]
ای جانام امروز که در اختیار تو هستم به من رحم کن زیرا فردا که مُردم و خاک شدم ، گریستن و پشیمانی چه فایده دارد . یعنی امروز که در دنیا هستم و زنده ام ، می توانی حالم را رعایت کنی پس مرحمتی کن و مراعاتم نما . زیرا فردا بعد از مرگم اگر پشیمان هم شوی فایده ندارد . [ ندامت = پشیمانی ]
ای کسی که با تقریر و بیان از عشق دَم می زنی یعنی عشق را با قیل و قال بیان می کنی ، ما با تو حرفی نداریم برو به خیر و سلامت . یعنی ای کسی که کیفیت عشق را با زبان بیان می کنی ، در حالی که عشق حال است و به قال نمی گنجد .
ای درویش از شمشیر دوستان ناله و فریاد و فغان مکن زیرا این طایفه دوست ، دیه را از کشته یعنی از مقتول می گیرند . یعنی عاشقانِ خود را می کشند و بعد می گویند دست های ما از کشتن شماها خسته شده و به این بهانه از کشته شده خونبها می گیرند . [ احبّا = دوستان / غرامت = مراد خونبها است ]
خواجه خطاب به همان درویش می گوید : آتش به خرقه بزن که خمِ ابروی ساقی ، گوشۀ محرابِ امامت را می شکند و خراب می کند . حاصل اینکه : خمِ ابرویِ ساقی تمام مردم عالَم را به خود جلب نموده و همه را در برابرِ خود راکع و ساجد نموده است . از این به بعد زهد و تقوا عبارت خواهد بود از صوفی گری ، زیرا در جایی که گوشۀ ابروی ساقی باشد گوشۀ محراب خراب می شود یعنی عرض و شأنِ محراب را شکست می دهد و دیگر کسی به محراب توجه نمی کند . [ برمی شکند = شکست می دهد ]
خواجه خطاب به جانان می گوید : دور باد از من که از جور و جفای تو ناله و شکایت کنم زیرا ظلمِ لطیفان سراسر لطف و احسان است . [ بیداد = ظلم / کرامت = کرم ]
حافظ گفتگوی زلفِ تو را کوتاه نمی کند یعنی در بیان و تعریفِ آن تقصیر نمی کند . خلاصه این یک قصۀ طولانی است که نمی شود مختصر کرد ، زیرا این سلسله به روز قیامت متصل شده یعنی حد و غایت این سلسله به قیامت می کشد .
به اتفاق تذکره نویسان لقب اصلی او شمس الدین است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست برمی آید :
به سوی جنت اعلی روان شد / فرید عهد ، شمس الدین محمد
نویسنده مقدمۀ دیوان حافظ او را «شمس الملة و الدین» یاد کرده و یکی از دیوانهای چاپی حافظ «شمس الدین والدنیا» نوشته ، بدیهی است که لقب او همان شمس الدین بوده و «ملت» و «دنیا» زائد است .
پس از وفات او اهلِ ذوق و عرفان وی را با القاب ذیل خوانده و ستوده اند .
بلبل شیراز ، لسان الغیب ، خواجۀ عرفان ، خواجه شیراز ، ترجمان الحقیقت ، کاشف الحقایق ، ترجمان الاسرار ، مجذوب سالک ، ترجمان السان و غیره . نام وی به اتفاق همه صاحبان تذکره ، محمد است و آن از بیت ذیل که از قطعه در تاریخ وفات اوست ، تایید می شود .
یگانه سعدی ثانی ، محمدِ حافظ / از این سراچه فانی به دارِ راحت رفت
تخلص خواجه ، حافظ است . و …
متن کامل زندگینامه شمس الدین محمد حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
متن کامل معرفی جامع کتاب دیوان اشعار حافظ شیرازی را در مرکز تخصصی شعر و عرفان مطالعه نمایید.
1) ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما / افتاده در غرقابه ای ، تا خود که داند آشنا…
1) هر آن ناظر که منظوری ندارد / چراغ دولتش نوری ندارد 2) چه کار اندر بهشت آن مدّعی را…
1) ای بادِ بی آرامِ ما ، با گُل بگو پیغام ما / که : ای گُل ، گُریز اندر…
1) مگر نسیم سَحر بوی یار من دارد / که راحت دل امّیدوار من دارد 2) به پای سرو درافتاده…
1) ای نوبهارِ عاشقان ، داری خبر از یارِ ما ؟ / ای از تو آبستن چمن ، و ای…
1) غلام آن سبک روحم که با ما سر گران دارد / جوابش تلخ و ، پنداری شِکر زیر زبان…